به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ روز گذشته ساعت ۱۲:۲۰ یک دستگاه اتوبوس حامل دانشجویان دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات در محوطه این دانشگاه واژگون شد. طی این حادثه متاسفانه 10 دانشجو کشته و 26 نفر زخمی شدند. حادثهای تلخ که عمق فاجعه آن باعث شد که رهبر معظم انقلاب نیز پیام تسلیت برای خانوادههای کشتهشدگان و بازماندگان صادر کنند.
رهبر معظم انقلاب در بخشی از پیام خود چنین نوشتند: «اینجانب ضمن ابراز همدردی با مصیبتدیدگان و عموم جامعهی دانشگاهی، به همهی بازماندگان این عزیزان تسلیت عرض میکنم و شفای مجروحان را از خداوند متعال مسألت مینمایم و از خداوند صبر و اجر برای خانوادههای داغدار طلب میکنم.» (متن کامل پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب از اینجـــا )
به همین مناسبت، شاهیین شکوهی، از فعالان سابق دانشجویی دانشگاه شاهد دلنوشتهای برای کشتهشدگان این حادثه نوشته و همچنین به برخی واقعیتها پیرامون وضعیت وسائل حملونقل دانشجویان اشاره کرده است. در ادامه متن کامل این دلنوشته را میخوانید:
روی صندلی جلوی تاکسی لم داده بودم و با بی حوصلگی تمام ترافیک بی انتهای خیابان را تماشا میکردم. انگار در یک بازی رایانه ای بودم و تاکسی هرچه جلوتر میرفت،غول ترافیک هم قوی تر میشد! مدام بی قراری میکردم و میتذسیدم که مثل همیشه دیر به مفصد برسم و باز هم بدقول بشوم. ویز ویز رادیو روی مخم بود و دوست داشتم هرجور شده،خفه اش کنم."واژگونی اتوبوس حامل دانشجویان دانشگاه علوم و تحقیقات و کشته شدن پنج دانشجو" این خبری بود که از ویزویزهای رادیو ناخوداگاه توجهم را جلب کرد. رشته افکارم را از هم گسیخت و بی قراری ام تبدیل به حزن و اندوه شد. انگاه نه تنها من،که راننده و دیگر مسافران هم از تعجب انگشت به دهان شده بودند."جان مردم ارزشی برایشان ندارد" طبق معمول راننده بود که سر صحبت را باز میکرد. "اره بابا راست میگید،دیگه به شنیدن این اخبار عادت کردیم". مسافرها هم وارد بحث شده بودند و یکی انها میگفتند و دوسه تا راننده! "همین چندوقت پیش بود که مدرسه ای در زاهدان اتش گرفت و حالا هم دانشگاه! اونم توی تهران! اخه مگه میشه؟ دیگه مردم با چه جراتی بچه هاشون رو بفرستن دانشگاه و مدرسه؟" این صحبت راننده باز هم بحث را داغ تر کرد. یکی از مسافرها گفت"خدا به داد خانواده هاشون برسه که خیالشون راحت بود بچه هاشون تپی دانشگاه هستند و درس میخونن و حالا باید خبر مرگ بچشون رو بشنون!"
اعتراض هایشان تمامی نداشت و حق هم داشتند. تاکسی به مقصد رسیده بود و باید پیاده میشدم. توی راه مدام با خودم فکر میکردم که نرسیدن چه حسی دارد؟ ان هم نرسیدنی که خودت عاملش نباشی! مثلا سر جلاس باشی و به خاطر اهمال کاری چندمسیول بخاری نفتی کلاس را به اتش بکشد و شاهد سوختن همکلاسی هایت باشی و خودت هم بی نصیب نمانی. و بعد با همین مسیولین محترم کاری کنند که ارزو کنی کاش در اتش سوزی همراه رفقایت جان میدادی! دختران شین ابادی را توی ذهنم تصور میکردم که اینده شان به خاطر چندتا مسیول بی لیاقت، همراه با سوختن کلاسشان دود شده بود! یا همین اتش سوزی اخیردر زاهدان! همین اتش سوزی ای که وسط بحث های پرستیژخواهانه نماینده ها گم و گور شد و کسی توجه نکرد به اینکه چنددانش اموز بی گناه قربانی اهمال کاری ها شده اند! شاید حفظ حق توهین به مردم برای نماینده ها و مسیولین محترم،برای منافع کشور ضروری تر است از رسیدگی به مردم و جلوگیری از تکرار این وقایع تلخ.
