تاریخ انتشار: سه شنبه 1397/06/27 - 12:40
کد خبر: 282655

بازخوانی مناظره حامد کاشانی و علیرضا بروجردی در دانشگاه علامه؛

کربلا؛ مذاکره یا حماسه؟

کربلا؛ مذاکره یا حماسه؟

وقتی می‌گوییم در شرایط تقیه حتی حاضر به شهادت زهرای اطهر هستند، دیگر یک لفظ «امیرالمومنین» در شرایط تقیه که مشکلی نیست. ما در لفظ تقیه کنیم و به دشمن خدا بگوییم امیرالمومنین با اینکه در بین خودمان هم نسبت به او با ادب و متانت با دشمن خدا رفتار کنیم را نقد کردم.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»، در سال‌های اخیر تحریفات گوناگونی در مورد قیام امام حسین علیه‌السلام و واقعه عاشورا از جانب افراد مختلف در جامعه مطرح شده است. در یکی از آخرین شبهه‌افکنی‌ها حول این موضوع محمدسروش محلاتی، مدرس علوم دینی محرم سال 95 در جمع اعضای انجمن اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی حاضر شد و درباره «امکان یا امتناع مذاکره با دشمن در سیاست انقلابی امام حسین(ع)» به سخنرانی پرداخت.

او در این جلسه مدعی شد که از نظر تاریخی ملاقات امام حسین(ع) و عمر بن سعد در کربلا قطعی است. او همچنین ادعایی دیگری مطرح کرد مبنی‌بر اینکه از نامه‌ای که عمر سعد به ابن‌زیاد نوشته، می‌شود مفاد گفت‌وگوهای فی‌مابین امام و عمرسعد را حدس زد.

سروش محلاتی به همین اندازه بسنده نکرد و در ادامه این مساله را مطرح کرد اینکه امام حسین(ع) ملاقات کرده‌اند نه مذاکره، و اخطار و موعظه اخلاقی داده‌اند شاهد تاریخی ندارد، بلکه شاهد عکس هم دارد. او در ادامه افزود که با توجه ثبت ملاقات بین امام و عمر بن سعد در مکتوبات علمای پیشین می‌توان نتیجه گرفت که آنچه واقع‌شده یک مذاکره بوده است.

آقای محلاتی در ادامه مدعی می‌شود که محتوای گفت‌وگوی امام و عمر سعد را می‌توان از مضمون‌ نامه عمر به ابن زیاد حدس زد! و یکی از حدس‌هایی هم که ایشان می‌زند این است که امام دست در دست یزید می‌گذارد و به حرف‌های یزید گوش می‌دهد! علاوه‌بر این ایشان بسیاری از گفته‌های خود را مبتنی‌بر نامه عمر سعد به ابن زیاد و حدس و گمان‌های تاریخی مطرح می‌کند، در حالی که هیچ‌کدام از این دو منبع قابل استناد نیست. به هر حال طرح این مباحث از سوی آقای محلاتی در آن برهه واکنش‌های بسیاری را به دنبال داشت که در این میان برخی کارشناسان دینی از طرح این شبهات و تحریفات به‌شدت انتقاد کردند.

در باب همین موضوع بسیج دانشجویی علامه طباطبایی از حجج‌اسلام حامد کاشانی و علیرضا بروجردی برای مناظره با موضوع «کربلا درس مذاکره یا حماسه» دعوت کرد که مشروح این مناظره را در ادامه می‌خوانید.

حامد کاشانی: سال گذشته آقای سروش محلاتی با استفاده از کتاب تاریخ طبری و با استناد به ارشاد شیخ مفید مطالبی را فرمودند که از نظر بنده جشنواره مغالطات بود. مطلب ایشان را شروع عرایضم قرار می‌دهم، چون وقتی از من دعوت کردند به این مناظره بیایم بنده عرض کردم که اگر فرمایشات جناب محلاتی را برادرم آقای بروجردی قبول ندارند همان ابتدا بگویند که من فرمایشات آقای محلاتی را رد می‌کنم، آن وقت ما به اصل بحث می‌پردازیم. چون آقای محلاتی سعی کردند که یک قرائتی از عاشورا ارائه بدهند و ما هم به آن قرائت نقد داشتیم و بنده فرمایشی از آقای بروجردی در این زمینه نشنیدم. خودم هم در رسانه‌های مختلف مطالبی در این باره منتشر کردم. آقای سروش محلاتی در سخنرانی خود گفتند که من می‌خواهم ببینم ماجرای امکان مذاکره امام حسین (ع) با یزید یا عمر بن سعد چگونه است؟ وارد شدند و شروع کردند به خواندن تاریخ طبری. ایشان شروع کردند به خواندن از روی متن تاریخ طبری، ولی بعضی جاها را از روی متن می‌پریدند، دقیقا همان جاهایی که موضوع عوض می‌شد.

ایشان به صورت خلاصه چند جمله اصلی گفتند که من می‌گویم تا عزیزانی که آن صحبت‌ها را نشنیده‌اند، بدانند ما موضوع نقدمان چیست. ایشان فرمودند که سیدالشهدا (ع) وقتی به کربلا تشریف آوردند، با عمر سعد به صورت خصوصی چند جلسه دیدار کردند که ساعت‌ها طول کشید، بعد هم عمر سعد مطالبی را برای عبیدالله بن زیاد نوشت. ما از طرف سیدالشهدا (ع) و از طرف شیعیان مطلبی در مورد این ماجرا نداریم. در واقع فکت شیت عمر بن سعد را داریم که به عبیدالله بن زیاد نامه نوشت و گفت که حسین بن علی سه پیشنهاد مطرح کرده است. پیشنهاد اول این است که من برگردم به همان جایی که بودم، پیشنهاد دوم هم این است که به یکی از مرزها بروم که این مرز رفتن را به این معنا گرفتند که بروم مرز و با کفار بجنگم و این یعنی برای زندگی در شهر حق شهروندی نداشته باشم، و پیشنهاد سوم هم این است که به شام بروم و با یزید مذاکره کنم. خیلی تعجب کردم که ایشان از کجای این متن چنین عباراتی را استنباط کرده است.

بار دوم که جمله را خواندند این‌طور اذعان کردند که «ما نمی‌دانیم امام حسین (ع) این سه پیشنهاد را مطرح کردند یا نه، اما عمر سعد این پیشنهادها را به عبیدالله نوشته است.» در حالی که معلوم هم نیست این نوشته‌های عمر سعد به عبیدالله واقعا نوشته‌های عمر سعد است یا این را هم دستگاه تاریخ‌نگاری بنی‌امیه نوشته. اینها هنوز روشن نیست و ایشان هم اصلا مطرح نکردند که چگونه وثوق به این سطور پیدا کردند.

