به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ اگر بازرگان پدر میانهروی در ایران نامیده میشود، گزاف نیست که مرحوم هاشمی رفسنجانی را هم پدر مذاکره با آمریکاییها بنامیم. او در طول سه دهه ریاست بر مجلس و هشت سال حضور در خیابان پاستور، همواره در تلاش برای برقراری روابط با آمریکا بود. روابطی که از 13 آبان 58 قطع شده و حتی تا یک قدمی تقابل نظامی نیز رسیده بود. هاشمی پس از انقلاب همواره به دنبال شکستن دیوار بیاعتمادی میان دو دولت بود.او تنهارییسجمهوری در ایران بود که شخصا مذاکرات پیدا و پنهانی را به سه رییسجمهور آمریکا، ریگان، بوش پدر و کلینتون راپیگیری کرد تا شاید منجر به بازگشایی سفارتهای دو دولت شود. او از هیچ تلاشی برای رسیدن به این هدف فروگذار نکرد، تا جایی که حتی در واپسین ماههای عمر خود نیز به حمایت از برجام پرداخت تا شاید روابط خصمانه دولتها حسنه شود. بررسی گام به گام مسیر تلاشهای پیدا و پنهان او در طول این سالها میتواند تجربههای گرانی را به همراه داشته باشد.
تراژدی لبنان
با حمله اسرائیل به جنوب لبنان، پنتاگون نیز ارتش آمریکا را وارد بیروت کرد. امری که گروههای لبنانی آنرا تجاوز آشکار به کشورشان دانسته و به مقابله با آن پرداختند. سربازان آمریکایى، فرانسوی، انگلیسی و ایتالیایى، از اوایل سال 1982، برای حمایت از فالانژها در جنگ داخلی لبنان، وارد بیروت شده بودند. حضور نیروهای چند ملیتی غربی در بیروت به منزله حمایت غیرمستقیم از تجاوز رژیم صهیونیستی به لبنان و به رسمیت شناختن اشغال حدود نیمی از این کشور توسط صهیونیستها بود. بامداد 23 اکتبر 1983 دو کامیون بمبگذاری شده مرکز فرماندهی تفنگداران آمریکایى و پست فرماندهی نیروهای فرانسوی مستقر در بیروت را به فاصله شش دقیقه از یکدیگر منفجر کردند. دو هفته بعد کامیونی بمبگذاری شده دیگری وارد ستاد نظامی اسرائیل در تایر شد. 241 کشته آمریکایی، 58 فرانسوی و 60 اسرائیلی، کشتههای این سه انفجار بودند. ارتش آمریکا بیشترین تلفات بعد از جنگ ویتنام را متحمل شد. گروه جهاد اسلامی مسئولیت این انفجار را پذیرفت.
مقاومت گروههای لبنانی بالاخره بعد از یک سال جواب داد و ریگان شبانه دستور خروج نظامیان را از خاک لبنان داد. «کنت.ام.پولاک» مشاور سابق سیا در خاطراتش مینویسد: «هیچکس حتی امروز هم نمیتواند ثابت کند که جهاد اسلامی چیزی جدا از حزبالله بوده باشد. در غرب اعتقاد مطلق وجود دارد که جهاد اسلامی بخشی از حزبالله است و یا حتی فقط نامی بود که حزبالله ابداع کرد تا نقش خود را زیر پوشش آن مخفی کند. خود حزبالله انجام حملات را انکار میکند. به هرحال آنچه همه در موردش متفق القولاند- ازجمله رهبران ارشد حزبالله- این است که مردی که عماد مغنیه نام داشت، به همراه ایرانیها در پشت این قضیه قرار داشتند...در واشنگتن در مورد این که تفنگداران به چه سرعتی از لبنان باید تخلیه شوند، در کنگره بحثی در گرفت و جراید هم به تحقیر بسیار دولت ریگان پرداختند. بالاخره ریگان در 7 فوریه 84 تمامی نیروهای خود را یکجا از لبنان خارج کرد. سیاست آمریکا در لبنان فاجعه بود؛ فاجعهای برای سیاست آمریکا نسبت به منطقه و فاجعهای برای سیاست آمریکا نسبت به ایران.»
ریگان پیش از خروج از لبنان دستور گلولهباران بیروت را داد. اما این پایان کار نبود. زندانی شدنِ هزاران فلسطینی و لبنانی در اردوگاههای اسرائیلی، موجب شد گروههای لبنانی در عملی متقابل برای آزادی زندانیان در بند اسراییل، دست به گروگانگیری از آمریکاییها بزنند.
در اولین گروگانگیری، هواپیمای مسافربری هواپیمای بوئینگ 727 شرکت TWA در مسیر آتن-رم توسط جنبش اَمَل ربوده شد و در فرودگاه بیروت نشست. هواپیماربایان در فرودگاه، زنان و کودکان را آزاد کردند و بقیه مسافران را گروگان گرفتند که حدود 100نفر از آنها آمریکایی بودند.
هواپیماربایان، یک تفنگدار آمریکایی را کشتند و خواستار آزادی 700 نفر از زندانیان فلسطینی توسط اسراییل شدند. آمریکاییها برای حل بحران این گروگانگیری دست به دامان ایران شدند. نفوذ ایران در میان گروههای لبنانی میتوانست کلید قفل این بحران باشد. دو سال پیش فرانسویها به کمک ایران گروگانهای خود را آزاد کرده بودند. ریگان امید داشت ایران در حل این بحران برای آنها هم کاری کند. دولت هم به دنبال رابطه بود. رابطهای که از آبان 58 با اشغال سفارت آمریکا در تهران قطع شده بود.
هاشمی به درخواست رونالد ریگان پاسخ مثبت داد و بلافاصله برای آزادی گروگانها به سوریه رفت. او رابطه با آمریکا را کلید پایان جنگ ایران و عراق میدانست. او بلافاصله چند روز بعد برای دیدار با مقامهای سوریه وارد دمشق شد. هاشمی در خاطراتش مینویسد: «ساعت 6 بامداد به سفارتمان در دمشق رفتم. با شورای لبنان و حزبالله ملاقات کردم. درباره مسایل لبنان و هواپیمای آمریکایی ربوده شده، مذاکره کردیم. از من برای کارهای جاری نظر خواستند. گفتم هواپیماربایی و گروگانگیری به ضرر لبنان تمام میشود، بنابراین تلاش کنند سرنخی از آنها پیدا کنند و سعی کنند مساله به خوبی حل شود. جنبه انسانی مساله هم مهم است، چون انسانهای بیگناه و خانوادههایشان از این مساله رنج میبرند.»
در پایان سفر هاشمی به سوریه، «عبدالحلیم خدام» معاون حافظ اسد برای بدرقه هاشمی به فرودگاه دمشق آمد: «او در بین راه گفت که آمریکا به حافظ اسد اطلاع داده اگر گروگانهای هواپیماربایی در بیروت آزاد شوند، زندانیهای لبنانی در اسراییل آزاد میشوند. به مسئولان حزبالله لبنان اطلاع دادم و از آنها خواستم برای پیدا کردند ریشه هواپیماربایان و راهکار برای قانع کردندآنها و تکیه بر مسایل انسانی و نیز مخالفت اسلام با ترور و... تلاش کنند.»
