در سال ۱۹۹۳ صدراعظم آلمان «هلموت کهل» پیشنهاد داد دیداری بین روسای جمهور دو کشور بیل کلینتون و علیاکبر رفسنجانی ترتیب دهد، ولی تنها پاسخی که از جانب واشنگتن دریافت کرد، این بود که اگر روابطش را با ایران محدود نکند، آلمان را از خط سیاسی ناتو کنار خواهد گذاشت.
به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ «یورام عبدالله وایلر» از محققان مسلمان آمریکا معتقد است در 40 سال گذشته آمریکا دنبال فشار بر ایران بوده. او میگوید: در سال۱۹۹۳ وقتی صدر اعظم آلمان پیشنهاد دیدار روسای جمهور ایران و آمریکا را داد، آمریکا او را تهدید کرد که اگر روابطش را با ایران محدود نکند، آلمان را از خط سیاسی ناتو کنار خواهد گذاشت. گفتوگوی ویژه نامه سروش در چهل سالگی انقلاب اسلامی را با این نظریهپرداز آمریکایی درباره سیاست خارجی ایران در 40 سال گذشته ایران میخوانید:
ایران در زمان پهلوی سیاست خارجی خود را مبتنی بر پیروی از سیاست خارجی آمریکا در منطقه قرار داده بود. انقلاب اسلامی ایران باعث تغییرات شگرفی در سیاست خارجی این کشور انقلابی شد. مهمترین تغییرات سیاست خارجی پس از پیروزی انقلاب اسلامی چه بود؟
تغییر بسیار سریع و مسلم در سیاست خارجی ایران بر پایه هویت اسلامی بازتعریف شد و ایران را از دایره نفوذ غرب خارج کرد. در نتیجه ایران روابطی را که شاه با اسراییل بنا نهاده بود، شکست و از مردم فلسطین پشتیبانی کرد. امام خمینی ملت را از این که بازیچه دست جغرافیای سیاسی مورد نظر غرب باشند، آزاد کرد.
از حیث نظری وقتی یک کشور ضعیف یا متوسط با یک ابرقدرت، ائتلاف میکند، این قدرت برتر است که منویات خود را تحمیل میکند و نوعی رابطه حامی-پیرو شکل میگیرد. بر این اساس سیاست خارجی ایران چهطور قابل تحلیل است؟
کارشناسان مطالعات بینالملل به ما میگویند وقتی یک کشور با ابرقدرتهایی از ملتهای دیگر مواجهه میشوند، دو گزینه پیش رو دارند، گزینه «باند بازی» که پیروی بیچون و چرا از چیزی است که یک ابرقدرت دیکته میکند و گزینه «متعادلسازی» که عبارت است از رابطه دوستانه برقرار کردن از نظر نظامی، اقتصادی و فرهنگی با کشورهای دیگر برای آنکه بتوان در سیاست خارجی بهطور مستقل تصمیم گرفت. این دومی یادآور شعار «نه شرقی، نه غربی» امام خمینی در سیاست خارجی ایران است.
آبشخور این دیدگاه در سیاست خارجی ایران چیست؟
دیدگاه امام خمینی در سیاست خارجی از اسلام نشأت میگیرد. ایشان در سخنرانی خود درباره حکومت اسلامی در نجف از آن بهعنوان «دین سربازان حقیقت و عدالت» یاد کرد. در نتیجه، سیاست خارجی ایران، این کشور را مقابل واشنگتنی قرار داد که میخواست گنجینه ملت را به تاراج ببرد. به گفته امام «آمریکا در پی ذخایر ما هستند و میخواهند ایران را به بازاری برای کالاهای خود تبدیل کنند.»