عبارتی را خواندند به این عنوان که پیشنهاد اولی که امام حسین (ع) مطرح کردند این است که برگردم، پیشنهاد دوم این است که به مرز بروم و پیشنهاد سوم این است که «او ان‌یاتی امیرالمومنین یزید» من باید به سوی امیرالمومنین یزید بن معاویه بروم، «فیضع یده فی یده» دستش را بگذارد در دست یزید «فیری فی ما بینه و بینه». آقای سروش محلاتی در ترجمه این عبارت می‌گوید «بروند و مذاکره کنند» که این از نظر ترجمه خیلی حیرت‌انگیز است. استاد مسلمی که در فقه کار کرده توانایی ترجمه عبارات به این سادگی را نداشته است؟ بنده رفتم نگاه کردم آنقدر این موضوع ساده است که همان را فهمیدند که من فهمیدم. حالا من به عزیزان می‌گویم آقای ناصر طباطبایی در نشر ققنوس این عبارت را ترجمه کردند، آقای پاینده در نشر اساتید تاریخ طبری را ترجمه کردند، آقای ابوالقاسم حالت در نشر اساتید کامل ابن اثیر را ترجمه کردند و... . عبارت این است: «دستم را در دست یزید بگذارم.» ادعای عمر سعد این است. بعد هم که «فی ما بینه و بینه رایهم» یزید هر چه می‌خواهد نظر دهد که این به معنای تسلیم است نه مذاکره.

من خیلی تعجب کردم چرا ایشان به اینجا که می‌رسد عبارت را اولا نمی‌خواند، بعد هم به «مذاکره» ترجمه می‌کند. اینکه «من دستم را در دست امیرالمومنین یزید بن معاویه بگذارم تا او هر چه می‌خواهد نظر دهد و بگوید» که عمر سعد این را گفته است. حاصل ترجمه همه مترجمانی است که من عرض کردم و کسی «انساب الاشراف» بلاذری را هم ببیند آنجا مشاهده می‌کند، اتفاقا متن به‌گونه‌ای آمده که کاملا ترجمه‌اش واضح است. عبارت «انساب الاشراف» بلاذری این است که «دستم را بگذارم در دست یزید که پسرعموی من است تا یزید درباره من نظر دهد»، کجای این به معنای مذاکره است؟ غیر از اینکه «دست در دست» گذاشتن معنای «بیعت» دارد؟ بیش از 60 متن تاریخی هست که شما می‌توانید رجوع کنید و ببینید که دست در دست گذاشتن به چه معناست.

اما آقای سروش محلاتی می‌داند که نباید دست در دست گذاشتن را به بیعت معنا کند، چون اینجور بیعت کردن معنای مورد نظر ایشان را نمی‌رساند. ایشان خود فرموده‌اند که چون آقای رئیس‌جمهور درباره درس مذاکره و این حرف‌ها فرمایشاتی داشتند و بعد در کشور جنجال شد، من آمدم که از آقای رئیس‌جمهور دفاع کنم. غرض آقای محلاتی به گفته خودشان دفاع از رئیس‌جمهور است و لاغیر. وی که می‌خواهد از رئیس‌جمهور دفاع کند اگر قرار باشد که بگوید امام حسین (ع) گفته است من می‌روم و دست می‌گذارم در دست یزید و با او بیعت می‌کنم، مذاکره‌ای که درنهایت به بیعت ختم می‌شود که تکلیفش روشن است؛ لذا آقای محلاتی بیعت را نمی‌پذیرد. برای همین مجبور می‌شود از ظاهر ماجرا فاصله بگیرد و دست در دست یکدیگر گذاشتن را «رفاقت» معنا کند.

بنابراین می‌گویند: «قرار شد امام حسین (ع) برود دست در دست یزید بگذارد.» و این عین جمله آقای سروش محلاتی حدود دقیقه 35 سخنرانی‌شان است. «دست در دست یکدیگر بگذاریم و با رفاقت با یزید مشکل‌مان را حل کنیم.» شما را به خدا رفاقت با یزید را از کجای تاریخ و سیره سیدالشهدا در آورده‌اید آقای سروش محلاتی؟! مساله مذاکره چقدر می‌ارزد که ما بیاییم تاریخ‌مان را این‌طوری شخم بزنیم؟ در اینجا مطالبی را که علیه این حرف آقای سروش محلاتی در متن موجود است ایشان از آن مطلب پریدند. متن را از ابتدا خط به خط می‌خوانند، اما 6 خطی را که ابومخنف رد کرده از آن گذشتند که به آن هم خواهیم رسید. در ادامه جناب محلاتی فرمودند که شیخ مفید هم همین‌طور گفته و این مطلب را قبول دارد که این یک بهتان به شیخ مفید است و درباره این مغالطه که شیخ مفید هم این مطلب را پذیرفته صحبت خواهم کرد. سپس گفتند شیخ طوسی نیز همین را پذیرفته است و این هم یک مغالطه آشکار است که اینجا چون مغالطه خیلی شاخدار بود اصل کتاب شیخ طوسی را آوردم  که دوستان ببینند ایشان اگر پنج صفحه بعد از مطلب خود را مطالعه می‌کردند، چنین مطلبی را به شیخ طوسی نسبت نمی‌دادند.

در واقع ایشان می‌خواستند بگویند نه‌تنها طبری گفته بلکه شیخ مفید، شیخ طوسی و بزرگان دیگر هم گفته‌اند. بعد هم فرمودند که «آقاجان! بعد از انقلاب است که ما می‌ترسیم این حرف‌ها را بزنیم، وگرنه علمای شیعه قبلا این حرف‌ها را می‌زدند»، در حالی که به وقتش عرض خواهم کرد که بسیاری از بزرگان شیعه و حتی اهل سنت قبل از انقلاب این مطلب را رد کرده‌اند و گفته‌اند که این کار بهترین روش برای تبرئه کردن یزید بوده است. چون ماجرا این‌طور می‌شود که عمر سعد ادعا می‌کند امام حسین (ع) فرموده است، «من می‌روم و دستم را می‌گذارم در دست یزید و او هر چه خواست بگوید.» عبیدالله بن زیاد هم گفت نه قبول نیست و ما باید دست‌هایت را ببندیم، امام حسین هم قبول نکرد و چون قبول نکرد او را کشتند. در حالی که یزید بیچاره! اصلا از این موضوع خبر نداشت و اتفاقا آقای سروش محلاتی به این مطلب اذعان می‌کند که یزید خیلی مهربان‌تر از عبیدالله بود! من فعلا به همین طرح مساله اکتفا می‌کنم.

بروجردی: من مقدمه عرضم را در این بخش از فرصتی که دارم بگویم. دوستان بسیج این دانشکده که با من تماس گرفتند و دعوت به این جلسه کردند مثل برادر بزرگوارمان جناب آقای کاشانی اصرارشان به صحبت‌های جناب آقای سروش محلاتی بود که البته ایشان از دوستان خوب بنده هم هست. من به دوستان پاسخ دادم که من نه نماینده آقای سروش محلاتی هستم و نه صحبت‌های ایشان را گوش داده‌ام. همین الان هم که اینجا نشسته‌ام صحبت‌های آقای سروش محلاتی را گوش نداده‌ام. همین قدری را که به‌عنوان خبر از صحبت‌های ایشان منتشر شد من مطالعه کرده‌ام. نه قرار است این جلسه نقد صحبت‌های آقای سروش محلاتی یا حتی آقای دکتر روحانی باشد که اگر موضوع جلسه این است من اصلا برای حضور در این جلسه موافقت ندارم. چون این حضرات خودشان زنده هستند و نماینده هم دارند، باید با آنها تماس گرفته شود و آنها پاسخ دهند.

