به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ سیل در گلستان، لرستان و خوزستان باعث شد تا دانشجویان تعطیلات عید خود را برای کمک به مردم سیل زده و در قالب نیروهای جهادی در این مناطق سپری کنند. همین موضوع باعث شده است تا حاشیه نگاری و نوشتن از وضعیت منطقه از زبان دانشجویان انجام شود.
یکی از دانشجویان در روایتی از سفر خود به آق قلا نوشت:
طی ۶۰ ساعت «سفر فشرده کاری» به آق قلا، سعی کردیم در کنار امدادرسانیهای درحال انجام، گزارشی از وضعیت سلامت روان مردم و کمکهای اولیه روانشناختیای که باید بهشان برسد تهیه کنیم. موضوع مهمی که کمتر به آن توجه میشود. همان ساعات اول به سراغ مرکز ساماندهی نیروهای مردمی و سپس دفتر فرمانداری رفتیم. نمایندگی بنیاد مسکن، بهزیستی و بیمارستان شهر بقیه جاهایی بودند که سرزدیم. اطلاعاتی که میخواستیم بدست نیاوردیم. ما را به روزهای آینده ارجاع میدادند که قرار بود کار آماریشان تمام شود. هم فرمانداری، هم نیروهای مردمی.
هیچ کس را پیدا نکردیم که اطلاعات کامل از کمپها داشته باشد. حتی آدرس. برخلاف شهر که حالش خوب بود، هنوز مردم مناطقی مثل کلباد درگیر گل و لجن خانهشان بودند. به بعضی روستاها با قایق کمک میرساندند. بازارچه خیابانی بجز مردم شهر حال ما را هم خوب کرده بود.از تدابیر مسئولین شهر بود. دوست داشتیم نیروهای جهادی و مردمی بیشتری در شهر میدیدیم. میگفتند حدود ۳۰۰ نفر مشغول زدن یک کانال بیرون شهر هستند تا دیگر سیل شهر را تهدید نکند. پریروز گفتند کارشان تمام شده. با این حال رفتار مردم خیلی صمیمی بود.
روز دوم خودمان دست بکار شدیم. گفته بودند مردم بخاطر طولانی شدن وضعیت کمی عصبانی اند ولی دوام نیاوردیم و هرجور شده آدرس یک کمپ را گرفتیم. بچههای خانه بهداشت مشغول بودند. در کنار هلال احمر و بسیج. فهمیدیم روانشناس و مشاور به کمپها رفت و آمد دارند.
همزمان که بالا تا پایین بهزیستی را زنگ میزدیم و پیگیر بودیم، رفتیم خانه بهداشت. جمعه بود؛ گفتند تیمشان فردا به آق قلا میآید. یک حسی بهمان میگفت نیامده کل شهر را بهم ریختهایم! دیگر، مسئولین زنگ میزدند بهمان! تا بهزیستی کل رفتیم.
صبح برگشتیم خانه بهداشت. همان موقع داشتند تیمهای دونفره برای غربالگری میفرستادند به شهر. تقسیم شدیم و باهاشون رفتیم. خانه به خانه میرفتیم و پرسشنامه ASD (اختلال استرس حاد) پر میکردیم. ترس و استرس عموما در خانهها وجود داشت. حتی اگر در ظاهر شهر نمایان نبود. موارد حاد هم داشتیم. همزمان یکی از بچهها داشت با مسئولین خانه بهداشت صحبت میکرد. خانم هاشمی نسب و خانم مغیری. تیمی ۸۰ نفره که همه تحصیلات ارشد روانشناسی بالینی داشتند مشغول به فعالیت بودند. غربالگری روستاها و کمپها تمام شده بود و نوبت شهر بود. مداخله در مناطقی شروع شده بود.
ظهر با بهزیستی استان قرار جلسه گذاشتیم. آقای میرفندرسکی قائم مقام بهزیستی و خانم رضایی معاونت پیشگیری(۹ صبح جمعه برای همین پیگیریها زنگ زده بودیم و بیدارش کرده بودیم!). هم توضیحاتشان را شنیدیم. هم تشکر کردیم بابت سازماندهیشان و هم نقدها و پیشنهاداتمان را ارائه دادیم. همه افراد بالای ۳سال داشتند ارزیابی میشدند. ولی در کنارش شهر نیاز به مداخلات عمومیتر دارد. مردم از اخبار ناراحت بودند. میگفتند اخبار همش هشدار سیل میدهد و باعث ترسشان میشود. مدیریت رسانهای. تزریق امید و انگیزه و نشاط. و در عین حال غافل نشدن از شغل مردان که بر آب رفته بود!
* گزارش از محمد جعفری