مذاکرات هاشمی موثر واقع شد و «نیری بری» رهبر شبهنظامیان جنبش امل که گروگانها را به غرب بیروت منتقل کرده بود، شرایطی را برای آزادی گروگانها مطرح کرد. چندساعت بعد شیمون پِرز، نخست وزیر اسرائیل هم دستور آزادی گروگانهای فلسطینی را داد. بلافاصله گروگانهای هواپیمای TWA نیز در مقابل آزادی زندانیان فلسطینی آزاد شدند. سرانجام پس از 17 روز ماجرای گروگانگیری خاتمه یافت. ایران پیروز این مبادله شد. همان زمان روزنامه واشنگتن پست به نقل از مقامهای آمریکایی نوشت: «رییس مجلس ایران نقش عمدهای در آزادی گروگانهای هواپیمای ربوده شده «تی.دبیلیوم.ای» ایفا کرده است. اکبر هاشمی رفسنجانی هنگام دیدار از دمشق در اولین مرحله از سفر، حسن نیت که وجهه بینالمللی جدید برای ایران بود، برای آزادی گروگانها تاکید کرد. رفسنجانی چند عضو گروه شیعه حزبالله و رهبران شیعه دیگر را فراخواند و به گفته یک مقام آمریکایی، گفتوگوهای دشواری را برای رهایی گروگانها با آنها انجام داد. این مقام آمریکایی گفت تصور نمیکنم آنها (دولت ایران) قبل از جریان ربودن هواپیما، از آن اطلاع داشتند. وی ضمن ابراز این مطلب که این، زمان دشواری برای هاشمی رفسنجانی بود، افزود: ایران درصدد خروج از انزوای دیپلماتیک و ارایه وجهه «میانه» در سطح جهان است.»
ماجرای مک فارلین
کمک ایران در آزادی گروگانهای TWA مبنایی شد برای تلاش هاشمی برای برقراری رابطه با آمریکا که به ماجرای سفر مک فارلین به تهران ختم شد. یکشنبه 4 خرداد 65 موسوی، هاشمی را برای صرف افطار به منزلش دعوت کرد تا درباره موضوعی مهم و سرنوشتساز با هم صحبت کنند. این افطاری دو مهمان دیگر هم داشت. محسن کنگرلو مشاور اطلاعاتی- امنیتی مهندس موسوی و احمد وحیدی مسئول اطلاعات سپاه. کنگرلو به آنها گفت که آمریکاییها «یکچهارم قطعات هاک درخواستی را آوردهاند. آقای مکفارلین مشاور ویژه ریگان و شخصیتهای حساس دیگر آمریکا در هیات هستند. برای سران کشور ما کلت و شیرینی، هدیه آوردهاند و خواهان ملاقات با سران ایرانند.»
ماجرا از این قرار بود که روز قبل، «رابرت مکفارلین»، مشاور امنیت ملی رییسجمهور آمریکا همراه «الیور نورث»، «جورج کیو» از مقامهای شورای امنیت ملی، «هوارد تیچر» و «امیرام نیر» مامور سرویس امنیت اسراییل با پاسپورت ایرلندی همراه با هواپیمایی حاوی قطعههای نظامی برای مذاکره با مقامهای ایرانی وارد فرودگاه مهرآباد شده بودند.
مذاکره مخفیانه با آمریکاییها از یک سال قبل شروع شده بود. این خواست هاشمی بود. موسوی هم نیز مخالفتی نداشت و محسن کنگرلو مشاور امنیتی خود را برای ایجاد این رابطه در اختیار هاشمی گذاشته بود. کنگرلو میگوید: «آقای مهندس میرحسین موسوی اصلا کاری به ما نداشت و ما را آزاد گذاشته بود و میگفت اگر با آقای هاشمی هماهنگ باشید کافی است و نیازی به مذاکره با من نیست. آقای مهندس موسوی میگفت کار دست آقای هاشمی است و ایشان کار را پیش میبرد. خودش دخالت نمیکرد.»
همه چیز از زمانی آغاز شد که هفت مامور تبعه آمریکایی طی هفت حادثه بین مارس 1984(1362) تا ژوئن 1985 (1364) در لبنان گروگان گرفته شدند. یکی از ربودهشدگان «ویلیام باکلی»، رییس پایگاه سیا در بیروت بود که بهعنوان کارمند دیپلماتیک سفارت آمریکا در بیروت خدمت میکرد. نهادهای امنیتی آمریکایی بر این باور بودند که گروگانها در اختیار گروههای متاثر از انقلاب اسلامی ایران بهخصوص گروههای جهاد اسلامی، جنبش امل و سازمان مظلومان جهان بودند. تلاشهای سیا برای یافتن ویلیام باکلی که اطلاعات ارزشمند و محرمانهای از فعالیتهای سازمان سیا داشت، بینتیجه ماند. با شکست تیم نجات گروگانها که از سوی «اف.بی.آی» به بیروت اعزام شده بود، سازمان سیا دست کمک به سوی موساد دراز کرد.
«شیمون پرز»، نخستوزیر وقت اسراییل به رییس موساد دستور داد نهایت همکاری را با آمریکاییها برای آزادی گروگانها انجام دهد. با این حال برای موساد، تمایلی به همکاری همهجانبه با سیا نداشت. بیمیلی موساد به همکاری با سیا سبب شد پرز، مشاور ضدتروریستی خود به نام «آمیرام نیر» را بهعنوان رابط ویژه دو کشور منصوب کند. این انتصاب به آشنایی و ارتباط نیر با سرهنگ دوم الیور نورث آمریکایی منجر شد.
ریگان و جمهوریخواهان در آستانه انتخابات کنگره، در پییافتن راهکارهایی برای حل بحران گروگانگیری و آرام کردن افکار عمومی بودند. حل این بحران میتوانست اکثریت کرسیهای کنگره را از دستان دموکراتها خارج کند.
از طرف آمریکاییها اعلام درخواست برای اعمال نفوذ ایران روی گروگانگیرها در لبنان و مساعدت ایران برای آزادی گروگانها از طریق ژاپن و پاکستان اقداماتی شده بود، اما چون آمریکا سیاست روشنی در این ماجرا نداشت جواب درستی هم نگرفته بود. اولین جرقههای شکل گیری درخواست آمریکاییها برای کمک به آزادی گروگانها در فرودین 64 مطرح شد. هاشمی رفسنجانی درباره آن روزها مینویسد: «پیش از ظهر احمد آقا [خمینی] آمد و گفت که بعضی از رسانهها گفتهاند آمریکا به خاطر گروگانهایی که در دست مردم لبنان دارند، تحت فشار است و مایل است برای حل مشکل، از ایران استمداد کند اگر چه ما گروگانگیرها را نمیشناسیم، اما گفتیم اگر چنین درخواستی شد درباره آن و راهکارهای ممکن مشورت کنیم.»
تلاش هاشمی برای پایان بحران گروگانگیری هواپیمای TWA ، کاخ سفید را برای مذاکره با هاشمی مصممتر کرده بود. ریگان اطمینان داشت برای آزادی باقی گروگانها میتواند روی ایران حساب کند. این شرایط برای ایران هم یک فرصتی طلایی بود. ایران میتوانست در قبال لطفی که برای آزادی گروگانها میکند، راه خرید سلاحهای مورد نیاز خود را تسهیل کند. اما هدف اصلی هاشمی برای آغاز مذاکرات محرمانه با آمریکایی تنها تامین سلاح برای جبهههای جنگ نبود، او امید داشت این مذاکرات نقطعه عطفی برای آشتی دو دولت و بازگشایی سفارتخانههای دو کشور شود.
با توجه به تحریم تسلیحاتی گسترده ایران در آن زمان، یکی از راههای تهیه سلاح، روی آوردن به واسطهها و دلالهای بینالمللی اسلحه بود که این افراد در پیوند دادن مساله گروگانهای آمریکایی با تهیه سلاح برای ایران، نقش داشتند. تامین سلاح مدرن و به روز حتما پای کشورهای غربی و سازمانهای اطلاعاتی به ماجرا باز میکرد. چون تمام دلالهای اسلحه زیر نظر سازمانهای اطلاعاتی خرید و فروش میکنند.