اما اگر بحث فحص کردن در سیره اهل بیت علیهم‌السلام باشد، به‌عنوان یک طلبه با کمال میل قبول می‌کنم که صحبت کنم. اگر صحبت این است که ما مساله مذاکره را در سیره اهل بیت علیهم‌السلام و نه‌تنها حضرت سیدالشهدا و نه‌تنها در واقعه عاشورا ببینیم، این یک حرف مبارکی است که از من سوال هم کرده‌اند. اینکه من مذاکره را قبول دارم، جوابی دادم به دوستان که در مقدمه عرایضم می‌گویم. ما اگر مذاکره را به معنای تسلیم در مقابل دشمن بگیریم که دست را بالا ببرند و تسلیم بشوند، من این مذاکره را نه در مورد حضرت سیدالشهدا و نه در مورد هیچ‌کدام از حضرات معصومین قبول ندارم.

ولی اگر مذاکره را به معنای واقعی کلمه آن‌طور که من حتی رجوع کردم و دیدم هم در فرهنگ دهخدا و هم در فرهنگ معین مذاکره را معنا کرده، مذاکره به معنای گفت‌وگو است، اگر معنای مذاکره را این بگیریم، من این را قبول دارم هم در مورد امام حسین (ع) و هم در مورد سایر معصومین که در طول حیات طیبه خود نه یک بار و دو بار بلکه بارها با موضوعات مختلف با دشمنان‌شان مذاکره کردند. بعضی از نمونه‌های تاریخی را رفرنس می‌دهم و دو سه مورد را هم می‌خواهم در خلال عرایضم بگویم. حضرات روحانی که می‌دانند، آنها که در علوم قرآنی تحصیلاتی دارند هم می‌دانند ما در قرآن یک بحثی داریم به نام محکمات و متشابهات؛ بعضی از آیات قرآن جزء محکمات است و بعضی جزء متشابهات.

قرآن می‌فرماید کسانی که قلب‌شان مریض است سراغ متشابهات می‌روند و متشابهات را علم می‌کنند در مقابل محکمات، در صورتی که متشابهات قرآن باید عرضه بشود بر محکمات. اهل بیت هم در سیره‌شان هم محکمات دارند و هم متشابهات. به عقیده من اصل مذاکره به معنای گفت‌وگو و دیالوگ جزء محکمات و اصول سیره ائمه بوده است. علاوه بر واقعه عاشورا ما باید مذاکره را در صلح حدیبیه ببینیم، ما باید مذاکرات امیرالمومنین در اثنای جنگ جمل را ببینیم. در جریان کربلا اولین مذاکره‌ای که بین حضرت سیدالشهدا و عمر سعد اتفاق افتاد قبل از این مذاکره‌ای بود که آقای کاشانی اشاره فرمودند. عمر سعد چند نفر را فرستاد که بروید و با حسین صحبت کنید و ببینید که هدفش از آمدن به اینجا چه بوده است. یکی از آنها مخالفت کرد و گفت که من جزء یکی از امضاکنندگان نامه دعوت از حسین بن علی بودم و چیزی برای گفتن ندارم.

هنوز مهر من پای آن نامه خشک نشده و من پای رفتن ندارم. بعد داریم که فردی به نام کثیر بن عبدالله نزد سیدالشهدا رفت و با زبان بی‌احترامی و تهدید مذاکراتی بین ایشان و حضرت اتفاق افتاد و بالاخره این مشاجرات بی‌نتیجه خاتمه یافت که این پرده اول است. در مرحله بعد خواهرزاده حبیب بن مظاهر را می‌فرستد که باز هم نتیجه نمی‌گیرند و کلیت این موضوع نشان می‌دهد که امام مذاکره را پذیرفتند. جواب امام به فرستاده دوم عمر بن سعد این است که «اهل کوفه به من نامه نوشته‌اند که به اینجا بیاییم، اما اگر خوش‌تان نیامده از آمدن من برمی‌گردم.» گفت‌وگوی اصلی همان است که آقای کاشانی اشاره کردند و من در بخش بعدی به‌ آن می‌پردازم.

کاشانی: اصل مذاکره به معنای گفت‌وگوی «مفروغ عنه» است و ما هم با آن مشکلی نداریم، فرعون و حضرت موسی(ع) هم با هم گفت‌وگو کردند، ما هم از اول انقلاب گفت‌وگو داشتیم در فضاهای سیاسی، قبل از آقای ظریف هم اهل گفت‌وگو بودیم. از صدر اسلام تا به حال هم گفت‌وگو داشتیم و اصلا این مفروغ عنه است. ای‌کاش از ابتدا می‌پرسیدید اصل مذاکره را قبول دارم یا نه و من هم می‌گفتم که دربست قبول دارم. چیزی که مهم است محتوا و لحن گفت‌وگو است.

اگر آقای سروش محلاتی می‌گفتند امام حسین(ع) نه چهار بار بلکه 400 بار گفت‌وگو کردند، ما می‌گفتیم چهار هزار بار هم گفت‌وگو کرده باشند، ما مخلص شما هستیم. اما اگر بگوییم امام حسین(ع) گفت‌وگو کردند و در آن گفتند «دستم را در دست امیرالمومنین یزیدبن معاویه بگذارم تا با رفاقت مشکل‌مان را باهم حل کنیم» که متن تاریخ طبری است، آیا حضرتعالی این متن را قبول دارید؟ این محتوای مذاکره را قبول دارید؟ دعوا سر این موضوع است، نه اصل گفت‌وگو.

اصل گفت‌وگو که اشکالی ندارد. مگر حضرت سیدالساجدین(ع) در کاخ یزید صحبت نکردند، زینب کبری با عبیدالله‌بن‌زیاد گفت‌وگو نکردند؟ اینکه اصلا محل بحث نیست بلکه خروج از بحث است. این که گفت‌وگو چه محتوایی داشت، حاضر شدند چه خطوط قرمزی را وا بدهند، آیا اباعبدالله قبول کردند دست در دست یزید بگذارند و با رفاقت مشکل‌شان را حل کنند، آیا شما این متن تاریخ طبری را قبول دارید و تایید می‌کنید؟ با آقای سروش محلاتی هم کاری نداریم.

بروجردی: اگر ما بخواهیم این را به‌عنوان بیعت بگیریم، قطعا درست نیست. این جزء اساسی‌ترین پیام‌های حسینی است در کربلا که «مثلی لا یبایع مثله»، یعنی نه‌تنها من با یزید بیعت نمی‌کنم بلکه مثل من هم با مثل یزید بیعت نمی‌کند. چون بارها شیخنا‌الاستاد حضرت آیت‌الله‌العظمی جوادی‌آملی حفظه‌الله می‌فرمودند  یکی از محصولات این حرف سیدالشهدا، حضرت امام‌خمینی(ره) است که نه‌تنها او با یزید بیعت نکرد، مثل او که امام‌خمینی(ره) بود با مثل یزید که طاغوت عصر بود، هم بیعت نکرد. من بیعت را خط قرمز امام حسین(ع) می‌دانم، در جریان کربلا البته به این موضوع حاشیه‌ای هم دارم، نه به اصل مذاکره؛ درمورد بیعت که اگر فرصت شد عرض می‌کنم.

کاشانی: بحث رفاقت شد که آیا شما از این متن رفاقت برداشت می‌کنید؟ می‌خواهید من متن را یک‌بار بخوانم؟

بروجردی: فرمایشی که حضرتعالی می‌فرمایید، مطلبی است که ابی مخنف در مقتل‌الحسین آن را مطرح می‌کند و من اصلش را می‌گویم؛ چون برخی دوستان ممکن است نشنیده باشند، اینکه امام حسین(ع) اولا خودشان درخواست‌کننده این صحبت بودند که «اقبل الحر‌بن‌یزید حتی نظر... .» من دیگر عربی‌اش را نمی‌خوانم.

