«خبرنامه دانشجویان ایران»؛ محمدمحسن راحمی// هفته گذشته اولین قسمت از برنامه گفتوگومحور «شوکران» با اجرای پیام فضلینژاد و با حضور داوود هرمیداسباوند، عضو هیاترئیسه و سخنگوی جبهه ملی ایران پخش و مشروح آن در دو بخش در روزهای گذشته در صفحه اندیشه «فرهیختگان» با عنوان «فروپاشی علوم سیاسی» و «فروپاشی جبهه ملی» منتشر شد.
مقدمه
هرمیداسباوند، یک «دوزیست سیاسی» است؛ به این بیان که مبانی نظری علم سیاست را میداند و درواقع یک «آکادمیسین» علوم سیاسی است و از سوی دیگر با عضویت در بالاترین مناصب جبهه ملی ایران، یک سیاستمدار و «اکتیویست» سیاسی هم بهشمار میرود. جمع این دو ویژگی در هرمیداسباوند باعث میشود بتوان قسمت اول «شوکران» را از منظری دیگر تحلیل و از دو زاویه «نظر» و «عمل» سیاسی و پیوند این دو، نکاتی را ارائه کرد.
باوند در ابتدای بحث و در تعریف علم سیاست میگوید: «سیاست، فن و هنر تشخیص امکانات و بهرهبرداری بهینه [از آنها] در جهت اهداف است.» هرچند مطابق با قول جناب باوند، علم سیاست در دوران مدرن متولی امر سیاسی است، اما اگر از عهده این کار برنیاید، سیاست، بیصاحب و سیاستمدار معطل علم سیاست نخواهند ماند. در چنین وضعیتی سیاست بدون «علم» و علم سیاست هم بدون «عمل» میشود. حال اگر خود «علم» سیاست هم دچار فتور و ضعف و حتی در موعد «اضمحلال» و «فروپاشی» باشد، طبیعتا حال و روز امر سیاسی بهتر از آنچه الان هست، نیست. قسمت اول شوکران نمایشی از «وضعیت کنونی جامعه سیاسی ایران» بود؛ جایی که یک «آکادمیسین اکتیویست» هم به لحاظ نظری و هم در عرصه عملی دچار چالش جدی است. شوکران، مرثیهای بر «علم» و «عمل» در فضای سیاسی ایران بهعنوان مینیاتوری از وضعیت کلی جامعه ایران بود.
شرح وضعیت در 3 پرده
پرده اول: در اسفندماه حسین بشیریه، استاد علوم سیاسی و پدر جامعهشناسی سیاسی در نامهای که بهمناسبت انتشار کتابش از قلب آمریکا به نشست سالانه انجمن علوم سیاسی در مرکز تهران ارسال کرده بود، با ابراز ناکامی از صرف عمر از دست رفته خود، از «اضمحلال» و «فروپاشی» علم سیاست در «همهجا» سخن گفته بود. بشیریه علم سیاست مدرن را علمی «شالودهشکسته» و «ازهمگسیخته» توصیف کرد که «تنها لاشهای نحیف و ازهمپاشیده و مرده و مثلهشدهای از آن بهجای مانده است تا جایی که بود و نبودش برای جامعه و دولت و مردم فرقی نمیکند.»
پرده دوم: چندماه بعد، ایدههای سیاسی یک سیاستمدار ارشد در عمل با «بنبست» مواجه شده است بهنحوی که مجبور شده در جایی دقیقا مقابل آنچه پنج سال پیش آنجا ایستاده بود، بایستد و شعارهای کاملا در تضاد با آنچه پنج سال پیش گفته بود، سر دهد. او حداقل به لحاظ تاکتیکی، در تنگنای تناقض رفتاری در سیاست گرفتار شده است.
پرده سوم: هرمیداسباوند بهعنوان یک «آکادمیسیناکتیویست» (جمع دو پرده قبل) مقابل دوربین حاضر میشود و مجبور است غلط از آب درآمدن تحلیلهای سیاسیاش، از پیروزی کلینتون در انتخابات آمریکا و سرنوشت برجام تا نوع واکنش کرهشمالی و روابط ایران و عربستان را به گردن خبرنگار و مصاحبهشونده بیندازد و به فروپاشی حزب متبوعش از داخل (کنشهای سیاسی افرادش) و خارج (در ارتباط با حکومت) اذعان کند.