ایران برای تهیه تسلیحات مورد نیاز با منوچهر قربانیفر دلال اصلی معاملههای تسلیحاتی ایران با غرب ارتباط گرفت. قربانیفر پییش از پیروزی انقلاب، مدیر سابق اداره مرکزی شرکت کشتیرانی حمل و نقل «استارلاین» در تهران، عضو باشگاه ورزشی شاهنشاهی و شبکه اداره هشتم ساواک بوده است. او بعد از پیروزی انقلاب، از کشور خارج و هم زمان با حمله آمریکا به طبس، در فرودگاه دستگیر شد. اما مدتی بعد با استفاده از آشفتگی اوضاع فرار کرد؛ ابتدا به منزل معشوقهاش رفت و از آنجا نیز گریخت و به منزل فردی به نام «سوهانکی» پناه برد و از آن پس تا شب انجام کودتای نقاب (نوژه) اثری از او به دست نیامد. قربانیفر روابط نزدیکی با نهادهای جاسوسی غربی داشت و در جریان کودتای نقاب، با نام مستعار «منوچهر سوزنی» مسئولیت شاخه تدارکات و پشتیبانی را گرفت که بیشتر تهیه اسلحه و پول بود. او پس از فرار از ایران با پوشش اطلاعاتی و امنیتی سازمان سیا به دلالی اسلحه در کشورهای مختلف پرداخت. او فعالیتهای تجاری و تسلیحاتی گستردهای را در فرانسه و انگلیس آغاز کرد و با سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی این کشورها همکاری وسیعی داشت.
قربانیفر بعد از چند سال تلاش برای کودتا، در فرآیند خرید اسلحه، یکی از دلالهایی است که از طریق تماس با محسن کنگرلو مشاور امنیتی مهندس موسوی وارد جریان شده بود. کنگرلو میگوید: «یک ایرانی در پاریس زندگی میکرد که به دلایلی نمیتوانست به ایران برگردد. من با او آشنا بودم و او نیز از موقعیت من در ایران آگاه بود. قربانیفر را به من معرفی کرد. البته پس از رعایت احتیاطهای امنیتی و اطلاعاتی لازم از طریق همین فرد با قربانیفر مربوط شدم.»
سوابق قربانیفر در کودتای نقاب برای کنگرلو مهم نبود. کنگرلو میگوید: «بله دست داشت و فراری بود، اما آن زمان سیاست جمهوری اسلامی این بود؛ کسانی که جرمی مرتکب شدهاند اگر توبه کنند و بر حسب حکم قاضی اگر آن فرد به نظام جمهوری اسلامی کمک کند، جرمش بخشیده میشود. قربانیفر در جاهای دیگری هم به جمهوری اسلامی کمک کرده بود.»
قربانیفر در ماجرای مکفارلین نقش اول را در ارتباط عوامل ایرانی و آمریکایی بازی میکرد. در نامه معروفی که قربانیفر به کنگرلو نوشته، انگیزهاش را برای واسطهگری پرداختن سهمش در جنگ تحمیلی و جبران کوچکی از گذشتهها دانسته: «من و جنابعالی مشترکا، بیش از دو سال بود که به هر در زدیم و چه کارها که نکردیم تا موشک تاو و سلاحهای مدرن دیگر تهیه کنیم ولی بالاخره به این نتیجه رسیدیم که همه این حرفها دروغ و داستان است و اینگونه موشکها و سلاح های پیشرفته و بسیار مدرن را فقط از دست دولتها میتوان گرفت و نه از طریق واسطهها و دلالان، لذا همانطور که از سابقه امر دقیقا اطلاع دارید بواسطه روابط شخصی و دوستانه خصوصی بین خودم و تنی چند از زمامداران فعلی آمریکا از حزب جمهوری خواه، عازم آنجا شدم و با آنها مذاکرات مفصلی کردم و گفتیم و شنیدیم که دوستی همیشه بهتر از دشمنی است و از راه دوستی و صفا است که میتوان کدورتها و دشمنیها و سوء تفاهمات و نفاق را زدود و به حسن تفاهم رسید و مسائل واقعی یکدیگر را درک کرد و بعلاوه ما که در جنگ هستیم چه بهتر حتی از راه مصلحت هم شده مویی از خرس بکنیم و از آنها وسایلی بگیریم زیرا هدف ما از این حرفها مقدستر و بزرگتر است و چون از خود اطمینان کامل داشتم و به قول معروف کسی که چیزی بارش نیست هراسی ندارد. فقط با یک پیام تلفنی جنابعالی بلند شده و با یک هواپیمای اختصاصی بزرگ فقط درحالی که 104 موشک تاو همراه داشتم به تهران آمدم. درحالی که قیمت آنها را خودم تهیه کرده و 20 روز قبل از ان به آمریکاییها داده بوددم و بخداوندی خدا سوگند از آوردن همان هواپیما 56 هزار دلاری هم ضرر کردم و آنرا از جیبم پرداختم و به روی شما هم نیاوردم، گفتم جای دوری نمیرود و اینهم سهم من برای پیروزی در جنگ و جبران کوچکی از گذشتهها»
کنگرلو قبل از انقلاب از اعضای گروه فجر اسلام و گروه صف به رهبری شهید محمد بروجردی بود. پس از انقلاب از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب شد و بهخاطر نزدیکی با خسرو تهرانی و بهزاد نبوی پس از ماجرای 8 شهریور، به اطلاعات نخستوزیری رفت و با نخستوزیری میرحسین موسوی، مشاور امنیتی او شد. موسوی حکم او را در اولین روز فرودین سال 61 زده بود. نخستوزیر اعتماد بسیاری به او داشت، همین دلیل او را واسط خود و هاشمی کرده بود: «در کارهای امنیتی و اطلاعاتی مشاور مهندس موسوی، نخستوزیر وقت بودم. این کارها، یعنی همین قضیه مک فارلین، هم امنیتی تلقی میشود و هم اطلاعاتی، بههرحال فرد مورداعتماد مهندس موسوی بودم.»
کنگرلو در سال 1362 در ارتباط با یک موضوع برونمرزی به واسطه یک ایرانی مقیم پاریس با قربانیفر آشنا شده بود و چون کار با موفقیت انجام میشود اطمینان کنگرلو را جلب میکند. لذا از او میخواهد در صورتی که کانالهایی در اروپا در زمینه تامین سلاح مورد نیاز ایران، از جمله موشکهای تاو و تجهیزات و قطعات یدکی هاک، فونیکس، هارپون و... دارد، همکاری کند. کنگرلو میگوید: «ما به شدت در مضیقه بودیم و عراق ١٤شهر ما را گرفته و در حال پیشروی بود. ما دیدیم اسلحه استراتژیکی که بتواند از پس تانکهای «تی72» بربیاید که روسها ٢ هزار تای آن را به صدام داده بودند، موشک آمریکایی است. خود آمریکاییها به ما پیشنهاد کردند که به ما کمک کنند و پیشنهادهایی هم درباره انتخابات داشتند... زمان انتخابات آمریکا بود و آنها میگفتند اگر گروگانها آزاد شوند، محبوبیت ریگان افزایش پیدا میکند.»
قربانیفر با بعضی دلالهای بینالمللی سلاح از جمله یعقوب نیمرودی، عدنان خاشقچی و آدولف شویمر آشنا بود و با آنها در زمینه تجارت تسلیحات همکاری میکرد. در واقع قربانیفر تلاش تهیه تسلیحات و تجهیزات مورد نیاز ایران موضوع را با دیگر دلالان در میان گذاشت و آنها این مساله را با در نظر گرفتن شرایطی، شدنی دانستند و به قربانیفر پیشنهاد کردند با کمک اسراییلیها به آمریکاییها نزدیک شود، زیرا تنها راه دریافت چنین سلاحهایی از طریق خود آمریکاییهاست و تسلیحات مورد نیاز را نمیتوان در بازارهای بینالمللی یافت.
قربانیفر موضوع را با «لدین» مشاور مک فارلین در میان میگذارد و پیشنهاد میکند گروهی از افراد، خارج از دولت در دو کشور موضوع را بررسی کنند، تا بتوان در قبال فروش تعدادی سلاح، آزادی گروگانها را به تحقق رساند. وی تاکید میکند تنها راه جلب اعتماد ایرانیها برای استفاده از نفوذشان در لبنان، برطرف کردن بخشی از نیازهای جنگی آنهاست. از نظر اعضای شورای امنیت ملی آمریکا، قربانیفر مامور ساواک در رژیم سابق بود و بهعنوان یک دلال بینالمللی و بهطور کلی فردی شناخته میشد که کنترل او دشوار است. در هر حال مک فارلین موضوع را با جورج بوش (پدر) معاون رئیس جمهور و رئیس جمهور وقت امریکا رونالد ریگان مطرح کرد و ریگان شفاها دستور داد که راهکاری برای رسیدن به نتیجه بررسی شود. بنابراین قربانیفر همراه با دیگر واسطههای دیگر و «مایکل لدین» در یک فعالیت جمعی موضوع را از طریق اسراییل به سمت شورای امنیت ملی آمریکا سوق میدهد و سپس ازآن طریق رییسجمهور آمریکا، ریگان هم در جریان قرار میگیرد.