ترجمه‌اش این است که ایشان پیام فرستادند «می‌خواهم با عمربن‌سعد گفت‌وگو کنم در جایی که نه جزء خیمه‌های ماست و نه جزء خیمه‌های او؛ بین دو سپاه.» عمر سعد با 20 سوار آمد، امام حسین(ع) هم با همین حدود سوار آمدند، بعد سوارهای اصلی رفتند که از حضرت سیدالشهدا فقط قمر بنی‌هاشم و حضرت علی‌اکبر در کنارشان باقی ماندند و ابن سعد هم یگانش را دور کرد و فقط فرزند و غلامش ماندند؛ این شرح گزارش این گفت‌وگو است و گفت‌وگوی طولانی‌ای است، منابع مختلف هم با اختلافاتی این را ذکر کردند که همین داستان معروفی که شما می‌شنوید که امام حسین فرمودند تو گندم ری را هم نمی‌خوری، جزء همین گفت‌وگو است که این را غالبا شماها شنیده‌اید.

اینکه بحث کردند چرا این کار را کردی؟ چرا از من اعراض کردی؟ و... که منابع با اختلاف متن اصلی صحبت را نقل کردند. عمربن‌سعد گفت: من از جان و مال و از همسرم ترسیدم. حضرت هم فرمودند من همه اینها را تامین می‌کنم. عمربن‌سعد درنهایت گفت: این ملک ری را که به من پیشنهاد دادند، از این نمی‌توانم بگذرم. بعضی منابع ذکر کردند حضرت اینجا نفرین می‌کند.

بعضی منابع ذکر می‌کنند تو گندم ری را هم نمی‌خوری، بعد او خندید و به مزاح گفت: به جوی ری می‌رسم و مطالبی از این دست. چیزی که اختلافی است، همان فرمایشی است که شما از قول دوست ما آقای سروش محلاتی نقل کردید و این اختلافی است که ابی مخنف در مقتل‌الحسین هم آورده است. ایشان سه پیشنهاد دادند که در ادامه ابی مخنف، آن را جواب می‌دهد که من سه پیشنهاد دارم و همان‌هایی است که شما فرمودید. اما بعضی منابع درمورد پیشنهاد دوم می‌گویند امام(ع) فرمودند من را ببرید پیش یزید؛ یعنی کلام دست‌دردست یزید گذاشتن را برخی منابع ندارند. به هر حال با یزید ملاقات کنم، ببینم می‌خواهد چه کار کند و تصمیم ما چیست؟

کاشانی: متن عربی «تصمیم ما چیست؟» را بخوانید لطفا.

بروجردی: «ببینم چه می‌کند» متن عربی‌اش ریز است.

کاشانی: اجازه بدهید متن عربی‌اش را از روی تاریخ طبری بخوانم. «فیری بینه و بینه رایه» یا «فیری فیه رایه»، «ما چه می‌کنیم» نیست، این عبارات یعنی« او چه می‌گوید.»

بروجردی: بله، همین‌طور است. اصلا من کل این جریان را قبول ندارم و الان فقط دارم گزارش می‌کنم.

کاشانی: خب الحمدلله.

بروجردی: پیشنهاد سوم امام(ع) هم این است به یکی از مرزهای مسلمین بروم که مثل مردم عادی آنجا زندگی کنم، که عبدالرحمن‌بن‌جندق از ابن صنعان نقل کرده که من در تمام مسیر همراه حضرت بودم، ‌این سه پیشنهادی که از ایشان نقل شده، دو مورد را من اصلا از حضرت نشنیدم که اولی این است برگردم همانجایی که بودم و این منطقا هم متبادر به ذهن است، اگر ایشان می‌خواستند برگردند به همانجایی که بودند، چرا تا اینجا آمدند؟ و نکته دوم هم همین است که با یزید ملاقات بکنم. اما تمام منابع به‌اتفاق مورد سوم را قبول می‌کنند که این به‌عنوان پیشنهاد امام(ع) به عمر‌بن‌سعد است. مورد سوم هم این است که مرا رها کنید و راه را باز کنید، بروم به یکی از مرزهای اسلامی یا حتی غیراسلامی مثل مردم عادی و مثل شهروندان عادی زندگی کنم که در ادامه می‌گوید عمر‌بن‌سعد خوشحال شد و پیکی برای ابن زیاد فرستاد و می‌خواست غائله را ختم کند اما ابن زیاد جواب منفی داد و خیلی هم تند برخورد کرد که تو باید با حسین(ع) تند برخورد کنی. من منبعی ندیدم که آن این موضع سوم را رد کرده باشد.

ایشان مطالبه کردند راه مرا باز کنید که من بروم. اصل منطق امام حسین(ع) از ورود در این جریان این است که شما من را دعوت کردید، من به دعوت شما به اینجا آمدم، حالا اگر نمی‌خواهید راه مرا باز کنید که بروم، با شما دعوایی ندارم، جنگ هم با شما ندارم و به دعوت شماآمده‌ام؛ یعنی اصل را بر جنگ نمی‌گذارند. البته باطن جریان و بحث شهادت‌طلبی و بحث حفظ اسلام و مبارزه با طاغوت چیزهایی است که در این تصمیم حسینی به‌عنوان یک تصمیم تاریخی مستور است.

ولی پیشنهاد سوم را همه بالاتفاق روایت کرده و قبول می‌کنند. عرض من این است آقا امام حسین(ع) آمده است بگوید اگر موافقید من بروم با یزید بیعت کنم، اگر ایشان می‌خواستند بیعت کنند، اصلا برای چه آمدند؟ چرا از مدینه به سمت مکه حرکت کردند؟ چرا در هشتم ذی‌الحجه از مکه به سمت کوفه راه افتادند؟ تا به کربلا برسند اینجا متوقف بشوند... . این امری است که به تعبیر ما طلبه‌ها مستحیل است و من خط قرمز امام حسین را بیعت با یزید می‌دانم.

گرچه بیعت با معاویه در دوران حیات معاویه خط قرمز امام حسین(ع) نیست و با معاویه بیعت می‌کنند و هر بار هم از ایشان دعوت می‌کنند بیایید بشورید علیه معاویه، می‌فرمودند «ان بینی و بینه عهدا و عقدا»؛ بین من و معاویه عهد و عقدی است، تا معاویه زنده است من این بیعت را نمی‌شکنم ولی من معتقدم خط قرمز امام حسین(ع) اتفاقا بیعت با یزید است، اما این تمام حرف نیست. ایشان راه را نمی‌بندند که من بیعت نمی‌کنم و می‌خواهم بجنگم. اینکه بعضی دوستان سیاسی همفکر ما یا بعضی دوستان سیاسی همفکر شما در برداشت از سیره اهل بیت افراط و تفریط می‌کنند، من به هر دوی اینها انتقاد دارم. سیره اهل بیت را ما باید خالصا ببینیم، نه آنجا که به نفع ماست مصادره به مطلوب کنیم و هر جا هم که به ضرر ماست، به قول شما از روی آن رد بشویم. نخیر این نیست، اصل بیعت مستحیل است ولی ایشان راه را باز می‌گذارند.

