با این صورتبندی، حل مساله و نسخه ساماندهی آموزش عالی در ایران یک راه بیشتر ندارد و آن کاهش یا لااقل توقف سرعت رشد تعداد دانشجویان تحصیلات تکمیلی است تا آنچه رشد و توسعه بیرویه آموزش عالی خوانده میشود، مهار شود. بر همین اساس بود که در روزهای پایانی سال گذشته شورای گسترش آموزش عالی طی مصوبهای به دانشگاهها، ایجاد رشتهمحلهای جدید در مقطع دکتری تخصصی را برای تمام آموزش عالی اعم از دولتی و غیردولتی برای سال ۹۸-۹۷ ممنوع کرد.
این گزاره در کنار آسیبهای پدیده کنکور و رقابت سنگین برای ورود به رشتهها و دانشگاههای برتر، با مقبولیت افکارعمومی نیز مواجه شده است؛ اما این موضوع به این سادگیها هم نیست؛ لااقل در تجربه جهانی سیاستهایی به غیر از توقف توسعه کمی دیده میشود و البته عقل سلیم، منکر رشد کمی بدون کیفیت نیست، با این حال درباره آمارهای ارائهشده چند نکته قابل ذکر وجود دارد.
اول؛ تفاوت کالج با دانشگاه
چندیپیش دکتر رضا منصوری، معاون پژوهشی وزارت علوم دولت اصلاحات که در جریان مناقشه دکتر مهدی گلشنی در دانشگاه صنعتی شریف دست به قلم شده بود، به بیان خاطره جالبی پرداخت و نوشت: «این سالها بارها گفتهام ما در ایران دانشگاه نداریم، بلکه مجموعهای از کالجها یا آموزشگاههایی داریم که از بد روزگار مجبور شدهاند دکتری هم بدهند... هنگامی که مدیری از دانشگاه استنفورد در مصاحبهای گفت کالج شریف یکی از بهترین کالجهای دنیاست، چقدر ما خوشمان آمد و این کلام او را اینگونه ترجمه کردیم: دانشگاه شریف از بهترینهای دنیاست! و چقدر ناآگاهانه پز دادیم!» در ایران به برخی کالجها و موسسات آموزشی با جمعیت زیر هزار نفر هم دانشگاه میگوییم حال اینکه بسیاری از آنها درنهایت یک دانشسرا هستند؛ با این حال وقتی گفته میشود ایران بیش از چین دانشگاه دارد با احتساب تمام این ارقام است. حال آنکه در واقعیت تعداد دانشگاههای ما بسیار کمتر از چین است. برخی کشورهای اروپایی نظیر نروژ، سوئد، دانمارک، فنلاند و نیز برخی کشورهای پیشرفته آسیایی مانند سنگاپور و کرهجنوبی زیر ١٠٠ دانشگاه تاسیس کردهاند، با این حال ژاپن ٩٨٧ دانشگاه دارد. شمار دانشگاهها در استرالیا و نیوزیلند نیز زیر ٥٠٠ است. آمریکا با ٣١٠ میلیون جمعیت، سههزار و ٢٨٠ دانشگاه دارد. چین نیز با یکمیلیارد و ٣٩٧ میلیون جمعیت، دوهزار و ٤٨١ دانشگاه دارد و هند یکمیلیارد و ٢٧٤ میلیون نفری، هزار و ٦٢٠ دانشگاه دایر کرده است. با این حال در ایران تنها ۱۴۱ دانشگاه دولتی (زیرمجموعه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری) و 400 واحد دانشگاه آزاد اسلامی در ۳۱ استان کشور ثبت شده است. ضمن اینکه در شاخصههای رشد آموزش عالی، این جمعیت دانشجویی است که اهمیت دارد، نه تعداد واحد دانشگاهی.
دوم؛ نقص سیستم در جذب فارغالتحصیلان
مسئولان آموزش عالی از اینکه فارغالتحصیلان دکتری باید برای عضویت در هیاتعلمی دانشگاهها جذب شوند، گلایه کرده و استدلال میکنند که باید تعداد دانشجویان تحصیلات تکمیلی کاهش یابد، اما این یک سیاست پارادوکسیکال است. اینکه یک سیستم خودش میخواهد محصولش را مصرف کند، درواقع اشکال در عدم برنامهریزی برای استفاده بهینه از دانشجویان دکتری است. این سوال به قوت خود باقی است در حالی که در کشورهای دنیا نهایتا 30 درصد (در انگلستان حدود ۴۵ درصد از فارغالتحصیلان دکتری در شغلهای پژوهشی، ۲۵ درصد در صنعت و تنها حدود 30 درصد از این دانشجویان در دانشگاهها مشغول به کار میشوند) از دانشجویان دکتری جذب آموزش عالی میشوند، چرا در ایران بیش از 75 درصد باید هیاتعلمی شوند؟ اما این به این معنا نیست که تعداد آنها را کم کنیم! چراکه مسئولان آموزش عالی برای استفاده بهینه غیر از جذب هیاتعلمی، برنامهریزی نمیکنند؟ اگر تمایل دانشجویان دکتری به عضویت در هیاتعلمی است، علت در عدم وجود زمینههای شغلی دیگر است. از سوی دیگر در ایران حدود چهارمیلیون دانشجو مشغول به تحصیلند و اگر نسبت یک به 20 را بهعنوان نسبت استاندارد دانشجو به استاد بپذیریم، در این صورت به 200 هزار عضو هیاتعلمی نیازمندیم و این در حالی است که مجموع اعضای هیاتعلمی دانشگاههای دولتی بهعلاوه دانشگاه آزاد اسلامی حدود 80 هزار عضو هیاتعلمی است!
سوم؛ یک شاخص مهم
یک سنجه مهم برای ارزیابی رشد علمی کشورها، میزان نسبت محققان بر جمعیت است. بهعنوان مثال در کشوری مانند فنلاند این نسبت هفتهزار محقق بر میلیون جمعیت است. اگر این نسبت را بهدلیل جمعیت کم فنلاند ملاک قرار ندهیم و متوسط جهانی آن یعنی چهارهزار بر میلیون جمعیت را در نظر بگیریم، در آن صورت در ایران 80 میلیونی ما به حدود 320 هزار محقق نیازمندیم. (یعنی از هر 1000 نفر، چهارنفر محقق) این در حالی است که هماکنون حدود 80 هزار عضو هیاتعلمی (در تمام دستگاههای آموزش عالی) و حدود 100 هزار دانشجوی دکتری داریم و بعید است که تمام این تعداد محقق علمی محسوب شوند.