شماره جدید نشریه دانشجویی «تپش»؛ نشریه کانون فرهنگی اجتماعی تپش دانشگاه قم در مطلبی با عنوان «سرویس دانشجویان» پیرامون مسائل صنفی دانشجویی نوشته است: «دانشگاه ما یجوریه که همه چیزش خاصه و همیشه میتونه غافلگیرتون کنه. شما از روز اولی که وارد دانشگاه میشی متوجه میشی که اینجا با خیلی از دانشگاههای دیگه متفاوته! روز اول که پای مبارکتون رو داخل دانشگاه گذاشتید و از سردر باشکوه و زمردین گذر کردید متوجه فاصله «بعید ابن بعید» سردر تا ساختمونهای آموزشی و خوابگاهی میشید که به استناد google map، این فاصله نزدیک به یک کیلومتر میشه و شما تو سرما و گرما، آفتاب و بارون باید این مسیر رو برید که با درختهای سر به فلککشیدهش همیشه تو ذهنتون خواهد موند. فقط همون موقع که داری این مسیر رو پیاده میری چندمساله به ذهنت میرسه که نمیشد این ساختمونها رو نزدیکتر به در ورودی میساختن تا خلق خدا و قشر مظلوم دانشجو که اکثرا با پای پیاده طی طریق میکنن به زحمت نیفتن؟ یا حداقل این جاده که به سمت دانشکدهها میرود رو مهندسیتر میکردن تا مسیر رو کوتاهتر کنن؟ بگذریم از اینکه کسایی که وسیله نقلیه دارن هم برای پارک ماشینشون باید به پارکینگ دانشجویی که چسبیده به در شرقیه تشریف ببرند! و راه اونا هم تا مقصد کم نیست. بعد با خودت میگی که علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد و کاریه که شده، حالا باید به فکر چاره بود و چیزی که به ذهن همه میرسه گذاشتن سرویس برای رسوندن دانشجوهاست که این مساله هم خالی از مشکل نیست؛ مثل کمبود اتوبوس و مینیبوسها که جدا سوار کردن خانمها و آقایون دانشجو نیز به این کمبودها دامنزده و این در حالیه که اتوبوسهای شرکت واحد که مبدا حرکتشون از داخل دانشگاهه، این محدودیت رو ندارند و به این مشکل برنمیخورند! دیدهشده دانشجوها زمان بسیار زیادی رو منتظر سرویس دانشگاه موندن و وقتشون تلفشده و خیلی از اوقات هم کسانی که عجله دارند باید هزینه کنند و تاکسی بگیرند تا سروقت به مقصد برسند و این رو هم باید اضافه کنم که در روزهای تعطیل هم خبری از سرویس نیس و شما مجبوری که این مسیر دوستداشتنی رو در هر شرایطی طی کنی و ازش لذت ببری! امیدواریم که یه فکر اساسی برای این مشکل قدیمی بشه که هم نمادی باشه از تکریم دانشجو و هم در وقت و انرژی و هزینههای مالی صرفهجویی بشه.»
بیشتر بخوانید// نقد و بررسی نشریات دانشجویی در هفته سوم آبان ماه
شماره جدید نشریه دانشجویی «دیدهبان»؛ نشریه انجمن اسلامی دانشجویان آزادیخواه دانشگاه شهید بهشتی در مطلبی با عنوان «آواز دهل از دور خوش است» یادداشتی از یک دانشجویی ترم اولی از روزهای اول دانشگاه منتشر کرده و نوشته است: «خیلی گیج بودم. بهسختی کلاس را پیدا کردم و داخل شدم. کمی توی ذوق میزد، کلاس را میگویم. چون کمی عادی جلوه میکرد. انگار نه انگار که در بهشتی درس میخوانم. مگر قرار نبود با ساختمانهای شیک و باکلاس، و دروس خفن روبهرو شوم؟ ابتدا کمی خود را گول زدم که صبر کن یک هفته بگذرد. قطعا یک سورپرایز بزرگ در راه است و «مژده ای دل» گویان سعی داشتم این شرایط عادی را تحمل کنم. همهمه دانشجویان دیگر نشان میداد که یکدیگر را به خوبی میشناسند و من چند گام عقبتر از آنان ایستادهام. ولی همواره سعی داشتم عادی جلوه کنم و خود را نبازم. هر از گاهی سرم را بالا میآوردم و نگاه پرسشگر بچهها را میدیدم و این حس مرموز بودن زیر زبانم مزه میکرد. با چند سوال معمولی گلیمم را از آب بیرون کشیدم. اصلا در قید و بند وفق نبودم.