کاشانی: اصل رفاقت با یزید چطور؟ خط قرمز است یا خیر؟

بروجردی: اگر رفق را به معنای لغوی مدارا در نظر بگیریم با آن رفق عرفی متفاوت است. یک زمانی کسی رفیق عرفی است که این یک معنایی دارد، و یک زمانی رفق به معنای مداراست که رفق به معنای مدارا شاید درجایی که مصلحت ایجاب می‌کرد حضرت سیدالشهدا رای می‌دادند.

کاشانی: نمونه‌ای هم داریم که حضرت سیدالشهدا نسبت به یزید از حالت اعلام انزجار کوتاه آمده باشند؟

بروجردی: انزجار قلبی با تصمیم‌گیری قرین به مدارا متفاوت است. یک وقتی هست که انسان از شخصی منزجر است اما بنا به مصلحت عموم و مصلحت جامعه جایی با او مدارا می‌کند. البته فرصت هم خیلی طولانی نبود. مرگ معاویه و آغاز خلافت یزید تا شهادت حضرت سیدالشهدا آنقدر بازه زمانی طولانی‌ای نیست که ما بخواهیم احتمالات مختلف را رصد بکنیم. یزید با امام حسین (ع) یک خط قرمزی داشت که آن بیعت بود.

امام حسین(ع) هم با یزید همان خط قرمز را داشت. شاید اگر یزید چیز دیگری از امام (ع) می‌خواست، ممکن بود که آن خواسته خط قرمز سیدالشهدا در آن مقطع تاریخی نباشد، یا شاید اگر طرف مقابل پیشنهاد دیگری داشت خط قرمز ایشان نمی‌بود، چه اینکه در همین پیشنهادی که همه پذیرفتند ایشان می‌فرمایند که راه را باز کنید که من بروم. ایشان نمی‌فرمایند که من تا سرنگونی یزید می‌ایستم. امام حسین (ع) خط قرمز خود را بیعت با یزید می‌دانند و لاغیر. در صورتی که برخی جریان‌های سیاسی غیر از اینها را می‌گویند و این یک اپیدمی است که من به این اپیدمی نقد دارم. لکن در مجموع عرض بنده این است که در مورد این داستان پیشنهاد سه‌گانه را قبول ندارم و فقط مورد سوم را می‌پذیرم. ضمن اینکه بیعت به معنای تسلیم را هم نمی‌پذیرم.

کاشانی: آنچه ما تا الان از متن تاریخ طبری خواندیم این است که با قرائن فراوان بنی امیه برای تبرئه یزید و اینکه او دستش از خون سیدالشهدا پاک است و اصلا از قتل امام حسین (ع) خبر نداشته است و امام حسین (ع) حاضر شده بود دست در دست یزید بگذارد تا هر چه او می‌خواهد تصمیم بگیرد. عمربن سعد به عبیدالله ابن زیاد نامه نوشته است و عبیدالله هم می‌خواست پیشنهاد امام حسین را بپذیرد، اما یزید گفت حالا که شما گرفتار این ماجرا شدید، کوتاه نیایید تا او تسلیم شود.

عبیدالله هم به امام حسین می‌گوید که باید دست‌هایت را ببندیم و به نزد یزید ببریم، اما امام قبول نمی‌کنند و عبیدالله هم بدون اذن یزید فرمان قتل امام را صادر می‌کند، و در این قضیه یزید بیچاره عملا از هیچ‌چیز خبر نداشته است. آقای سروش محلاتی هم فرموده‌اند که یزید از عبیدالله مهربان‌تر بود و چه بسا او اهل این جنگ و خون‌ریزی‌ها نبود. البته ان‌شاءالله واقعه حره هم کار یزید نبوده است. از آنجا که آقای بروجردی اصل این متن را جعلی می‌دانند لذا ما در نقد صحبت‌های آقای سروش محلاتی مشترکیم. آقای سروش محلاتی اولا این نقد را پذیرفتند و به سیدالشهدا نسبت دادند و در ادامه هم تاکید کردند که شیخ مفید و شیخ طوسی هم آن را پذیرفته‌اند. متاسفانه گاهی اغراض ما باعث می‌شود که به خاطر مسائل سیاسی یا مسائل اجتماعی همه داشته‌هایمان از اهل بیت را شخم بزنیم. ایشان برای اینکه بگویند شیخ مفید هم این کلام تاریخ طبری را قبول دارند، می‌گویند چون شیخ مفید نقل کرده و رد نکرده یعنی پذیرفته است.

تهرانی‌ها یک ضرب‌المثل دارند که می‌گوید: «از کله منار اسفناج سبز می‌شود»، این قاعده شاید در فقه جاری باشد که اگر کسی هنگام نوشتن حکم فقهی باطلی را بنویسد و رد نکند احتمالا قبول دارد یا دست‌کم نظرش مخالف نیست، اما در کتب تاریخی اساس بر نقل است، مثل خبرگزاری‌ها، روزنامه‌ها و کانال‌های خبری که مطالب را نقل می‌کنند و منظورشان تنها نقل است نه پذیرش هر خبری. من دو قرینه ذکر می‌کنم که نشان می‌دهد سکوت شیخ مفید ابدابه معنای پذیرش یک نقل نیست. شیخ مفید در کتاب خود نقل می‌کند که امام سجاد(ع) را به این دلیل که بالغ نبوده و 13، 14 سال داشته نکشته‌اند، از طرفی در مورد ولادت حضرت باقر علیه‌السلام در همان کتاب نقل می‌کنند که چهار سال قبل از واقعه کربلا به دنیا آمده است و هیچ‌کدام از این نقل‌ها را رد نمی‌کنند، پس این یعنی زمانی که حضرت باقر به دنیا آمدند امام سجاد علیه‌السلام 9 ساله بوده‌اند!

اینکه نقلی آورده می‌شود و ناقل آن را رد نمی‌کند، چون بحث در مقام نقل است. اهل تاریخ می‌دانند که ما تا حدود سال 1300 قمری اصلا تحلیل تاریخ در شیعه نداریم که خیال کنیم هر کس مطلب تاریخی نقل کرد و رد نکرد، یعنی پذیرفته. بعد بر همین اساس هم بگوییم شیخ مفید این موضوع را پذیرفته. نمونه آشکار آن همین متن است. ای کاش آن برادر دقت می‌کرد. شیخ مفید این نقل را می‌آورد که دستم را بگذارم در دست امیرالمومنین یزید بن معاویه و رد نکرده. آیا این به معنای آن است که شیخ مفید یزید را امیرالمومنین می‌دانسته؟

پاسخ روشن است. شیخ مفید در مقام نقل است. فرض کنید امروز یک پایگاه خبری بگوید ترامپ درمورد برنامه موشکی ایران چنین گفت. خب ترامپ چنین گفته؛ ما که نمی‌گوییم.

اینکه شیخ مفید چیزی را رد نکرده، یعنی حتما مدلول کلام عمر سعد را قبول داشته؟ من در رد آن دو مثال آوردم. بعد ایشان فرموده‌اند شیخ طوسی هم این مطلب را در کتاب‌شان آوردند و رد هم نکردند.

