ما به رسم استادیوم رفتنهای دربی، برای دیدن شما در زمین بایر اطراف شهر جمع میشویم، ما از گفتن عجز و ناتوانی و فقر و بدبختیهامان برای شما ابا و خجالت نداریم، ما با شما رک حرف میزنیم، فقط به شما میگوییم که سیلی صورتمان را سرخ کرده، اگر نه هیچ، هیچیم
خبرنامه دانشجویان ایران: ابوالقاسم رحمانی// ما دوست داریم شماها را ببینیم، ما دوست داریم شماها بخواهید که بیایید، ما شما را دیدن، با شما یک عکس گرفتن، برای شما کف و سوت زدن را دوست داریم، ما با شما حرف زدن را دوست داریم، ما دوست داریم خبر آمدن، نیامدنتان را بهم بدهیم.
ما به رسم استادیوم رفتنهای دربی، برای دیدن شما در زمین بایر اطراف شهر جمع میشویم، ما از گفتن عجز و ناتوانی و فقر و بدبختیهامان برای شما ابا و خجالت نداریم، ما با شما رک حرف میزنیم، فقط به شما میگوییم که سیلی صورتمان را سرخ کرده، اگر نه هیچ، هیچیم. میله و نرده و خیابان و بلوارهای شهر ما هم شمارا دوست دارند، رنگ میشوند، تعمیر میشوند، کاشته و تروتمیز میشوند، خطکشی میشوند و... .
ما شما را نه، آمدنتان را دوست داریم. شما برای ما بالایید، از آن بالاهایی که همه کار میکنند و مجوز همه چیز را دارند و میگیرند. ما آمدنتان را دوست داریم، حتی زیر چتر اعیانی و شیشههای ضدگلوله و نگاه شاهانهتان، ما آمدنتان را دوست داریم و وقتی باشید خبری از فحشهای خلوتهایمان به شما نیست، چون شاید دیگر نیایید، پس فقط از دردها میگوییم. ما آمدنتان را دوست داریم، برای دیدنتان صف میکشیم و حتی پایش که بیفتد همان نردههایی که بینمان هست و قرار بود نباشد را هم میشکنیم تا به شما برسیم. ما آمدنتان را دوست داریم، ما درد داریم، ما بدبختیم و اگر شما نباشید و نیایید کورسویی هم نیست، ما آمدنتان را دوست داریم، گلستان بیایید، مازندران هم، با کت یا کاپشن یا عبا، فرقی نمیکند.