شماره جدید نشریه دانشجویی «گذرگاه»؛ نشریه دانشجویی دانشگاه پیام نور غرب تهران در مطلبی به بررسی معیارهای ارزیابی کتابهای درسی پرداخته و نوشته است: «در طول سالهایی که به مطالعه کتب دانشگاهی پرداختیم همیشه شاهد مشکلاتی در منابع دانشگاهی بودیم که متاسفانه دانشجویان بدون آنکه به مساله بپردازند از آن رد میشوند، شاید دلیل آن عدم آشنایی با شاخصهایی است که باید یک منبع درسی داشته باشد. در این نوشتار خلاصهای برای دانشجویان طرح شده است تا خود بتوانند منابع را ارزیابی کنند و جایگاه درست آن را تشخیص دهند. مقوله ارزشیابی کتابهای درسی دانشگاهی به تعیین کیفیت کتاب درسی اشاره دارد؛ به عبارت دیگر قضاوت در مورد کیفیت کتاب درسی یعنی ارزشیابی آن. یکی از وجوه در هر ارزشیابی که باید مدنظر قرار گیرد، نقش و کارکرد و اهمیت (یعنی همان کیفیت) کتاب تالیفشده در یادگیری و عملکرد دانشجو است. کیفیت از نظر برنیر (1996): کتابی خوب است که دانشجویان با استفاده از آن به نتایج یادگیری تعیینشده دست یابند. کیفیت از نظر سورسوک (2001 ): کتاب خوب حمایتکننده فراگیران و معلم در فرآیند یادگیری است.
شماره جدید نشریه دانشجویی «رویش»؛ نشریه انجمن اسلامی دانشجویان پیرو خط امام دانشگاه یزد در مطلبی به دو خاطره جالب دانشجویی پرداخته و نوشته است: «خاطره اول: اون روز صبح کلاس داشتم و طبق معمول دیرم شده بود، ساعت از هشت گذشته بود و سرویسی نبود که مسافت ناگزیر رو توی زمان کمتری باهاش طی کنم. پیاده شروع کرده بودم به راه رفتن و از فرط آفتابی که مستقیم تو چشمام بود، اخم کرده بودم و داشتم طبق عادتی که از صبح بیدار شدن متنفر بودم به خودم میگفتم اصلا این درس و کلاسا واسه چیه؟ چرا باید تو بهترین روزهای زندگی حرص ساعت هشت رو بخورم، اصلا حذف بشم. غرولند زیر لبم متوقف شد وقتی اون طرف پیادهرو یکی گفت: خانم ببخشید. نگاهم رفت اون سمت. یه آقایی توی ماشین نشسته بودن و من به خیال خودم ترم اولیه و آدرس میخواد؛ -بله؟ -کجا میرین؟ سوالش طبیعی نبود واسه آدرس پرسیدن ولی گفتم شاید میخواد به نسبت مسیرم بهش آدرس بدم، -کلاس! -کجا؟ -کلاس علوم انسانی. -به سلامت. یکم مکث کرد، گفتم شاید اشتباه شنیدم برگشتم پرسیدم -چی؟ -به سلامت برسین! تازه فهمیدم سرکارم ولی دیرم شده بود. خاطره دوم: تو خوابگاه معمولا رژیم گرفتن کار سختیه؛ چون از چپ و راست بوی غذا میاد یا اگه اینطوری هم نباشه، معمولا آنقدر غذای سلف ارزش غذایی بالایی داره که یک ساعت بعد از صرف ناهار احساس میکنی هیچی نخوردی و خلاصه که دانشجویان خوابگاه به نظر من دائمالگرسنهاند. تب رژیم افتاده بود به منو هماتاقیم، شبا سالاد میخوردیم و بعدها که بحثش شد فهمیدیم که هم من و هم اون راضی به سبک غذاخوردن نبودیم، منتها واسه کمنیاوردن تن داده بودیم به این خفت. یه شب از همون شبای علفخوری، گرسنگی، تعارف و رودروایستی رو ازمون گرفت و گفتیم پاشیم بریم یه سر فروشگاه خوابگاه چیزی بگیریم و نصفنصف بخوریم که خیلی هم لطمهای به این رژیم سفت و سخت نزنیم. رفتیم و خلاصه با دستانی پر از بستنی و کیک برگشتیم و دلی از عزا درآوردیم و عهد بستیم که این اولین و آخرین بار بود. فردا شبش شد و هردوی ما بادی به غبغب انداختیم و پرادعا گفتیم نه بابا اصلا گرسنمون نیست و در فضل سالادخوری و سیرشدن با همین چهار پرکاهو نطق کردیم واسه هم، اما خودم میدونستم دارم دروغ میگم.»