باز دقت نکردند که همه ما شیعه هستیم و هیچ یک از ما شیعیان نمی‌گوییم آیا امام حسین(ع) خودکشی کرد؟ چطور خودکشی کرد؟ بعد بیاییم توجیه کنیم که ایشان چنین نکرده. خودکشی را چه کسی می‌پرسد؟ برای شیعه هیچ وقت چنین سوالی پیش نمی‌آید و غیرشیعه ممکن است آن را بپرسد.

شیخ طوسی در تلخیص الشافی (که خلاصه کتاب استادشان سید مرتضی است) در پاسخ به این شبهه که آیا امام حسین(ع) خودکشی کرد یا نکرد، در پاسخ به یک قاضی معتزلی که می‌پرسد شما که می‌گویید امام حسین معصوم است و علم غیب دارد، یا علم غیب نداشته به کربلا رفته یا می‌دانسته چه اتفاقی می‌افتد و با این وصف با رفتن به کربلا خودکشی کرده است. می‌خواهند علم غیب یا عصمت امام را نقد کنند.

سیدمرتضی در مقام جدل می‌گوید شما چه کار به ما دارید. در منابع خودتان هست که امام حسین(ع) پیشنهاد مذاکره داد، اما قبول نکردند. بنابراین از مجادله به آنچه که طرف مقابل قبول دارد اکتفا می‌کنید به محتوای خودتان که کاری ندارید. سیدمرتضی می‌گوید مگر شما نگفتید امام حسین می‌خواست دستش را بگذارد در دست یزید تا مشکلش را حل کند و آنها نخواستند؟ پس دیگر خودکشی معنا ندارد. در مقام جدل وقتی چیزی را مطرح می‌کنیم، به این معنا نیست که آن را قبول داریم. منتها آقای سروش محلاتی می‌گویند که سیدمرتضی قبول دارد و به تبع او شیخ طوسی هم قبول دارد و من هم در جواب او می‌گویم به جای سرچ کامپیوتری کاش کتاب را می‌خواندید، زیرا چند صفحه جلوتر شیخ طوسی می‌گوید نظر استاد ما این نبود.

بنابراین ما دلیل موجهی مبنی بر اینکه شیخ طوسی و شیخ مفید این روایت را قبول دارند، نداریم. اینکه ما بگوییم سیدالشهدا علیه‌السلام حاضر شد برای کشته نشدن اعلام کند من دست در دست یزید می‌گذارم و با رفاقت مشکلم را حل می‌کنم، متنی است که به‌زعم حقیر جعلی بوده و از ساخته‌های بنی‌امیه است و فقط هم بعد از انقلاب مطرح نشده است. ما بعد از انقلاب انقلابی نشدیم که امروز بخواهیم به خاطر اغراض سیاسی تاریخ را شخم بزنیم.

قبل از انقلاب دکتر آیتی، 100 سال پیش هم شیخ قزوینی مفسر معروف کربلا، مرحوم علامه محمودی و آیت‌الله سید علی میلانی گفته‌اند که این از دست‌بافت‌ها و ساخته‌های بنی‌امیه است و اگر کسی خیال کند که این متن تاریخ طبری یک متن مذاکره است و آن را به علمای شیعه نسبت داد این نسبت دقیقی نیست و امانت علمی رعایت نشده و حتی در ترجمه عبارات هم اشکال فراوان دارد. بنابراین تمام آن نسبت‌هایی که آقای سروش محلاتی به امام حسین(ع) و علمای شیعه دادند، رد کردیم و آقای بروجردی هم پذیرفتند که اگر آقای محلاتی این حرف‌هایی که من زدم گفته‌اند، اشتباه کرده‌اند. اگر طول تاریخ کربلا را نگاه کنید و حتی قبل از آن متن صلح امام حسن (ع) با معاویه را هم ببینید، ملاحظه می‌کنید که هیچ‌گاه لحن ائمه معصومین مشفقانه و برادرانه و دوستانه نشد. البته در شرایط اضطرار تام حرفی نداریم که مثلا امتیازی داده شده. اما همه نقد ما به آقای سروش محلاتی این است که ادعای رفاقت با یزید منهدم‌کننده همه فلسفه قیام امام حسین (ع) است.

اگر بفرمایید که سیدالشهدا مذاکره و گفت‌وگو کرده و در خلال این مذاکره کسی به سیدالشهدا بی‌احترامی و بی‌ادبی کرده، آیا سیدالشهدا و اطرافیانش در برابر این بی‌ادبی و بی‌احترامی سکوت کرده‌اند؟ آیا جایی از تاریخ داریم که حضرت سیدالشهدا یا اطرافیانش گفته باشند عمر سعد عجب آدم مودبی است؟ همه عرض ما این است، والا برخلاف آقای بروجردی من حتی بیعت را هم خط قرمز امام حسین(ع) نمی‌دانم. ما کسی نیستیم که برای معصومین علیهم‌السلام تعیین‌تکلیف کنیم. اگر امام حسین (ع) در شرایط فوق‌اضطراری تشخیص می‌دادند که بیعت کنند، تشخیص ایشان ملاک بود. اما باید به لحن محتوا توجه کنیم. هیچ جا نداریم که لحن امیرالمومنین یا امام حسن (ع) در برابر معاویه خاضعانه باشد. همیشه حالت گزندگی و دشمنی دارد و امام از حیثیت نظام اسلامی کوتاه نمی‌آید. همیشه عبارت «طاغیه» است.

بروجردی: من از ابتدای بحث حرفم همین بود. یکی دیگر از اخباری که از نظر سلسله روایت خیلی هم قوی است – شیخ طوسی در امالی این را نقل می‌کند و علاوه‌بر آن در بحارالانوار هم نقل شده است- عین عبارتش را نقل می‌کنم که خیلی جالب است و بخش‌هایی از آن با صحبت‌های جناب کاشانی هم ممکن است موافق یا مخالف باشد. سلسله مراتب نقل حدیث هم به نقل از عبدالله ابن‌منصور از امام صادق (ع) است که امام باقر (ع) از جدشان امام زین‌العابدین (ع) نقل شده است.

خبر آوردند برای عبیدالله ابن‌زیاد که عمر ابن‌سعد شب‌ها با حسین (ع) می‌نشیند و با او سخن می‌گوید و نبرد با او را خوش نمی‌دارد. عبیدالله ابن‌زیاد، شمر ابن ذی‌الجوشن را با چهار هزار سوار و یک نامه فرستاد به عمر ابن‌سعد، در نامه‌اش همان دستور بسته شدن آب را نوشت که وقتی نامه‌ام به تو رسید، به حسین مهلت نده و گلویش را فشار بده و میان او و آب مانع شو، همان‌طور که در حادثه قتل عثمان میان آب و او فاصله افتاد.

استاد بزرگوار فرمودند که در شرایط اضطرار تام، ولی اهل‌بیت هیچ‌گاه با دشمن با القاب قدری غیرمحترمانه (نه فحاشی؛ همان عباراتی مثل طاغیه و...) صحبت نکردند. باز من به همان صدر صحبتم برمی‌گردم. ما اگر به سیره محکمات اهل‌بیت رجوع کنیم، در محکمات سیره اهل‌بیت مشاهده می‌کنیم که حضرت موسی ابن‌جعفر سلام‌الله عبارت «امیرالمومنین» را به هارون می‌نویسند و هارون را با لفظ امیرالمومنین خطاب می‌کنند.