اولین ملاقات میان کنگرلو و قربانیفر در پاریس انجام شد. کنگرلو میگوید: «در آن ملاقات، آقای قربانیفر یک سری مسایلی را مطرح کرد و ما این مسایل را به تهران انتقال دادیم. درخواست اولیه آمریکاییها از طریق قربانیفر این بود که ما یک سری گروگان در لبنان داریم، شما حرفتان در لبنانیها اثر و نفوذ دارد. شما گروگانهای ما را بگویید و وساطت کنید که لبنانیها گروگانهای ما را آزاد کنند و ما هم در عوض، در جنگ کمکهای نظامی و تسلیحاتی به شما میکنیم... [قربانیفر] واسطه بود. او به هر حال خواستههایی داشت، اما در پس پرده خواستههایش، انگیزه و عرق وطنپرستی هم وجود داشت. در آن زمان قربانیفر و قربانیفرها همه آرزو میکردند ایران در جنگ پیروز شود. همه علاقهمند بودند ایران در جنگ پیروز شود و هرکس از هر طریقی با امکانات و ارتباطات خود سعی کرد به ایران کمک کند. ایرانیهای سراسر جهان حاضر نبودند وطنشان توسط عراق اشغال شود. قربانیفر هم یکی از همان افراد بود.»
مذاکره برای خرید موشک در ازای آزادی گروگانهای آمریکایی داشت به سرانجام خوبی می رسید. دو محموله موشک تاو به ایران ارسال شد و چند روز بعد یکی از گروگانها به نام «بنیامین ویر» آزاد شد، اما ناگهان اتفاقی در بهمن 64 آمریکاییها را به این نتیجه رساند که باید روند مذاکرات با ایران را با سرعت بیشتری پی بگیرند. وقت برای آنها تنگ بود، چون در بهمن ماه ایران در منطقه عملیاتی فاو عملیات والفجر8 را انجام داد که منجر به تصرف شهر استراتژیک فاو شد. این عملیات، توازن قدرت را در جنگ کاملا به نفع ایران تغییر داد. پس از پیروزیهای پیدرپی ایران در جنگ که از ابتدای سال 1361 و فتح خرمشهر آغاز شد و تا تصرف فاو در بهمن64 ادامه پیدا کرد، زمامداران آمریکایی را متوجه شکست پروژه مهار انقلاب اسلامی، آن هم از سوی عراق کرد. اما پیروزی در این عملیات، آمریکاییها را ترساند. هرچند به گفته هاشمی، آمریکاییها قبلا به این نتیجه رسیده بودند و برخی معاملههای پنهانی و خرید تجهیزات آمریکایی صورت گرفته بود که ایران در فاو از آنها استفاده کرد، اما پیروزی ایران در فاو، تمایل آمریکا را به نزدیکی با ایران تقویت کرد. از سوی دیگر انتخابات ریاستجمهوری آمریکا نیز نزدیک بود و حل شدن مساله گروگانهای آمریکایی در لبنان میتوانست بر محبوبیت ریگان بیفزاید. بوش پدر، معاون ریگان، 3 ماه پس از تصرف فاو، در اردیبهشت 65 برای تبادل نظر با سران شیخنشینهای خلیج فارس به منطقه سفر کرد و راههای مقابله با نفوذ نظامی و سیاسی ایران در منطقه را با آنان بررسی کرد. در این مدت، آمریکاییها بهصورت غیرمستقیم مقادیری کالا به ایران فروختند. ایران هم تلاشهایی برای آزادی گروگانهای آمریکایی انجام داد. در چنین شرایطی، خبر سفر هیات آمریکایی برای مذاکره مطرح شد.
جمعه دوم خرداد سال 65 کنگرلو نزد هاشمی رفت و خبر داد «پسفردا هیأت آمریکایی وارد میشوند. درباره کیفیت کنترل آنها و مسایل گروگانها و چیزهایی که در مقابل آن باید بدهند، مذاکره شد». صبح روز یکشنبه کنگرلو به هاشمی اطلاع داد «هواپیمای حامل قطعههای گرانقیمت آمریکایی–که با پاسپورت ایرلندی آمدهاند و به نام ایرلندی هستند– در فضای تهران است.» هاشمی بلافاصله به حسن روحانی گفت «که برای کنترل قطعههای و اداره مسایل سیاسی و مذاکرات همکاری کنند.»
سرنشینان این هواپیما مکفارلین، مشاور امنیت ملی رییسجمهور آمریکا همراه الیور نورث، جورج کیو از مقامات شورای امنیت ملی، هوارد تیچر و امیرام نیر مامور سرویس امنیت اسراییل با پاسپورت ایرلندی همراه با هواپیمایی حاوی قطعات نظامی برای مذاکره با مقامات ایرانی وارد فرودگاه مهرآباد شده بودند. موسوی همان روز، هاشمی را برای صرف افطار به منزلش دعوت کرده بود. ورود مکفارلین همان موضوع مهم و سرنوشتسازی بود که موسوی و هاشمی میخواستند درباره آن تصمیم بگیرند: «افطار میهمان نخستوزیر بودیم. آقایان [محسن] کنگرلو [مشاور نخستوزیر] و [احمد] وحیدی [مسوول اطلاعات سپاه] آمدند. گزارش وضع هیات آمریکایی را دادند. یکچهارم قطعات هاک درخواستی را آوردهاند. آقای مک فارلین مشاور ویژه ریگان و شخصیتهای حساس دیگر آمریکا در هیاتاند. برای سران کشور ما کلت و شیرینی، هدیه آوردهاند و خواهان ملاقات با سراناند. قرار شد هدیه را نپذیریم و ملاقات ندهیم و مذاکره را در سطح دکتر هادی و دکتر روحانی و مهدینژاد مخفی نگه داریم و [مذاکرات] محدود به مساله گروگانهای آمریکایی در لبنان و دادن قطعات هاک و چند قلم دیگر اسلحه [باشد]. آنها بیشتر خواهان مذاکره در مسایل کلی و سیاسیاند. میخواهند یک نفر دائم در هواپیمای خودشان برای تماس با خارج از طریق ماهواره بماند. این را هم قبول نکردیم. سپس با اصرار آنها قبول شد که برای مشورت و تماس در موارد لزوم به هواپیما بروند.» مکفارلین تقاضای ملاقات با مقامهای عالیرتبه ایرانی را داشت، اما وقتی خبر ورود آمریکاییها به امام رسید، ایشان مقامهای عالیرتبه را از مذاکره با آنها منع کردند. مکفارلین متعجب از درهای بسته مذاکره، ورود این هیات را شانسی برای ایران میدانست: «... اگر رفته بودم روسیه پوست بخرم، گورباچف روزی 3 بار با من ملاقات میکرد. شما چهجور آدمهایی هستید؟...» در نهایت آمریکاییها پس از 5 روز اقامت در هتل هیلتون، ناکام به واشنگتن برگشتند. مکفارلین در بازگشت، گزارش داد هیچ فرد میانهرویی را پیدا نکردیم. او توصیه کرد که کاخ سفید به کلی ارتباط خود را با ایران قطع کند.