یکی از شعارهای انقلاب اسلامی که شما هم اشاره کردید، شعار «نه شرقی، نه غربی» است. این شعار با سیاست خارجی مبتنی بر دکترین «نگاه به شرق» چگونه قابل جمع است؟
دکترین «نگاه به شرق» از جنبش عدمتعهد نشأت میگیرد که بر پایه 5 اصل همزیستی مسالمتآمیز استوار است که با نام «پانچا شیلا» هم شناخته میشود. این 5 اصل «احترام به تمامیت ارضی و استقلال هر کشور»، «تجاوز نکردن»، «دخالت نکردن در امور داخلی کشورها»، «همزیستی مسالمتآمیز» و«عدم ائتلاف با قدرتهای بزرگ» هستند. این سیاست به دلیل گسترش در دهه90 اهدافی در زمینه اصلاح اقتصادی و آزادی پیدا کرد که باعث رشد اقتصادی، گسترش جادهها و راهآهن و زیرساختهایی برای ایجاد تعادل در مقابل رشد نفوذ چین در منطقه شد و روابط دیپلماتیک و دفاعی را افزایش داد. عنصر «نگاه به شرق» یک وجه سیاست خارجی چند جانبه ایران است و پاسخی به رویکرد واشنگتن است که مدام در حال تغییر است. مثال اخیر آن، خروج این کشور از برجام است. نتایج سیاست «نگاه به شرق» شامل تلاش ایران برای عضویت در سازمان همکاری شانگهای و کشورهای بریکس است. بندر چابهار و خط لوله صلح ایرانـپاکستان، نمونههای بارز حاصل از همین دکترین هستند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و متعاقب موضوع «صدور انقلاب» روابط ایران انقلابی با کشورهای همسایه بهویژه برخی کشورهای حاشیه خلیجفارس تیره شد. اینطور القا شد که هدف از صدور انقلاب، تغییر حکومت در کشورهای همسایه با استفاده از قدرت نظامی است. چرا آنها این تعبیر را از صدور انقلاب را داشتند؟
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شعار صدور انقلاب بهسرعت اعلام شد. این موضوع قدرتهای دیکتاتوری حوزه خلیجفارس را که متحدان واشنگتن بودند، به وحشت انداخت. هرچند ایران به کرات تکرار کرد که ابزار «صادر کردن» انقلاب زور نیست، بلکه استدلال است، ولی آمریکا و عروسکهای خیمهشببازی او در منطقه اینگونه تفسیر کردند که سیاست خارجی پرنده تازه پر و بال پیدا کرده انقلاب اسلامی، خواهان صدور انقلاب با نیروهای نظامی خود است.
در نتیجه این برداشت نادرست، بین ایران و همسایگان عرب او، عدم اطمینان شکل گرفت که تشریح این برداشت نادرست به آن دامن زد و این همسایگان در حمله به ایران، با صدام متحد شدند. عربستان سعودی و دیگر کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس با همکاری آمریکا، مبالغ نجومی را در عملیات صدام سرمایهگذاری کردند که منجر به جنگ 8سالهای شد که جان صدها هزار نفر را گرفت.
بهطور کلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را در طول این 40 سال چهطور ارزیابی میکنید؟
۴۰ سال پس از انقلاب اسلامی را میتوان به ۵ دوره تقسیم کرد. اولین دوره «سالهای دفاع مقدس» است که از 1979 تا 1989 ادامه داشته است. پس از آن ایران به سمت «سالهای اصلاحات و عملگرایی» از ۱۹۹۰ تا 2005 حرکت کرد. دوره سوم که من آن را «دوره انقلابی جدید» میگذارم؛ از 2006 تا 2013 ادامه پیدا کرد. «سالهای اصلاحات جدید» که بین 2014 تا 2017 شاهدش بودیم، بخش دیگری از سیاست خارجی ایران را شکل داد و در آخر «سالهای پس از عملگرایی» از سال ۲۰۱۸ در سیاست خارجی ایران شکل گرفت.
تلاش برای عادیسازی روابط با غرب به سال۱۹۹۰ برمیگردد، زمانیکه پیشنهادهایی برای گفتوگو با کشورهای اروپایی بهعنوان وسیلهای برای برقراری پلی برای کاهش تنشها با غرب و عادیسازی روابط ارایه شد. صحبتها با اتحادیه اقتصادی اروپا در زمان ریاست جمهوری علیاکبر رفسنجانی نیز ادامه داشت و به گفتوگوی مهم ایران و اروپا انجامید.