۱۰کشته و ۲۶مجروح بر اثر واژگونی اتوبوس حامل دانشجویان + فیلم و اسامی مصدومان
توی ذهنم تصور میکردم که دانشجوهای علوم و تحقیقات چه حسی داشتند موقع واژگونی اتوبوسشان؟ کجا میخواستند بروند؟ ترافیک تهران، آنهمه ترس انداخته بود به جان من برای نرسیدن. چپ شدن اتوبوس که بیشتر میتواند مانع رسیدن شود. این دانشجوها ان لحظه اخری چه میگفتند به خودشان! چرا نباید سالم و صحیح میرسیدند؟! چقدر از منابع مادی و معنوی کشور صرف شده بود تا به این سن برسند و دانشگاه بروند و بعد از درس دردی از دردهای کشور دوا کنند؟!طنز امیز به خودم گفتم که اصلا درس و دانشگاه و مدرسه رفتن ضرر محض است! در هر صورت اینده ات را تباه میکنی! یا اتش میگیری و اتوبوس چپ میکند و تو را به کام مرگ میکشاند و یا اینکه بعد از تحصیل باید بیکار بگردی تا ژن های خوب در اولویت سرکار بروند و منافع کشور تضمین بشود! ضرر خالص است. انگار درس و دانشگاه در ایران و طبق مدل مسیولین دوکارکرد بیشتر ندارد: یا جوانان را به کام مرگ بکشاند تا شاید از خیل بیکاران کم شود و یا اینکه چندسالی سرکارشان بگذارد!
توی همین فکرها بودم و متوجه نشدم که رسیده ام. دستی به سر و صورتم کشیدم و وارد ساختمان شدم. دیدم چهره بچه های دفتر در هم برهم است! محمد میگفت خبر را که شنیده مدام با تلفن همراه برادرش که دانشجوی علوم و تحقیقات است تماس میگرفته و تماسش هم بی پاسخ میمانده! انقدری ترسیده بود و هول کرده بود که برایش اب قند اورده بودند. میگفت برای چند لحظه فکر میکرده برادرش هم.... تا اینکه بالاخره برادرش تماس میگیرد و خیالش راحت میشود که هنوز برادر دارد! چهره اش عجیب شکسته شده بود. انگار غم یک دنیا را روی دوشش گذاشته بودند. مدام خدا را شکر میکرد. ناخوداگاه پدر و مادرهایی را تصور کردم که فرزندانشان قربانی این حادثه و اهمال کاری مسیولین محترم شده اند. خدا به داد دلشان برسد.
با اوضاعی که از دانشگاه ها سراغ دارم بعید نیست مجددا شاهد تکرار این حوادث باشیم. مخصوصا اینکه برخی دانشگاه ها توی همین تهران سرویس حمل و نقلشان متعلق به زمان جنگ است! نمونه اش همین دانشگاه خودم: دانشگاه شاهد! به طنز پیش خودم گفتم: فرزند ایرانی سلام، هرلحظه منتظر باش تا شاید یک اهمال کاری مجدد از جانب مسیولین تو را هم به کام مرگ بکشاند. البته نگران نباشید چون بنا بر اظهار فضل و کرم اقای وزیر سابق راه بعد از حادثه تلخ برخورد قطار در سمنان: همگی بیمه هستید! بله درست شنیدید! اصلا بد به دلتان راه ندهید، پول مردنتان را خواهید گرفت!