اما آیا هدف آمریکاییها از مذاکره با هاشمی، فقط آزادی گروگانها بود؟ اگر هدفشان فقط آزادی گروگانها بود، چه نیازی بود که طرف آمریکایی مکفارلین مقام عالیرتبه خود را به صورت مخفیانه و با گذرنامه جعلی برای این مذاکرات به تهران بفرستد؟ این مذاکرات، توسط چند دیپلمات هم میتوانست انجام گیرد. 4ماه قبل از ورود مک فارلین به تهران، سعید رجایی خراسانی نماینده ایران در سازمان ملل نزد هاشمی رفت و خبر داد که «آمریکاییها برای اصلاح روابط، زیاد مراجعه میکنند.گفتم امیدوارشان کند. سفیر آمریکا در واتیکان، با ایشان 2بار در این خصوص تماس گرفته است.» اصلاح روابط، هدف اصلی کاخ سفید بودو هاشمی بود. گرچه این رفتوآمدها با نهیب امام به عدم مذاکره کنندگان با مک فارلین ناکام ماند، اما این امید را در دل هاشمی زنده نگاه داشت که میتواند از دیوار بیاعتمادی میان دو دولت عبور کند.
لاتاری در بیروت
25 خرداد 1369، بوش پدر با «خاویر پرز دکوئیار» دبیرکل سازمان ملل تماس گرفت. او حامل پیام مهمی برای رییسجمهور ایران بود: «یک تماس تلفنی از رییسجمهور جورج بوش داشتم، گفت نگران گروگانهاست. رییسجمهور آمریکا گفت میتواند امتیازهایی به ایران بدهد، البته تا جایی که لزومی به مواجهه مستقیم با آنها نباشد.»
آمریکاییها که تجربه موفق آزادی چند گروگان آمریکایی با واسطهگری هاشمی رفسنجانی در سال ۱۹۸۶ را داشتند به دنبال پیدا کردن واسطهای برای برقراری رابطه دوباره با هاشمی به امید آزادی باقی گروگانها بودند. از طرفی دیگر اگرچه پروژه هاشمی در ماجرای مک فارلین با دستور امام مبنی بر عدم مذاکره با آمریکاییها به شکست منتهی شد، اما او پس از تکیه بر مسند ریاستجمهوری، خیز دوبارهای برای برقراری ارتباط با آمریکاییها برداشت. این بار طرف او به جای ریگان، بوش پدر بود.
بوش در سخنرانی مراسم تحلیفش اشارهای غیرمستقیم به ایران کرده بود: «امروز آمریکاییهای در سرزمینهای بیگانه اسیر شدهاند. هرگونه کمکی در این زمینه تا مدتها از یاد نخواهد رفت. هر حسن نیتی با حسن نیت پاسخ داده خواهد شد. نیکی میتواند تا ابد ادامه پیدا کند.»
معنای این گفته بوش این بود که اگر ایران به آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان کمک کند به نیکی پاسخ خواهد یافت. هاشمی هم به این پیشنهاد بوش پاسخ مثبت داد و خطاب به آمریکاییها گفت: «ایران این آمادگی را دارد که با کشورهایی که آمادگی دارند سیاست برخورد مساوی و بدون باجخواهی و انحصارطلبی و توسعه طلبی داشته باشند، با اینها کار کند.» اگرچه اظهارات طرف ایرانی از سوی آمریکا مورد توجه قرار نگرفت ولی بوش پس از انتشار تصاویر به دار آویختن یکی از گروگانهای آمریکایی، ناچار شد به ایران متوسل شود.
بوش پدر در اولین گام با دکوئیار تماس گرفت تا از هاشمی بخواهد به آنها کمک کند. حالا بعد از 5 سال پس از اولین لطف هاشمی به آمریکاییها، آنها دوباره دست به دامان ایران شده بودند؛ این بار بوش به جای ریگان.
دبیرکل ماموریت پیدا کرد که کاری کند ایران به آزادی گروگانها کمک کند. دو سال پیش فرانسویها به کمک نفوذ ایران در گروههای لبنانی گروگان-های خود را در لبنان آزاد کرده بودند و بوش امید داشت ایران به آنها نیز کمک کند. با درخواست بوش، دبیرکل تصمیم گرفت شخصا برای حل این بحران وارد مذاکره با ایران شود. این به معنای ورود او برای انجام یک ریسک بزرگ سیاسی است. قماری که هاشمی نیز تمایل به آن دارد. بوش نیز برای این قمار پیش قدم بود.
بوش در اولین سال ریاست جمهوری خود به «ویلیام راجرز» فرمانده ناو وینسنس که دستور شلیک به هواپیمای مسافربری ایران را صادر کرده بود، نشان لیاقت داد! با این حال هاشمی به سیدحسین موسویان سفیر ایران در آلمان ماموریت داده بود تا شرایط لازم را برای برقراری ارتباط با دولت بوش فراهم کند. موسویان در 12 مهرماه 69 نزد هاشمی رفت. موسویان در خاطراتش مینویسد: « او به من گفت شما میتوانید ظرف 2 یا 3 سال برخی از مسائل اصلی ما با اروپا را حل کنید. درست مانند زمانی که مدیرکل اروپای وزارت خارجه بودید. شما از سوی تندروهایی که بهبود روابط با غرب را نمیپذیرفتند، تحت فشار شدید در داخل بودید. برای حل مسائلمان با اروپا در برابر آن فشارها مقاومت و برخی موضوعات مهم در روابط دوجانبه با کشورهای اروپایی را حل کردید. حضور شما در اروپا برای ما بسیار مهم است. شما به ما نزدیک هستید و ما به شما اعتماد داریم. آلمان عامل مهم و قدرت اصلی اروپاست و ما از شما میخواهیم تا با گسترش روابط با آلمان، ستون اصلی بهبود روابطمان با اروپا را پایهگذاری کنید». او بعدا به دکترین رهبری در رابطه با غرب اشاره کرد. یعنی «غرب منهای ایالات متحده» و یادآور شد که ما باید روابط بهتر با همه کشورهای غربی بهجز ایالات متحده را پی بگیریم؛ زیرا رهبری متقاعد شدهاند که آمریکا در پی تغییر رژیم است و نه رابطه عادی بر مبنای احترام متقابل، اما تصریح کرد: «شما از طریق کانالهای مناسب به آمریکاییها تفهیم کنید که اگر آنها در نیت بهبود روابط با ما صداقت دارند، تنها راه این است که از خود حسننیت نشان دهند، نظیر آزاد کردن داراییهای ما در آمریکا. بازگرداندن داراییها، ما را قادر خواهد کرد تا فرایند تنشزدایی با آمریکا را شروع و در همان حال فرایند آزادی گروگانهای غربی را که قبلا شروع شده است تضمین کنیم. آنها باید تا یک سال بعد از آزادیسازی داراییهای ما صبر کنند و به آزادی شیخ عبید «یک رهبر شیعی در لبنان» و دیگر گروگانهای لبنانی که توسط اسرائیل نگهداری میشوند، کمک کنند. اگر آنها چنین کنند، خواهیم توانست به آنها برای حل مسائلشان در لبنان کمک کنیم. از طرف من به رییسجمهور و صدراعظم آلمان بگو که ایران آماده است تا شریک قابل اعتمادی برای اروپا در جهت توسعه صلح، امنیت و ثبات خاورمیانه باشد». من دفتر کار رفسنجانی را با این نتایج ترک کردم: «نخست اینکه با توجه به محدودیت ایجاد شده توسط آیتالله خامنهای برای تجدید روابط و گفتوگو با آمریکا، باید عادیسازی روابط با اروپا را دنبال کنیم، درحالی که به تلاشهایمان برای کاهش تنش با آمریکا ادامه میدهیم. دوم اینکه آلمان میتواند وسیلهای برای تحکیم روابط ایران با اروپا باشد. سوم اینکه اگر ایالات متحده آمادگی خود را برای ایجاد روابط بر پایه احترام متقابل نشان دهد و حسننیت خود را عملا و از طریق آزادسازی داراییها نشان دهد، رفسنجانی در موقعیتی خواهد بود تا با رهبری برای تعقیب سیاست تنشزدایی با آمریکا گفتوگو کند به عبارت دیگر، او موضع بیاعتمادی عمیق رهبری نسبت به ایالات متحده را دریافته بود و درک میکرد، ولی آن را نوشتهای بر سنگ نمیدانست. ارزیابی رفسنجانی این بود که اگر آمریکاییها خواست واقعی خود مبنی بر تغییر سیاستهای خصومتآمیز نسبت به ایران را نشان دهند، برقراری صلح با آمریکا امکانپذیر است. چهارم اینکه آزادی گروگانهای غربی همزمان با آزادی شیخ عبید و دیگر گروگانهای لبنانی که توسط اسرائیل نگهداری میشدند، میتوانست آغازی باشد که به اقدامات اعتمادساز بیشتر بین ایران و غرب و آمریکا و در نهایت به همکاری گستردهتر منطقهای در خاورمیانه منجر شود».
