نمونههای جهانی کشتار در اثر قحطی نیز در جهان بسیار متفاوتتر است. اگر بپرسید چرا چون هنوز بسیاری از ایرلندیها از انگلستان متنفرند. پاسخ آن را باید در نفش بریتانیا و حاکم آنها در ایرلند، چارلز تراولین،Charles trevelian بیابید. آماری که برای کشتهشدگان قحطی سیب زمینی در ایرلند ارائه میشود در حدود یک میلیون نفر است. قحطیای که پس از چندصد سال در اذهان نهفقط ایرلندیها که در خاطر مردمان جهان باقی مانده است. در هند و در منطقه بنگال نیز اشغالگری بریتانیا باعث کشته شدن 4 تا 5 میلیون هندی شد. آفتاب در امپراتوری بریتانیا هرگز غروب نمیکند. این را انگلیسیها در قرن 19 و 20 میلادی میگفتند؛ یعنی در هر سمت از کره زمین، یکی از مستعمرات ملکه وجود داشت که آفتاب در آن غروب نکند تا در نقطهای دیگر بتابد! این امپراتوری که خود یک جزیره محصور در آب بود با استفاده از نیروی دریایی و ارتش مکانیزه توانست به خاک فراسرزمینی خود بیفزاید. آنها در این دوسده هرکجا که قدم گذاشتند جز ویرانی، ترس، تخریب آثار فرهنگی و بافت اجتماعی و به خاکوخون کشاندن مردم بومی، دستاورد دیگری نداشتند. از خود ایرلند و اسکاتلند بیخگوش لندن تا کنیا، بنگال، هند، چین، یمن، قبرس، عراق و... اما بر سر ایران قاجار از اواخر قرن 19 میان کشورهای مختلف روسیه تزاری، بریتانیا و عثمانی دعوای تقسیمی بود تا اینکه آتش جنگ جهانی اول از صربستان زبانه کشید.
چند روز پیش «بیبیسی فارسی» رسانه سلطنتی ملکه انگلیس در مطلبی که به اشغال ایران در جنگ جهانی اول پرداخته بود، به سراغ این فاجعه تاریخی رفت و این برای اولین بار بود که یک نهاد حاکمیتی انگلیس به این موضوع میپرداخت. البته این اقدام «بیبیسی» بیارتباط با حوادث سیاسی و اقتصادی اخیر در کشور و روابط خارجی با غرب نیست به قول عبدالله شهبازی، مورخ تاریخ معاصر که در واکنش به این اقدام در کانال شخصیاش نوشت: «تا دیروز انکار میکردند، حالا برای ترساندن ما آن را مطرح میکنند.» این رسانه سلطنتی در حالی به این موضوع پرداخت که هنوز اسناد وزارت خارجه این کشور درباره آن سالها منتشر نشده است. چون در آغاز هر سال میلادی وزارت خارجه انگلیس اسناد محرمانهای را که 30 سال از وقوع آنها گذشته باشد از حالت محرمانه خارج میکند اما با گذشت 100 سال از اشغال ایران، اسناد مربوط به سالهای 1298-1296 و همچنین کودتای شهریور 1320 همچنان طبقهبندی شده و در وضعیت سری قرار دارند. برخی رسانهها از اعتراف «بیبیسی» به این قتلعام در ایران گفتند. اما با کمی موشکافی و بررسی تاریخی میشد فهمید این رسانه سلطنتی با چه نیت و هدفی به این موضوع ورود کرده است!
گزارشهای «بیبیسی» در چهار بخش تعریف شده است. در مقدمه بخش اول آن، نویسنده پایان جنگ جهانی اول را برای ایران، آغازگر ورود کشور به دوران مدرن میداند و در ادامه دلیل پنهان ماندن آنچه در سالهای اشغال بر مردم ایران گذشته را دردناک بودن وقایع آن سالها و تعمد ایرانیان در فراموشی آنها میداند! روایت «بیبیسی فارسی» در قالب یک یادآور تاریخی، با ارائه تصاویری هولناک از قحطی بزرگ سالهای 1917 تا 1919 در ایران، بیشتر روایت تحقیر است. روایت تحقیری که سرنوشت سیاسی ایران را به قحطی و فلاکت ایرانی گره زده و سرانجامش این شده که جامعه ایران در شرایط تحریم و قحطی به حیوانات که هیچ، حتی به گوشت مردگان خود هم رحم نمیکند. این در حالی است که بنگاه خبری «بیبیسی» تصاویر و اسناد فجایعی که 100 سال پیش در ایران و توسط بریتانیا رخ داد را همچنان سانسور کرده است. رسانهای که در آرشیو بزرگش تصاویر و فیلمهای مربوط به ترور ولیعهد اتریش در کشوری ثالث و سپس تصاویر حین جنگ جهانی اول را در اختیار دارد چطور ممکن است از حضور قوای ارتش انگلیسی در کشوری اشغال شده، آرشیوی نداشته و از وضعیت مردمان آن روز ایران بیخبر باشد؟ آرشیو و اسنادی که بعد از یک قرن هنوز هم محرمانهاند.