مشکل کجاست؟
در اساطیر یونان نقل است پروکروستس، فرزند پوزیدئون، یکی از خدایگان یونان باستان که در حوالی آتن زندگی میکرد، رهگذران را به بهانه میهماننوازی به خانه خود میبرد و روی تختی میخواباند و اگر طول قد رهگذران از تخت کوتاهتر بود، آنقدر آنها را میکشید یا بدنشان را در روی سندان با چکش چنان میکوبید تا همطول تخت شوند و اگر قد آنها بلندتر از طول تخت بود، از پاهایشان میبرید تا به اندازه تخت شوند. پروکروستس درنهایت به وسیله تسئوس به همین شکل مجازات میشود و به قتل میرسد اما مثال «تخت پروکروستس» برای توضیح موقعیتهای مشابهی ازجمله توصیف وضعیت پیوند علم و عمل سیاسی در جامعه کنونی ایران به کار میآید. مشکل فضای سیاسی جامعه ایران مشکلی مبنایی و اساسی است کما اینکه «آکادمیسینهای سیاسی» مثل حسین بشیریه پس از 40 سال به آن متفطن شده و به آن اذعان دارند. اما درک این مساله برای «اکتیویستهای سیاسی» دشوار است. آنها التفاتی به مسائل ندارند و درگیر مصادیق هستند، پس لاجرم مشکل را سطحی در نظر میگیرند و با تمسک به راهحل «تخت پروکروستس» میکوشند علم سیاسی را در قواره عمل سیاسی خود درآورند. آنها تصور میکنند اگر «هر اندازه اضافه بود بچینند و هر اندازه کم آمد بکشند»، این قواره اندازه خواهد شد، حتی اگر شده با اشکال «کاریکاتوریک» و «متناقضی» از «ترکیب نظر و عمل» مواجه شویم. مثلا از دولتی که مدعی اقتصاد بازار آزاد است، پدیدهای بهنام «دلار جهانگیری» زاده شود یا دولتی که مدعی عدالتخواهی است، سیاستهای تعدیل اقتصادی را اجرا کند.
در دینامیک سیاست در ایران کنونی، تاجزادهای که زمانی از ضرورت ائتلاف ایران با طالبان علیه امپریالیسم آمریکا در افغانستان سخن میگفت به تئوری «دعوت از کری در تهران برای مقابله با ترامپ» روی میآورد و محمد قوچانی تخیل «لیبرالیسم علیه امپریالیسم» را تئوریزه میکند. اینها همه به این خاطر است که «اکتیویستهای سیاسی» عنایتی به عقیم بودن علم مدرن ندارند. حتی بزرگان آنها در مقام «آکادمیسینهای سیاسی» هم که گویا التفاتی داشتهاند، هنوز از ناکارآمدی روشها (اثباتی، انتقادی و...) فراتر نرفتهاند و به همین دلیل مثلا داوود فیرحی کماکان بحران مطرحشده توسط بشیریه را نه گذر از گرایش اثباتی، بلکه صرفا معلول نگاههای چپزده و گفتمان انتقادی میداند و سعی در پاککردن اصل مساله دارد.
موخره
هرچند این یادداشت درواقع حاشیهای بر مباحث مطرحشده در این برنامه و پیوند آن با فضای کنونی جامعه ایران بود، اما در پایان لازم است به علت فراهمکردن امکان دیالوگ و گفتوگو با نمایندگان تفکراتی که پیش از این کمتر فرصت حضور عمومی در سطح رسانه ملی را داشتهاند، از دستاندرکاران برنامه و شبکه چهار سیما قدردانی کرد. این فرصتها بسیار مغتنم و حتی ضروری است؛ چراکه امید است به برکت چنین فضایی، این «آشوب» و «بیبنیادی» هرچه بیشتر در نظر آید و مطمح نظرورزی قرار گیرد تا از دل آن امید به آیندهای بهتر بهصورت عینیتری فراهم شود.