دیدار محرمانه در تهران
خاویر دکوئیار برای راضی کردن هاشمی در حل بحران گروگانهای آمریکایی، دستیار خود را محرمانه به ایران فرستاد؛ جیانو دومنیکو پیکو، دیپلمات کهنهکار ایتالیایی. پیکو چندی بعد همراه با محمدجواد ظریف که آن روزها در دفتر ایران در سازمان ملل فعالیت میکرد، برای ملاقات با هاشمی به ایران سفر کرد. قرار دو طرف بر پنهان ماندن این دیدار بود، برای همین ظریف خودش نقش مترجم را برعهده گرفت. پیکو در خاطراتش میگوید: «این اولین مواجهه من با رییسجمهور رفسنجانی بود، همراه با جواد ظریف وارد دفتر او شدم. به او گفتم رییس جمهور بوش تقاضا کرده که به آزادی گروگانهای آمریکایی در بیروت کمک کنید، و این کمک بیاجر نمیماند.»
هاشمی درباره این دیدار میگوید: «گفتم اولا ما نمیدانیم این گروگانهایی که آمریکاییها میگویند، آیا در لبنان هستند یا نه. اگر آمریکایها حسن نیت-شان رو نشان بدهند و ما مطمئن بشویم اینها جدی هستند، و اگر کاری از ما ساخته باشد، ما به خاطر هم لبنان هم بخاطر مسائل انسانی، این کار را خواهیم کرد.» هاشمی در این دیدار شروطی را برای کمک به آزادی گروگانهایی آمریکایی میگذارد؛ اعلام عراق به عنوان آغازگر جنگِ 8 ساله، آزادی احمد متوسلیان و 3 دیپلمات ایرانی و میلیاردها دلار اموال بلوکه شده ایران در آمریکا.
چند روز بعد دبیرکل از طرف اسرائیل خبر میدهد که 4 دیپلمات ایرانی همان سال 61 توسط فالانژهای مورد حمایت اسرائیل کشته شدهاند. با اینحال هاشمی همچنان بر شرط سوم تاکید دارد؛ او با آزادی پولهای بلوکه شده به دنبال برقراری رابطه است.
با این حال او نگران مخالفان داخلی این رابطه است. عطاالله مهاجرانی؛ معاون پارلمانی رییسجمهور ماموریت تلطیف اوضاع سیاسی داخل کشور را پیدا میکند؛ «مذاکره مستقیم»؛ مقالهایست به قلم او که در روزنامه اطلاعات چاپ میشود که پیشنهاد مذاکره مستقیم و بدون واسطه را با آمریکا میدهد. کنت.ام.پولاک معتقد است که این مقاله به سفارش هاشمی نوشته شده بود: «رفسنجانی در چند سال اول مسندش بر کرسی ریاست جمهوری کوشیده بود که امکان روابط بهتر را با ایالات متحده به وجود آورد. وی نظر رییس جمهور بوش را در نطق افتتاحیه شروع کارش معطوف به گفتههای خود کرده بود و در سالهای 1990-1991 سعی کرد نوعی حسن نیت نشان دهد... در 1990 عطاءالله مهاجرانی معاون رییسجمهور رفسنجانی مقالهای در روزنامه اطلاعات درج کرد و پیشنهاد گفتوگو را با ایالات متحده مطرح ساخت. تردیدی وجوو ندارد که رفسنجانی از مهاجرانی به عنوان وسیله استتار استفاده کرده باشد تا ببیند که دیگران به چنین پیشنهادی چگونه پاسخ میدهند که البته خوب پیش نرفت.»
مقاله مهاجرانی اعتراض شدید رهبری را برانگیخت: «من معتقدم، آن کسانی که فکر میکنند ما باید با رأس استکبار -یعنی آمریکا- مذاکره کنیم، یا دچار سادهلوحی هستند، یا مرعوبند. من بارها این نکته را عرض کردهام که استکبار، بیش از اینکه نان قدرت و توانایی خودش را بخورد، نان هیبت و تشر خودش را میخورد. اصلا استکبار، با تشر و ابهت و شکلک درآوردن و ترساندن این و آن، زنده است...اما مساله سادهلوحی و مذاکره. مذاکره، یعنی چه؟ صرف اینکه شما بروید با آمریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل میشود؟ اینطوری که نیست. مذاکره در عرف سیاسی، یعنی معامله. مذاکره با آمریکا، یعنی معامله با آمریکا. معامله، یعنی داد و ستد؛ یعنی چیزی بگیر، چیزی بده. تو از انقلاب اسلامی، به امریکا چه میخواهی بدهی، تا چیزی از او بگیری؟ آن چیزی که شما میخواهید به آمریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزی بگیرید، چیست؟ ما چه میتوانیم به آمریکا بدهیم؟ او از ما چه میخواهد؟ آیا میدانید که او چه میخواهد؟ «و ما نقموا منهم الّا ان یؤمنوا بالله العزیز الحمید». والله که آمریکا از هیچچیز ملت ایران، به قدر مسلمان بودن و پایبند بودن به اسلام ناب محمدی، ناراحت نیست. او میخواهد شما از این پایبندیتان دست بردارید. او میخواهد شما این گردنِ برافراشته و سرافراز را نداشته باشید؛ حاضرید؟ میگویند بیایید با گروگانها معامله کنید. این هم سادهلوحی است. ما البته از اول اعلام کردیم که مایلیم به قدری که قدرت داریم، کمک کنیم که گروگانها آزاد بشوند. ما که مالک گروگانگیران نیستیم...چه سادهلوحی است که کسانی بگویند برویم پشت میز مذاکره با یک دستگاه متکبر و بی-اعتقاد به اصول انسانی و حقوق بینالملل بنشینیم. آمریکاییها، به اصول و حقوق بینالملل، اعتقادی ندارند. دولت آمریکا، همان دولتی است که افسر جنایتکارش دستور تیر داد، موشک شلیک کردند، هواپیمای مسافربرىِ چند صد نفره را در دریا ساقط نمودند و مرد و زن و کوچک و بزرگ را نابود کردند و دولت آمریکا این افسر را محاکمه نکرد و شنیدم که رییسجمهور فعلی امریکا، به آن افسر مدال لیاقت داده است! اینها، اینطور هستند. شما چه میگویید؟ مگر اینها به حقوق بینالملل معتقدند؟ مگر اینها به حقوق انسانها معتقدند؟ نخیر. من با مذاکره با آمریکا مخالفم و دولت جمهوری اسلامی، بدون اجازه من امکان ندارد چنین کاری را بکند و خودشان هم قاعدتا با چنین کاری موافق نیستند.»
اما دولت نظری برخلاف رهبری داشت. آنها کلید سازندگی را در دستان آمریکاییها میدانستند و به قولهای بوش امیدوار بودند. اما رهبری به این معامله خوشبین نبود و بوش را غیرقابل اعتماد میدانست.
پاسخ به حسن نیت
دکوئیار برای برقراری این معامله به تهران آمد. ملاقات حضوری میتوانست برای ایجاد این رابطه موثر باشد. او قصد داشت ایران را مجاب به همکاری با آمریکاییها کند. همه چیز برمبنای اعتماد دو طرفه بود. هاشمی از جزییات این دیدار میگوید: «دبیرکل سازمان ملل و همراهان آمدند، گفتم برای اینکه موفق بشویم، باید آمریکا حسن نیت داشته باشد. وعدههایی که آمریکا به ما میدهد، حسن نیت آمریکا برای ما ثابت نیست. چون آمریکا در طول این ده سال خیلی با ما بدرفتاری و خصمانه عمل کرده.»
