بهنظر میرسد احوالات کاراکتر ندیم داستان جناب عبید، حال و روز این روزهای برخی سیاستسازان و مشاوران رسانهای نزدیک به دولت است، افرادی که روزگاری مجبور بودند برجام و مناسبات آن را توجیه کنند و حالا در باب عواید نبود برجام سخن برانند و قلم بزنند؛ روزگاری در نعت آمریکا بنویسند و دورانی در منقبت آن، یک روز خارج بودن از مدار التفات ایالات متحده را انزوا و بحران ترسیم کنند و روزی درشت گویی با او را.
لحن، ادبیات و گفتار حسن روحانی در مواجهه با آمریکا به شکل واضحی دچار تغییر شده است، انگارههای مهمی وجود دارد که در محاسبات سیاسی و اقتصادی دولت هم تغییر نگرشهایی به وجود آمده، حال اینکه آیا این تغییرات بینشی و نگرشی در میدان عمل و در عملکرد دولت هم بروز خواهد داشت یا نه بحث دیگری است. اما به نظر میرسد برای «پالیسی میکرهای» اطراف دولت این روزها نگرانی اصلی نه از جنس تحقق تغییرات و جبران عقبماندگی پنج ساله دولت، بلکه بهخاطر ریزشهای احتمالی در بدنه اجتماعی حامی دولت است.
توجیه مجدد بدنه اجتماعی که در عمل شاهد فاصله معنادار جهتگیریهای دولت حسن روحانی با شعارهای انتخاباتیاش هستند، کار مشکلی است؛ بدنه اجتماعیای که میبیند ایده اصلی دولت یعنی بستن با کدخدا برای حل مسائل اقتصادی، زمینگیر شده و خروجی مذاکراتی که قرار بود مشکل آب خوردن را هم حل کند بهراحتی آب خوردن توسط ترامپ هوا شده است. سختی کار برای این «پالیسی میکرها» اینجاست که این تناقضات انباشته شده در عمل، به مرور در ساحت نظری هم رسوب میکند و مبانیای را که سالها سعی شده بر برخی کنشهای سیاسی سوار شود، خدشهدار کند؛ به شکل واضح این دغدغه و نگرانی برای این افراد وجود دارد که خروجی دولت به نقطهای برسد که در نظر نتوان از ایده لیبرالیسم سخن گفت و دیگر نه از تاک لیبرالیسم نشان بماند و نه از تاک نشانش. حالا اینجاست که باید رطب و یابس بههم بافت و برای نجات ساحت دولت هم که شده چنان صورتی جدید از لیبرالیسم تصویر کرد که جانلاک و مونتسکیو و جان استوارتمیل هم به خواب نبینند. برای این کار هم لازم نیست خیلی علمی حرف زد، فقط کافی است دشمنی فرضی درست کرد از منتقدان، دو اسم پردافعه هم میتوان برای آنها انتخاب کرد، مثلا چپها و بنیادگراها و هر آنچه حرف غیرمنطقی و سخیف است به آنها نسبت داد و هر چه خوبی، استدلال، خوشفهمی و زمانشناسی را به متعهدان و ملتزمان لیبرالیسم. برای توجیه تناقضات دیپلماتیک هم میتوان دوگانه «رئال پولتیک» و «رومانتیسم» ساخت و همه منتقدان را شاعر و صوفی خواند و متبخترانه خود را واقعگرا و رئال؛ چشمپوشید بر همه تعابیر شاعرانه تکنوکراتها برای قالب کردن برجام به روح و جان اقتصاد، سیاست و اجتماع ایران.
بر اهل علم سیاست پوشیده نیست که روزگاری توسط همین دوستان نادم و یکشبه لیبرال شده تصور میشد که سیاست میتواند وضع ایدهآل و اتوپیا را محقق سازد. این نگاه ایدهآلیستی به محدودیتها و امکانها توجه نداشت، علم سیاست اما باید مانع این رویاپردازیها میشد و باید اذهان را متوجه واقعیتها میکرد.
اما آیا آقای روحانی در سیاست اهل رئال پولتیک بوده است؟ ایشان نه آن زمان که برجام را بالمره عامل برطرف شدن تمامی تحریمها میدانست و حل تمام مشکلات را از آن توقع داشت، اهل رئال پولتیک بود و نه اصلا تلقی «گفتوگو بهعنوان راهحل تمام مشکلات»، به رئال پولتیک ربطی دارد. جالب آنجاست که مستمسک فرض کردن قطعنامه سازمان ملل هم ربطی به رئال پولتیک نداشت، گرچه تمام تلاش مدافعان برجام این بود که چنین وانمود کنند امضای کری یا قطعنامه یا...، تضمین منافع ایران محسوب میشود؛ حال که در عمل مشخص شد این خیالات، ربطی به «سیاست واقعی» نداشتهاند. پس رمانتیک بودن رئیس محترم جمهور در سیاست، یک حجت آشکار دارد؛ عدم وصول به نتیجه خاصی که منجر به چرخش کامل ایشان در «روش» هم شده است. اکنون نیز که ایشان از تنگههای متعدد صحبت میکنند، اگر لوازم سیاست جدید را از داخل دولت دنبال نکنند و ویژهخواری و حقوقهای نجومی و بینظمی در واردات و... را سامان نبخشند، همچنان غرق در وضعیت رمانتیک خواهند ماند و رایحهای از سیاست واقعی نیز به مشامشان نرسیده است، ولو اینکه حامیان رسانهای ایشان، جیغ رئال پولتیک بکشند، حتی جیغ بنفش!
جالبتر اینجاست که حضرات امروز ازجمله مصادیقی که برای تکیه کردن دولت روحانی به رئال پولتیک نام میبرند قطعنامه سازمان ملل است! سازمان ملل یعنی چیزی که بارها و بارها خصوصا در کنشگریهای ایالات متحده در غرب آسیا توسط ایالات متحده به هیچ انگاشته شده است، یعنی چیزی در حد همان «امضای کری تضمین است». ندیمان داستان ما البته ابتکارات تازهای هم دارند؛ برای توجیه به بنبست رسیدن ایده همگرایی با غرب، حسن روحانی را در حد اوباما لیبرال بخوانند و ترامپ را مرکانتلیست بهمعنای سودجو؛ احتمالا علاقهای هم ندارند به این سوال جواب بدهند که چرا بیشترین تهدید به حمله نظامی در دوره کلینتون و اوبامای دموکرات رقم خورده است؟ اینگونه است که واژهها از معنا تهی میشود و با تصویرسازی جدید و البته مغشوش از لیبرالیسم نیویورکی به مبانی نظری امپریالیسم خدمت میشود.
با وصفی که رفت کاش دوستان حداقل در خلوت از خود بپرسند با کاری که با بادنجان کردهاند، آنها مرکانتلیست هستند یا دونالد ترامپ؟