شماره جدید نشریه دانشجویی «سلام»؛ نشریه انجمن اسلامی دانشجویان نواندیش دانشگاه امیرکبیر در مطلبی با عنوان «اجماع ناهمسو با دانشگاه» پیرامون مسائل صنفی دانشجویی نوشته است: «آبانماه سال گذشته پس از نامههای فعالان نشریات و تشکلهای دانشجویی خطاب به رئیسجمهور درخصوص وزیر علوم پیشنهادی به مجلس، تجمعهایی در دانشگاههای سراسر کشور در اعتراض به این واقعه برگزار شد. در کنار این اعتراضات دانشجویان با اسنادی از بیکفایتی وزیر پیشنهادی به دیدار نمایندگان مجلس رفتند و تلاش داشتند با این اسناد ایشان را قانع کنند که با توفیق همراه نبود، نمایندگان ملت گوششان به حرف دانشجویان بدهکار نبود. با این حال دانشجویان از هیچ راهی برای نشان دادن ناهمسویی غلامی با دانشگاه دریغ نکردند و همچنان به اعتراضات و پیگیریهای خود ادامه دادند، در فضای مجازی با هشتگ «دانشگاه تنهاست» به استقبال گزینه 21ام دولت برای وزارت علوم رفتند اما درنهایت غلامی بهعنوان وزیر علوم از مجلس شورای اسلامی رای اعتماد دریافت کرد و وزیر علوم شد. همه اینها نشان از حساسیت بالا و اهمیت زیاد وزارت علوم دارد، اما برای این پست حساس وزیری انتخاب شد که اصلا متوجه اهمیت جایگاهش نبود. این بیاعتنایی در اولین مصاحبه غلامی بهعنوان وزیر علوم کاملا مشهود است. وزیری که پس از تعامل و حاشیههای بسیار انتخاب شده بود، در اولین مصاحبهاش به دانشجویان توصیه میکرد با دقت عاشق شوند. در برنامه پیشنهادی دکتر غلامی برای وزارت علوم از حرکت به سوی دانشگاه «مشتریمدار» سخن به میان آمده بود. آنچه از این عبارت برداشت میشود دانشگاهی است که مشتری آن صنعت است و در راستای رفع نیازهای صنعت حرکت میکند، اما چیزی که در عمل بر سر دانشگاهها آمد، حرکت به سوی مشتریمداری از نوعی است که دانشجویان مشتریهای دانشگاه هستند.
شماره جدید نشریه دانشجویی «داد»؛ نشریه مستقل دانشگاه صنعتی شریف در مطلبی با عنوان «پنج لقمه پانزی» پیرامون مساله بانکداری و نقدینگی نوشته است: «لقمه اول: به کل حجم پول موجود در اقتصاد کشور نقدینگی گویند، نقدینگی به دو دسته پول و شبهپول تقسیم میشود. پول: اسکناس و مسکوک – سپرده دیداری، شبه پول: سپردههای بلندمدت. طبق آمار بانک مرکزی در بهمن 1395 نزدیک به 87 درصد از اجزای نقدینگی را شبهپول تشکیل میدهد. لقمه دوم: هر پولی که از بانک مرکزی به بیرون انتشار یابد و در جریان فعالیتهای بانکی و خلق اعتبار قرار گیرد، پایه پولی یا پول پرقدرت نامیده میشود. نسبت پول در جریان به پایه پولی را ضریب فزاینده پولی گویند. به عبارت دیگر، به تعداد واحد پولی که توسط یک واحد پایه پولی از طریق مکانیسم خلف اعتبار ایجاد میشود، ضریب فزاینده پولی گویند. لقمه سوم: دارایی هر بانک میزان سپردهای است که مردم در آن قرار میدهند. حال بانک بخشی از این سپرده را تحتعنوان «نرخ سپرده قانونی» نزد خود نگه داشته، مابقی را به صورت وام به تقاضاکنندگان میدهند. لازم به ذکر است که داراییهای هر بانک میتواند سهام شرکت، مسکن، وجه نقد و... باشد. لقمه چهارم: در آغازین سالهای قرن بیستم، چالز پانزی، تاجر ایتالیایی با یک ایده پولساز فوقالعاده به آمریکای شمالی مهاجرت کرد. او با اخذ پول از مردم و ادعای سرمایهگذاری آن، مردم را مجاب کرد که اگر در برخی تراکنشهای مالی خود به جای پول یا کالا از کوپنهای اتحادیه استفاده کنند، میتوانند از تفاوت بین ارزش ارزهای کشورها استفاده و سودآوری کنند. یعنی با تعویض تعداد زیادی کوپن با تمبر در یک کشور دارای ارز با ارزشتر و فروش آن تمبرها در یک کشور دیگر اتحادیه که ارز کمارزشتری دارد سود کنند. لقمه پنجم: پرواضح است که در صورت درخواست مردم، مبنیبر بازگشت سرمایهشان، موسسه مورد نظر با مشکل مواجه خواهد شد. به بیانی دیگر چندی بعد با بروز تورمهای بالاتر از نرخ بهره بانک و ایجاد بازارهای موازی پربازدهتر یا عدم توانایی بانکها در پرداخت بهرههای سرمایه سپردهگذاران شاهد درخواست مردم برای بازپسگیری سپردههایشان خواهیم بود.»