دکوئیار سالها بعد از آن دیدار میگوید: «رییسجمهور رفسنجانی به من یادآوری کرد که آمریکا به ایران بدهکار است، برای سلاحهایی که پولش را داده ولی تحویلشان نگرفته است. قول دادم دفعه بعد که رییسجمهور بوش را میبینم، مساله را پیش بکشم.»
هاشمی درخواست دبیرکل را میپذیرد و تیمی برای این قمارِ دیپلماتیک تشکیل میدهد: حسین موسویان، جواد ظریف، ولایتی، کمال خرازی و حسن روحانی. هاشمی قدم اول را محکم برداشت و از فرمانده سپاه پاسداران میخواست قدمات آزادی گروگانهایی در لبنان را فراهم کند. محسن رضایی می-گوید: «آقای هاشمی به من گفت که چه کاری میشود کرد؟ میشود کاری کنیم یا نه؟ من یکی از فرماندهان سپاه را فرستادم لبنان. رفتند با بچههای حزب-الله صحبت کردند، آنها به شدت مخالفت کردند. من اصرار کردم که تا گروگانها آزاد نشدند، آنجا بمان. وقتی بچههای حزبالله دیدند ایشان خیلی اصرار میکند، عدهای از آدمهای تندشان شبانه به ساختمان این برادر ما حمله کرده بودند و به اتاقش چند آرپیجی زده بودند تا ایشان فرار کند و بیاید ایران. ولی ایشان مانده بود و با مسئولان حزبالله بالاخره مساله را تمام کرده بود.» پیکو برای انجام مقدمات آزادی گروگانها به لبنان رفت. در نهایت با کمک ایران ظرف دو ماه و نیم، گروگانها یک به یک آزاد شدند. آخریشان «تری اندرسون» خبرنگار آمریکایی است که 6 سال در اسارت بود. «برنت اسکوکرافت» مشاور امنیت ملی آمریکا میگوید: «وقتی اندرسون آزاد شد، رییس-جمهور گفت: میدانی، انگار بار سنگینی را از روی دوشم برداشتهاند، نه فقط از وجه انسانی گروگانگیری بلکه برای سایهای که بر کارمان در خاورمیانه انداخته بود و حالا ناگهان ابرها کنار رفتهاند.» پیکو در مامورتش موفق شد و هاشمی هم به قولش در آزادی گروگانها عمل کرد. حالا ایران منتظر طرف آمریکایی است که حسن نیتاش را در معامله نشان دهد. هاشمی در خاطراتش مینویسد: «وزیر امورخارجه عمان آمد... در مورد گروگانها پرسید؛ گفتم ما اقدامات ممکن را کردهایم، نوبت آمریکاست» توپ در زمین آمریکاییهاست. هاشمی آبروی خود را در این قمار گذاشته بود و منتظر بود که آمریکاییها مزد او را بدهند. اما آمریکاییها ناگهان شرط دیگری را روی میز مذاکره میگذارند. آنها خواستار بازگشت جسد «سرهنگ هیگینز» یکی از گروگانهایی کشته شده در لبنان بودند. هاشمی بازهم میپذیرد و از طریق گروههای لبنانی جسد را به آمریکاییها تحویل میدهد. اما پاسخ بوش پدر به حسن نیت بزرگ هاشمی چه بود؟ پیکو در خاطراتش مینویسد: «ایرانیها شروع کردند به تماس گرفتن با من. میگفتند: چه خبر؟ چه خبر؟ ما اینجا در موقعیت بدی هستیم، میگویند رییسجمهور به آمریکایی ها کمک کرده، پس تشکرنامهتان کجاست؟!» پیکو با اسکاکرافت تماس گرفت. اسکاکرافت میگوید: «جیانی پیکو گفت ایرانیها منتظر یک حرکت از طرف آمریکا هستند. او گفت ما باید منصف باشیم چون من به آنها قول دادهام. من هم گفتم: «جیانی، سعیام را میکنم». من با اعضای شورای امنیت ملی جلسه گذاشتم. من گفتم ما یک تعهد داریم. رییسجمهور با من همفکر بود.» اما آمریکاییها قصد پاسخ به حسن نیت هاشمی در آزادی گروگانها نداشتند. آمریکاییها برای توجیه بدعهدی و فریب هاشمی، ترور مخالفین نظام ایران در کشورهای اروپایی و فتوای امام درباره سلمان رشدی که قبل از این مبادله صادر شده بود را، بهانه کرده و از برداشتن گام متقابل طفره میرفتند. «بروس ریدل» دبیر امنیت ملی آمریکا در این باره میگوید: «همانطور برای ژنرال اسکاکرافت گفتم مشکل ما این بود که ایرانیها درگیر حرکتهای تروریستی دیگری بودند که بهبود روابط را بسیار بسیار سخت میکرد.» «ریچارد هاس»، مشاور امنیت ملی آمریکا اقدام یکسویه ایران برای آزادی گروگانها و عدم پاسخ از سوی آمریکا را اینگونه توجیه میکند: «ما گفتیم، نشان دادن حسن نیت باعث حسن نیت متقابل میشود. ما نگفتیم اگر ایرانیان گروگانها را آزاد کنند، بدون توجه به باقی قضایا، به این اقدام پاسخ مطلوب و مساعد میدهیم. ما گفتیم حسن نیت به دنبال خود حسن نیت میآورد.
انجام دادن وقایع تروریستی دیگر، تعریف ما از حسن نیت نبود.» سالها بعد اسکوکرافت در کتابی با عنوان «دنیای دگرگون شده» که با همکاری بوش نوشته مینویسد زمانی که رفسنجانی در پایان سال ۱۹۹۱ شخصا آزادی گروگانها را تسهیل کرد، دولت بوش «هیچ کاری نکرد». مشخص شد که حسن نیت با نیکی جبران نمیشود. آمریکاییها در این معامله حتی دکوئیار و سازمان ملل را هم دور زده بودند. اما پیکو باید به تهران میرفت برود و خبر بدعهدی طرف آمریکایی را به هاشمی بدهد. او در خاطراتش درباره سفر دوباره به تهران مینویسد: «ناکامی من در عمل به تعهدات ایالات متحده در برابر ایرانیها اساسا من را به فردی دروغگو تبدیل کرد. من باید به چشمهای رییسجمهور ایران زل میزدم و فریب غیرعمد خود را به اطلاع او میرساندم.» قماری که رفسنجانی برای آشتی سیاسی دو کشور کرد بینتیجه ماند. آبرویی که او برای ایجاد رابطه گذاشته بود با بدعهدی آمریکاییها از دست رفت. هاشمی در اواخر سال 78 در خاطراتش از این تجربه تلخ اینگونه یاد میکند:«در مورد گروگانهای آمریکایی در لبنان «تورگوت اوزال» از ترکیه، دبیرکل سازمان ملل متحد آقای خاویر پرز دکوئیار و نخستوزیر ژاپن با ما صحبت کردند که شما از نفوذ خودتان در لبنان استفاده کنید و مشکل گروگانهای آمریکا را حل کنید، وعده هم دادند که اگر این کار انجام شود آمریکا اقدامات بزرگی به نفع ایران خواهد کرد. ما خیلی زحمت کشیدیم تا توانستیم گروگانگیرها را قانع و این مساله را حل کنیم. این کار آسانی نبود پیداکردن گروگانگیرها و یافتن راهی برای مذاکره با آنان طولانی و سخت بود، حزبالله لبنان در این راه به ما کمک کرد. ولی به محض اینکه قضیه تمام شد، آمریکا به جای اینکه به آن وعدههایی که داده بود عمل کند، طلبکار هم شد.»