سینمای ایران فقط یک فیلم برای جنایت انگلیسیها بر سر اجداد ایرانی ما ساخته است. «یتیمخانه ایران» فیلمی به کارگردانی و نویسندگی ابوالقاسم طالبی و تهیهکنندگی محمدرضا تختکشیان در سال 93 تولید شد. این فیلم سینمایی اگرچه به لحاظ کیفیت فیلمنامه با انتقادهای فراوانی مواجه شده است ولی تلاش دارد تا مبتنیبر اسناد معتبر از جنگ جهانی اول، داستانشان را روایت کند. نکته جالب در مورد «یتیمخانه ایران» این است که به قسمتی از تاریخ اشاره میکند که به دلیل قرار گرفتن میان جابهجایی قدرت از قاجاریه به پهلوی کمتر موردتوجه قرارگرفته است و همه اطلاعاتی هم که در این زمینه وجود دارد بیش از آنکه مربوط به مستندات داخلی و تاریخنویسی مورخان ایرانی باشد، مربوط به خاطرات اتباع خارجی است که در آن زمان مسیر زندگیشان از ایران گذشته است. یکی از مهمترین منابع موثق این فاجعه تاریخی، خاطرات ژنرال دنسترویل است که گویا تنها منبعی است که به قهرمان اصلی فیلم، محمدجواد بنکدار ملقب به سالارخان که از نزدیکان میرزا کوچک بوده، اشارهکرده است.
«خاطرات خانه متروک» نگاهی گذرا به پارهای از رخدادهای جنگ جهانی اول در ایران دارد. وقایعی پراکنده، تلخ و فراموش شده، خاطرات، دستنوشته و نقلقولهای منتسب به شاهدان عینی جوهر کلام این اثر است. در یادداشت مهدی فارسی، کارگردان این اثر آمده است: «خسروخان، پدربزرگ من، خان نبود. آنطور که برایم تعریف کردهاند، سال ۱۲۹۳ یعنی همان سال آغاز جنگ جهانی اول در یکی از ایلات و عشایر فارس به دنیا آمد. ایرانِ او را روس و ترک و انگلیسی اشغال کردند و وقتی قحطی بزرگ ۱۲۹۶ رخ داد، خسرو، کودک سه ساله خوشاقبالی بود که برخلاف بسیاری از همسالانش سایه وبا و قحطی را به سلامت از سر گذراند. آن جنگ بزرگ، دودمان قاجار را به باد داد و پهلوی اول متولد شد.» در بخش دیگری از این یادداشت آمده است: «اغلب جوانان همنسل من نیز، مثل من از گذشته ابا و اجدادشان بیخبرند. درد بزرگی است که بیشترمان نمیدانیم و حتی به این فکر هم نمیکنیم که کجای این عالم ایستادهایم. چه شد که در یک جنگ چهار ساله، کشور بیطرفی به نام ایران به خاک سیاه نشست و چه شد که در یک جنگ هشت ساله این ملت جلوی شرق و غرب عالم ایستاد.
«انگلیس و اشغال ایران در جنگ جهانی اول» تالیف محمدقلی مجد، پژوهشگر ایرانی مقیم آمریکاست. اینکتاب با استناد به مداراک بنیاد اسناد وزارت خارجه آمریکا، در مورد اشغال ایران به دست نیروهای انگلیسی، تالیف شده است. توصیف چگونگی قتلعام عشایر سوسنگردی و سرکوب جنبش مردمی جنگل، تحمیل پلیس سرکوبگر جنوب و کشتار عشایر فارس، تشکیل پلیس شمال، حمایت از ورود شبهنظامیان مسیحی به ایران که منجر به کشتار مردم آذربایجان شد و شرح سایر ستمهای دولت استعماری بریتانیا ازجمله مسائل طرح شده در این اثر است. یکی از مواردی که در این پژوهش برای اولین بار آمده است، تلاش انگلیسیها در تحریف جمعیت ایران و سرپوش بر قتلوغارت و ایجاد قحطی است. محمدقلی مجد در این کتاب آورده است که قحطی بزرگ در فاصله سالهای 1917 تا 1919 میلادی، بزرگترین مصیبتِ تاریخ این مملکت و حتی به مراتب خانمانسوزتر ازحمله مغول در قرون وسطی بود. مصطفی امیری، مترجم این اثر است و موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی این کتاب را منتشر کرده است. از محمدقلی مجد، کتاب دیگری با عنوان «قحطی بزرگ» با ترجمه محمد کریمی منتشر شده و بیشتر در فضای پژوهشی کشور دیده شده است.