کاشانی: بنده این را انکار نکردم. عرض نکردم که اهل‌بیت در شرایط تقیه چنین رفتار نکردند. وقتی می‌گوییم در شرایط تقیه حتی حاضر به شهادت زهرای اطهر هستند، دیگر یک لفظ «امیرالمومنین» در شرایط تقیه که مشکلی نیست. ما در لفظ تقیه کنیم و به دشمن خدا بگوییم امیرالمومنین با اینکه در بین خودمان هم نسبت به او با ادب و متانت با دشمن خدا رفتار کنیم را نقد کردم.

بروجردی: بین خودمان یعنی چه کسی؟

کاشانی: بین خودمان، غیر از دشمنان. سیدالشهدا و یاران‌شان آیا بین خودشان نسبت به یزید احساس برائت دارند یا رفاقت؟

بروجردی: قاعدتا نباید رفاقت باشد، لکن حالا باید بررسی شود، چون ما که آنجا نبودیم.

کاشانی: اینکه می‌گویید باید بررسی شود، خیلی جالب است. ما صدها روایت داریم که به ما بیزاری از یزید را آموزش دادند، چه کسی یاد ما داده است؟ شما دقت بفرمایید من چه عرض کردم. من عرض نکردم اهل‌بیت در مقام تقیه با الفاظ محترمانه صحبت نکردند. در مقام تقیه حتی ممکن است مجلس شراب هم ببرندشان. بنده که این را انکار نمی‌کنم که شما بگویید فلان‌جا در مقام تقیه گفتند «امیرالمومنین»، این باز هم محل اختلاف نیست. سوال این است در جایی که در مقام تقیه سلطان جائر را امیرالمومنین خطاب کردند، آیا قلبا هم معتقد بودند و باور داشتند که او امیرالمومنین است؟

کاشانی: اینکه می‌گویند درمورد هر مساله‌ای باید در شرایط خاص مربوط به آن تصمیم‌گیری بشود، حرف درستی است، اما سوال اینجاست که آیا ما اصول و شرایط ثابتی داریم که حالا در زمانی که در خطر می‌افتیم یا شرایط خاصی بر ما حاکم می‌شود، از آن اصول و بایسته‌های اصلی خود کوتاه بیاییم یا نه؟ خب جواب این است که خیر، به هیچ‌عنوان این‌گونه نیست که ما اصول ثابتی نداشته باشیم و لذا در هر شرایطی نسبت به آن شرایط تصمیم‌گیری کنیم. البته احتمالا نظر آقای بروجردی هم همین است. اما اجازه بدهید  بنده قدری بیشتر توضیح بدهم. شرایط اولیه در کربلا و ماجرای عاشورا، اعلام بیزاری اباعبدالله از یزید است، بیزاری ایشان از معاویه است.

البته پیش از این نیز در دوران امیرالمومنین(ع)، برخی به ایشان می‌گفتند: «حالا شما کوتاه بیایید، با معاویه راه بیایید و استانی را به وی بدهید.» به امام(ع) می‌گفتند: «شما یک‌بار در ماجرای حضرت زهرا(س) کوتاه آمدید، خب این‌بار هم قدری کوتاه بیایید.» خب جواب امیرالمومنین(ع) در این شرایط چه بود؟ ایشان به هیچ‌عنوان چنین مساله‌ای را قبول نکردند و زیر بار این حرف‌ها نرفتند بلکه مقابل حکمیت کوتاه آمدند اما از ابتدا  شرایطی را داشتند که کوتاه نیامدند، مواضع اولیه خود، اصول اولیه خود را داشتند و محکم هم بر آنها ایستادند اما وقتی حکمیت حادث شد، خب کوتاه آمدند. امام(ع)، معاویه را از ابتدا طاغوت می‌دانستند و تا جایی که مجبور نشدند کوتاه نیامدند و نهایتا مجبور شدند مقابل حکمیت کوتاه بیایند. خب ما نباید چنین چیزی مانند حکمیت که امام(ع) را مجبور کردند تایید کنیم.

خب پس ما شرایط و اصول اولیه داریم، اصول ما این است که با دشمنان خدا، با کسانی که با شریعت الهی می‌جنگند، مخالفیم و مقابل آنها می‌ایستیم. به ما فرمودند: «وَلیجِدوا فیکم غِلظَةً»، بله قرآن فرموده با اینها تند برخورد کنید. «جاهدِ الْکفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ» کجا گفته‌اند که به منافقین محبت کنید؟ در عوض گفته‌اند قطع کنید دست نفوذی و منافق را. گفته‌اند بایستید مقابل کسانی که می‌خواهند بدعت در دین ایجاد کنند مگر اینکه شرایط این اقدام را نداشته باشید، مگر اینکه توان آن را نداشته باشید. بله این یک عنوان ثانوی است و در این مواقع انسان مصلحت‌اندیشی می‌کند که این مصلحت‌اندیشی خود یک نوع تکلیف‌مداری است. ولی این مصلحت‌اندیشی یک نوع اقدام ثانوی است؛ در ابتدای امر به هیچ عنوان امیرالمومنین قرابت یا رفاقت با معاویه نداشته است.

این حرف را البته به نظرم آقای بروجردی هم قبول دارد. حضرت سیدالشهدا هیچ‌گونه رفاقتی با یزید و عمر سعد ندارد، چنان‌که اگر سیدالشهدا به اندازه کافی لشکر نظامی داشت، وضعیت متفاوت بود. البته اهل بیت آغاز‌کننده جنگ نیستند ولی اهل بیت جنگ درست کردند! ماجرای جمل را که کسی فراموش نمی‌کند؛ جنگی که حوالی همین بصره اتفاق افتاد. به هیچ‌وجه در جریان جمل علاقه نداشت با امیرالمومنین مواجه بشوند. وقتی امیرالمومنین شتر سوار شد و گفت این زبیر؟ خانواده او شروع به گریه‌ و زاری کردند و گفتند تمام شد زبیر، مُرد!

بله به‌شدت می‌ترسیدند از مواجهه با امیرالمومنین!

در آن روز، اصحاب جمل جنگ را شروع کردند، اما امیرالمومنین از مدینه راه افتادند، در کوفه سپاه جمع کردند و حرکت کردند و در نزدیکی بصره جنگ اتفاق افتاد. امیرالمومنین مقابل متجاوز کوتاه نمی‌آید.  در روز جنگ چند بار قاری قرائت کرد ولی جناح مقابل، دست به تیرباران زد که خب حجت تمام شد و جنگ درگرفت. این‌طور نیست که ما بگوییم ما می‌نشینیم تا دشمن هرکار دلش خواست بکند، طبیعتا آقای بروجردی هم این را نمی‌خواهند بگویند.

آیات قرآن به ما چه می‌گویند؟ می‌گویند شما شرایط اولیه‌ای دارید و مقابل کفار حربی حتی حق ندارید به آنها محبت ظاهری داشته باشید. حق ندارید با مودت برخورد کنید! در ایام معاصر رفتار حضرت امام‌(ره) با ادوارد شواردنادزه را همه یادشان هست! در شرایطی که ما توان نداریم، باید مصلحت‌اندیشی کنیم؛ مثل صلح حدیبیه که ما توان نداشتیم. خب معلوم است اگر مثل ایام فتح مکه مسلمانان توان داشتند، به هیچ عنوان صلح حدیبیه رخ نمی‌داد.