شاخه زیتون به بیل کلینتون
طلبکاری آمریکاییها هاشمی را ناامید نکرد. او با روی کار آمدن بیل کلینتون همچنان به دنبال تلاش برای برقراری رابطه بود. او این بار میخواست شانس خود را با دموکراتها امتحان کند. او همکاری اقتصادی را به عنوان ابزاری برای احیای رابطه با دولت کلینتون قرار داد. هاشمی در دوران ریاست جمهوری با تمام ظرفیت برای بهبود روابط با اروپا تلاش کرد. بهبود این روابط میتوانست به برقراری رابطه با واشینگتن کمک کند. او از همه ظرفیتها برای این هدف استفاده کرد، تا جایی که در دیدار 90 دقیقهای با گنشر، وزیر خارجه آلمان گفت: «تهران برای ایجاد یک سیستم همکاری و امنیت جمعی با همسایگان خلیج فارس مشابه همکاریهای اتحادیه اروپا آماده است.» به گفته موسویان «گنشر با ذوق زدگی فوق العادهای عازم واشینگتن شد اما چندی بعد بطور خصوصی و با اظهار تاسف فراوان گفت که واشینگتن مخالفت کرده است». هاشمی برای ایجاد همکاری اقتصادی با آمریکا با بخش انرژی شروع کرد که مورد علاقه و توجه آمریکاییها بود. او از این وسیله برای تنشزدایی روابط با ایالات متحده استفاده میکرد. از طرفی کلینتون نیز اظهار داشته بود که با پایان جنگ سرد باید بر استفاده از ابزارهای اقتصادی بهجای ابزارهای نظامی برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی تاکید ورزید و این به هاشمی کمک میکرد. وزارت نفت تلاشهایی را برای جذب سرمایهگذاری شرکتهای آمریکایی به صنایع نفت و گاز ایران با استفاده از مدل قراردادی بیع متقابل، آغاز کرد.موسویان مینویسد: «رهبر انقلاب نیز با وجود بدبینی و بیاعتمادی عمیق نسبت به آمریکا با خواست رفسنجانی برای گشودن روابط فنی و اقتصادی با ایالات متحده مخالفت نکرد. ایران از شرکت آمریکایی نفت کونوکو برای شرکت در مناقصه پروژه توسعه میدانی نفتی سیری دعوت به عمل آورد. در آن زمان، این پروژه بزرگترین پروژه توسعه میدانی نفتی در تاریخ ایران بود. این ماجرا بهخوبی با رویکرد جدید رییسجمهور کلینتون به سیاست خارجی مطابقت داشت. با تایید آیتالله خامنهای، هاشمی به سمت امضای قرارداد با آمریکا و با هدف بالاتر یعنی افزایش قابل ملاحظه روابط اقتصادی با ایالات متحده حرکت کرد. کونوکو هم قراردادی یک میلیارد دلاری جهت توسعه دو میدان نفتی فراساحلی پیشنهاد کرد و بالاخره در اسفند 1373 ایران از قراردادی خبر داد که امضا شده بود و به این ترتیب شاخه زیتون به سوی آمریکا فرستاده شد.»این بار هم شاخه زیتون هاشمی از سوی آمریکاییها پذیرفته نشد و کلینتون، تنها 10 روز بعد به بهانه از دفاع از امنیت ملی، با صدور دستوری کمک به توسعه منابع نفتی ایران را ممنوع و شرکتهای آمریکایی را از هرگونه معامله یا مشارکت در قراردادهای مالی در صنعت نفت و گاز ایران منع کرد.
بر اساس این دستور اشخاص حقیقی و حقوقی آمریکایی یا اشخاص حقوقی که تحت مدیریت افراد آمریکایی هستند از حضور در قرارداد یا ارائه ضمانتنامه به اشخاص ثالث در قراردادهایی که شامل 1- نظارت یا مدیریت توسعه منابع نفتی ایران 2- تامین مالی توسعه میادین نفتی ایران باشد، منع شدند. کارشکنی کلینتون، کونوکو را مجبور به لغو قرارداد کرد. اما دولت کلینتون به همین حد هم اکتفا نکرد و در ماههای بعد، در مجلس سنای این کشور، طرحی توسط سناتور داماتور ارائه شد که بعدها قانون ایلسا ILSA یا داماتو نام گرفت. قانون ایلسا در سال 1996 به تصویب سنا و گنگره آمریکا و نهایتا در 5 اوت همان سال به امضاء کلینتون رسید.
قانون «ایلسا»، سرمایهگذاری بیش از 40 میلیون دلار در صنعت نفت و گاز ایران و لیبی را ممنوع اعلام کرد و یک سال بعد این مبلغ را به 20میلیون دلار کاهش داد. ایلسا اولین قانون تحریم فراسرزمینی بود که بر طبق آن، ایالات متحده میتوانست حتی شرکتهای غیرآمریکایی که داد و ستد بالای 20 میلیون دلاری در حوزه میادین نفت و گاز ایران دارند را نیز مورد مجازات قرار دهد. قانونی که تا حال حاضر نیز تحریم علیه سرمایهگذاری در بخش انرژی ایران را اعمال کرده است.
هاشمی این بار نیز در برقراری روابط با آمریکاییها شکست خورد. موسویان مینویسد: «در گفتوگو با رفسنجانی آشکارا ناکامی پیشنهاد او به واشینگتن در پیوند با معامله کونوکو را یادآور شدم. او به من گفت: «ما ریسکهای فراوانی را پذیرفتیم و بر مخالفتهای داخلی فراوانی غلبه کردیم تا برقراری روابط تجاری با واشینگتن را روی میز بگذاریم و این تلاشها با قرار داد کونوکو شروع شد.»...عکسالعمل واشینگتن بهویژه در برخورد با انگیزه اصلی رفسنجانی در پشت معامله با کونوکو مشت ناگهانی و محکمی به صورت مبتکران کاهش تشنج با آمریکا بود. در مذاکراتی که با او داشتم، تاکید کرد: «ما در نظر داشتیم روابط تجاری با آمریکا را شروع کنیم و در آغاز به عنوان مهمترین قدم اجازه یک معامله مهم انرژی را دادیم تا از این طریق اعتقادمان به آشتی را نشان دهیم. ما امیدوار بودیم که این معامله به شروع همکاری گسترده با آمریکا در سطح سیاسی منتهی شود». رفسنجانی اظهار تاسف کرد: «من به دلیل لغو این قرارداد از دولت واشینگتن بسیار ناامیدم. آینده بسیار مبهم است». هاشمی در طولهای پس از انقلاب راههای متعددی را برای تنشزدایی و حل بحران روابط با ایالات متحده امتحان کرد. ریگان، بوش پدر و کلینتون روسای جمهوری از آمریکا بودند که هاشمی با مذاکرات پنهان و دادن امتیازاتی کوشید، آنان را ترغیب به ترمیم روابط با ایران کند. اما این دولتها با استفاده از امتیازات و فریب هاشمی بدعهدی کردند. با اینحال میراث مرحوم هاشمی باقی ماند و دولتمردان ایرانی همچنان در فکر مذاکره با آمریکا هستند.
منابع:
اسلحه بزرگ؛ جیان دومینو پیکو/ ماجرای مکفارلین، محسن هاشمی/ خاطرات هاشمی سالهای 63، 64، 65، 69/ دنیای دگرگون شده، اسکوکرافت - جرج بوش/ ایران و آمریکا؛ سیدحسین موسویان/ کودتای نوژه/ روزنامه آسوشیتدپرس، 8/11/.1365/ بیپرده با هاشمی، قدرتالله رحمانی/ روزنامه المجتمع، ش 793 نوامبر1986/ جستاری پیرامون تکثرگرایی در جریان اسلامی، عباس شادلو/ ایران پرتلاطم، الدون گریفیث؛ فرید جواهرکلام/ ماجرای مک فارلین، مهدی انصاری/ روزنامه السفیر، 14تشرین الثانی1986/ حقیقتها و مصلحتها؛ گفتوگو با هاشمی رفسنجانی/ معمای ایران، کنت.ام.پولاک؛ مهرداد صمیمی/ محسن کنگرلو در گفتوگو با روزنامه جمهوری اسلامی(29/10/93) و روزنامه شرق(15/2/1393-4/3/1393)
منبع: ویژه نامه چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی مجله سروش