زمانی وزیر امورخارجه آلمان «هانس دیتریش گنشر» از پیشنهاد ایران مبنی بر همکاری برای امنیت خلیجفارس بسیار حمایت میکرد که بهدلیل وابستگی به نفت خلیجفارس از نظرهای مهم اروپا بود. گنشر به نوبه خود معتقد بود تنشها در رابطه با آمریکا تنها یک بنبست برای رشد اقتصاد ایران است.
در سال ۱۹۹۲ آمریکا در گروه هفت (G7) اصرار به افزایش فشار اقتصادی بر ایران داشت، در همین حال گروه مجاهدین خلق که توسط آمریکا حمایت میشدند به هیات دیپلماتیکی که برای ماموریت اعزام شده بودند، ۱۳حمله در شهرهایی ازجمله در بن، هامبورگ و مونیخ کردند. این یک معجزه است که ایران تصمیم دارد تا تلاشهای دیپلماتیک خود را ادامه دهد.
موضوع جالبی را اشاره فرمودید. درباره رابطه ایران و اروپا، کشور ایالات متحده آمریکا بهعنوان یک فاکتور چهقدر دخیل است؟ اروپا درباره ایران چقدر مستقل تصمیمگیری میکند؟
باید توجه داشت که با وجود تلاشهای دیپلماتیک که اروپاییان برای عادیسازی روابط ایران و آمریکا انجام میدادند، دشمنی از جانب واشنگتن شدت میگرفت، طوریکه آلمان را برای کاهش روابط با ایران تحت فشار قرار داد.
در سال ۱۹۹۳ صدراعظم آلمان «هلموت کهل» پیشنهاد داد دیداری بین روسای جمهور دو کشور بیل کلینتون و علیاکبر رفسنجانی ترتیب دهد، ولی تنها پاسخی که از جانب واشنگتن دریافت کرد، این بود که اگر روابطش را با ایران محدود نکند، آلمان را از خط سیاسی ناتو کنار خواهد گذاشت.
در نتیجه صحبتها در داخل و خارج از شورای امنیت ملی بر مذاکرات با «غرب منهای آمریکا» معطوف شد و حدود سال ۱۹۹۶ آلمان رهبری هموارسازی این رابطه را برعهده گرفت.
در نتیجه حمله تروریستی به رستوران میکونوس در برلین درسال ۱۹۹۲ و کشف خمپارههایی که در بستهبندیهای مواد غذایی جاگذاری شده بود، روابط ایران و آلمان رو به تیرگی گذاشت. از آنجا که رهبر، رییسجمهور و شورای امنیت همه خواستار برقراری روابط بهتر با اروپا بودند، روشن است که سایر قدرتها، احتمالا با اطلاع واشنگتن، در این حوادث دخیل بودند.
روابط ایران و ایالات متحده آمریکا پس از انقلاب اسلامی ایران قطع شد. چرا این رابطه هیچوقت احیا نشد؟
تا پیش از سال۱۹۹۷ رهبر ایران اعلام کرد تا زمانیکه آمریکا رویکرد خصمانه خود را نسبت به ایران تغییر ندهد، نباید هیچ ارتباطی با این کشور برقرار کرد. هرچند محمد خاتمی برای تغییر روابط با غرب، تلاشهایی کرد، ازجمله پیشنهاد «گفتوگوی تمدنها» که در مقابله با تئوری «برخورد تمدنها» ساموئل هانتینگتون مطرح شده بود و در آن زمان میان سیاستگذاران آمریکایی طرفدارانی پیدا کرده بود.
تا پیش از سال ۱۹۹۹ مشخص شد تلاشهای خاتمی برای گفتوگو موفق بوده، چون بیل کلینتون اذعان کرد «ایران سالها هدف سواستفادههای زیادی از طرف ملتهای مختلف غربی بوده» که نوعی تلاش برای عذرخواهی به حساب میآمد. متاسفانه اعترافهای کلینتون با متهم کردن ایران در تروریسم در دورههای بعد مانند بمبگذاری در برجهای دو قلو که بیشتر به نظر میرسید توسط اسامه بن لادن انجام شده باشد، همراه شد و هیچوقت فرصت احیای روابط پیش نیامد.