وقتی برای رسیدن به اهداف عالی توان نداریم، مجبوریم چهار پله هم کوتاه بیاییم ولی به آن معنا نیست که اصل نداریم و بگوییم رفاقت یا دشمنی با یزید بستگی به شرایط دارد، ابدا این‌طور نیست. بیزاری ما نسبت به یزید همیشگی است، جزء اصول اولیه و شرایط ثابت ماست و تمام‌شدنی نیست. حالا اینکه این دشمنی تمام‌نشدنی را اعلام بکنند یا نه؟ ابراز بکنند یا نه؟ این بسته به شرایط است و ممکن است متفاوت باشد. اگر جامعه اسلامی را بتوانیم از لوث وجود جرثومه فساد یعنی یزید پا کنیم، حتما این کار را می‌کنیم، اگر بتوانیم او را محدود کنیم، حتما این کار را می‌کنیم و اگر نشود تا جایی که ممکن است پیش می‌رویم و در این مسیر ممکن است تا بیعت هم پیش برویم! ما عقلانی نگاه می‌کنیم ولی عنوان اولیه بیزاری از یزید است.

بروجردی: آقای کاشانی به جنگ جمل اشاره کردند. بنده هیچ‌گاه نگفتم امیرالمومنین یا حضرت سیدالشهدا محبت قلبی به طاغوت عصر خود داشتند، اینکه مساله واضحی است و کسی که سر سوزن اطلاعاتی نسبت به سیره اهل بیت داشته باشد، این را می‌فهمد. موضوع انزجار قلبی با موضوع اعمال این انزجار چه در شرایط جنگی و چه حتی در شرایط صلح و در شرایطی که آنها در اوج قدرت هستند، متفاوت است.

عرض بنده این بود که برخورد  ائمه(ع) نسبت به دشمنان، مثل جریانی است که برای امیرالمومنین اتفاق افتاد؛ ایشان در حال سخنرانی بودند. فردی وارد شد فریاد کشید معاویه مرده، امام گفتند خیر و به سخنرانی خود ادامه دادند. برای بار دوم و سوم هم این اتفاق تکرار شد ولی امام(ع) فرمودند  خیر چنین نشده، معاویه نمرده بلکه زنده است، بعد از درگذشت من هم او زنده خواهد بود. امیرالمومنین(ع) حتی ادامه دادند و گفتند  فرزند معاویه با فرزند من به جنگ خواهد رفت و تو (همان فردی که می‌گفت معاویه مرده) هم به سپاه فرزند معاویه خواهی پیوست اما من امروز به تو می‌گویم این کار را نکن!

این عبارت «این کار را می‌کنی ولی می‌گویم این کار را نکن»، این همان بحث قدیمی ما در حوزه است که می‌گوییم «الشَّقِی مَنْ شَقِی فِی بَطْنِ اُمِّه» خب این بحث جبر است؟ بحث تفویض است؟ «لا جبر و لا تفویض بل امر بین امرین». ببینید بحث این است که انزجار قلبی با اعمال این انزجار در فضای خارج از قلب متفاوت است. ائمه با اینکه می‌دانند دشمن کیست و در آینده چه اتفاقی برایش می‌افتد، سعی می‌کنند با داد با او برخورد کنند. سعی می‌کنند او را هدایت کنند. این همه بحث که ما در مقاتل می‌کنیم پس چیست؟ اینکه می‌گویند وقتی سنان یا شمر روی سینه حضرت نشسته بود، سیدالشهدا به او گفت این کار را نکن، من شفاعت جدم رسول‌الله را به تو پیشنهاد می‌کنم.

درمورد مساله جمل جالب است، امیرالمومنین پیش از رسیدن به بصره به طلحه، زبیر و عایشه، نامه‌های جداگانه‌ای نوشتند و به وسیله صعصعه‌بن‌صوحان این نامه‌ها را به آنها رساندند. بعد ابن عباس را مامور کردند با آنها جداگانه دیدار کند. حتی این را هم گفتند فقط زبیر را بدون حضور پسرش ملاقات کن؛ چون او پدرش را تحریک می‌کند.

این در خطبه 31 نهج‌البلاغه است. امیرالمومنین بعد از این، یکی دیگر از صحابه رسول‌الله را برای مذاکره نزد سران ناکثان فرستادند، بعد امیرالمومنین خودشان شخصا به سراغ طلحه و زبیر رفتند و آنها را به یاد خاطره رسول‌الله انداختند که ایشان گفته بودند: «تو با علی می‌جنگی و در آن روز تو ستمگری!» شیخ مفید این بخش را از طبری نقل می‌کنند. امام مهلتی سه روزه به آنها می‌دهند، امیرالمومنین دوباره در بطن جنگ ابن عباس را با قرآن به سراغ ناکثان می‌فرستند و آنها را دعوت به پذیرش حق بکنند. ببینید وقتی  دو سپاه هم مقابل هم قرار گرفته‌اند، امیرالمومنین از هدایت طلحه و زبیر ناامید نمی‌شوند.

باز هم تاکید می‌کنم تاریخ یعقوبی هم آن را نقل می‌کند که رگبار تیر ناکثان، اولین فرد از سپاه امیرالمومنین را شهید می‌کند و بعد جنگ شروع می‌شود. خب بعد جنگ آغاز می‌شود و آن اتفاقات می‌افتد و امیرالمومنین نهایتا بر پیکر آنها گریه می‌کنند و وقایع بعدی... .

پس عرض من این است که قطعا انزجار قلبی وجود دارد، این یک سنت دائمی است.

مرتبط ها
نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
تورهای مسافرتی آفری
تاکنون کدام کشور‌ها به اسرائیل حمله کرده‌اند؟ +فیلم
هشدار به زائران حج عمره
رشد یک‌هزار واحدی شاخص بورس
«س.ق» زن بازیگر ایرانی است که تتلو در اعترافاتش از او نام برد
سفارش امام رضا(ع) به شیعیان از زبان حضرت عبدالعظیم
تبلیغ نافرمانی مدنی توسط رئیس جبهه اصلاحات
رهبر انقلاب: حال کارگر خوب شود حال کشور خوب می‌شود
استقلال چهارمین تیم پُرافتخار فوتبال آسیا
چند فرمانده ارشد ارتش اسراییل طی روزهای آتی استعفا می‌دهند
برنامه دولت برای ارتقای هوش مصنوعی
گل محمدی به زودی سرمربی تراکتور خواهد شد +جزئیات
حسن یزدانی به تمرین تیم ملی نیامد
تکلیف ماندن یا رفتن مدیرعامل پرسپولیس مشخص شد
توصیف اردوغان از بغداد جنجال به پا کرد +عکس
ابتکار یک کارگر برای دریافت انگشتر از رهبر انقلاب +فیلم
پخت نان کامل باید مجدداً در روستاهای کشور احیا شود/ اقدامات شورای عالی سلامت و امنیت غذایی با وضعیت مطلوب فاصله زیادی دارد
رهبرانقلاب: امنیت شغلی کارگر از وظایف مسئولین است +فیلم
استعفای بالاترین مقام نظامی صهیونیست‌ها +فیلم
آمریکا: مذاکره مستقیم برجامی با ایران نداریم
مثال جالب رهبرانقلاب درمورد پیشرفت +فیلم
دستگیری ۱۸ شیاد کنکوری
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top