شماره جدید نشریه دانشجویی «سپیدار»؛ نشریه بسیج دانشجویی دانشگاه تهران در مطلبی با عنوان «آمریکای نگران» آمارهای دانشجویی از مشکلات امروز این کشور منتشر کرده و نوشته است: «آمریکای نگران! تیتری که احتمالا خود همراه با ابهامات و سوالات بسیاری است که در ذهن مخاطب شکل میگیرد، منظور از آمریکا چیست؟ حاکمیت یا مردم؟ سرمایهگذاران یا شرکتهای چند ملیتی و... نگاهی به انتخابات 2016 آمریکا و شعارهای انتخاباتی پیروز انتخابات، دونالد ترامپ، نشان میدهد بخش مهمی از شعارهای وی به مقوله اقتصاد برمیگردد. از بین بردن بیکاری، نجات اقتصاد آمریکا، تجارت منصفانه به جای تجارت آزاد و... شعار اصلی کمپین وی یعنی حاکی از مشکلاتی واقعی است که مردم آمریکا «عظمت را دوباره به آمریکا برمیگردانیم» سالهاست با آن روبهرو هستند و زمانی که راهکار این مسائل را حتی در دست یک فرد غیرسیاسی میبینند به سوی او روی میآورند. اما کدام عظمت آمریکا از بین رفته است که ترامپ به دنبال احیای آن است؟
شماره جدید نشریه دانشجویی «دندانکده»؛ نشریه مستقل دانشگاه علوم پزشکی تبریز در مطلبی با عنوان «کوریکولوم ضدآموزشی» پیرامون مسائل صنفی دانشجویی نوشته است: «ترم اول گذشت، بیآنکه نکتهای از نکات علم دندانپزشکی بر معلوماتمان افزوده شود. با خود گفتیم، لابد از ترم بعد دیگر سروکارمان با دهان و دندان خواهد بود، بازهم خبری نشد و ما به همین منوال دو سال از دوره تحصیل خود را که منسوب به دوران قبل علوم پایه بود گذراندیم. آزاردهندهتر از عدم ورود به دنیای دندانپزشکی، پرسشهای فوق تخصصی اطرافیان بود که با نگاه مبهوت و کلمه «نمیدانم» پاسخ داده میشد و در اغلب موارد، مکالمه به این جمله ختم میشد که «پس شما تو این دو سال چی یاد گرفتین؟! دوره پریکلینیک به علت پوشیدن روپوش سفید با آرم دانشکده، حمل جعبههای ابزار و تصاحب اتیکت مخصوص جذابتر بود. اما کمکم متوجه شدیم جذابیت آن صوری بوده و به قول معروف صدای دهل از دور خوش است! ما در این دوره حساس یادگرفتیم چگونه گچ با قوام مناسب تهیه کنیم، چگونه قالب شکسته خود را با چسب قطرهای ترمیم کنیم،طوری که استاد مربوطه متوجه نشود، چگونه ماده پرکردگی کانال را از خارج ریشه کوتاه کنیم، طوری که انگار از همان اول طول مناسبی داشته است و... . همچنین حواسمان بود که اینها را به کسی نگوییم؛ چراکه بدآموزی دارد و صد البته شما که غریبه نیستید، بیش از نیمی از دوره تحصیلمان گذشته بود که ما کمکم وارد کلینیک شدیم و چشممان به جمال بیماران منور شد.
شماره جدید نشریه دانشجویی «میدان انقلاب»؛ نشریه بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف در مطلبی با عنوان «اول شناخت، بعد حرکت»، پروندهای درباره مساله شفافیت منتشر کرده و نوشته است: «بعد از بیست و چند سال (یا حتی بیشتر) گذران عمر، باید دستتان آمده باشد که زندگی ما با «مشکلات» در آمیخته است؛ دغدغههایی ذهنی که وقت و انرژی ما را به بازی میگیرند و تا زمانی که حل نشوند یا کنار گذاشته نشوند، همچنان به کارشان ادامه میدهند. ما انسانها هم برای حلوفصل این دغدغههای ذهنی، انتخابهای محدودی داریم. علیالظاهر سه راه بیشتر پیش رویمان نیست: یا اینکه خودمان دست به کار شده و حلش کنیم، یا راهحل دیگران را پی بگیریم یا در کل صورت مساله را پاک کنیم. البته باز هم راهکار وجود دارد ولی الباقی راهها هم به نوعی در طیفی که بین این سه راه است، قرار میگیرند. حالا فرض کنید بهطور ناگهانی مشکلی جلوی راهتان سبز میشود که به دلیل اهمیت فراوانش، امکان نادیدهگرفتن آن وجود ندارد. به دیگران هم که مراجعه میکنید، میفهمید آنها هم چندان روی مسالهای مشابه مساله شما کار نکردهاند. لذا فقط یک راه میماند؛ آن هم اینکه آستین بالا بزنید و خودتان شروع کنید به واکاوی و حل مساله. مساله اشرافیت هم در جامعه ما به این قضیه بسیار شبیه است.
شماره جدید نشریه دانشجویی «برهان»؛ نشریه بسیج دانشجویی علوم پزشکی ایلام در مطلبی با عنوان «قارونیسم» درباره فساد اقتصادی نوشته است: «خیلی از ما داستان قارون رو شنیدهایم. ثروتمند مغروری که خیلی شوآف میکرد و به عذاب الهی دچار شد. این وسط نکات جالبی درباره قارون هست که خیلی از افراد دوست ندارند ما بدونیم. توی این قسمت میخوایم به بخشی از زندگی قارون بپردازیم که برای خیلیهامون ناشناخته س. واقعا؟ قارون پسرعمه حضرت موسی بوده و ایشون رو بهعنوان پیامبر قبول داشته و نکته مهمتر اینکه ایشون در انقلاب موسی فعال بوده؛ یعنی به اصطلاح انقلابی بوده. انقلابی بودن یا انقلابی ماندن شاید بپرسین که چی شد قارون عذاب شد. بعد از اینکه فرعونیان قوم موسی رو آزار دادن، خدا آب رود نیل رو به خون تبدیل کرد، اما نه برای قوم موسی. فرعونیان هم چون که برجام نداشتن که مشکل آب خوردن اونا رو حل کنه، اومدن بنیاسرائیل رو مجبور کردن که بهشون آب بدن. آب مادامی که دست بنیاسرائیل بود ایرادی نداشت اما همین که به دست فرعونیان میرسید به خون تبدیل میشد. فرعون تسلیم شد و دستور توقف آزار و اذیت رو داد. عذاب که متوقف شد، فرعون دوباره شروع کرد. موسی گفت این بار از خدا میخوام که ملخ به کشتزارهای گندم حمله کند. هروقت قحطی به اونا فشار آورد دیگه ما رو آزار نمیدن. قارون گفت اینجور ما هم از قحطی آسیب میبینیم. موسی گفت مگر آب شما خون شد؟ پس گندمهاتون هم آسیب نمیبینن. قارون هم هی اموال خودش رو فروخت و گندم خرید و چون در حاشیه امنیت انقلاب موسی قرار داشت گندمهاش آسیبی ندید! وقتی که قحطی به فرعونیان فشار آورد، قارون تو سطح شهر خبر پخش کرد که گندم اضافی داره و شرط فروشش هم اینه که هم وزن گندمی که میخوان بهش طلا بدن!... خلاصه قارون ثروتمند شد و غرورش اون رو مقابل موسی و انقلابش قرار داد.
منبع: فرهیختگان