به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ نمایشگاه بین المللی کتاب تهران هر ساله با حضور تعداد قابل ملاحظهای از ناشران از سراسر ایران و جهان در اردیبهشتماه هر سال برگزار میشود. رهبر انقلاب در بازدید خود از سی و دومین دوره ی برگزاری این نمایشگاه کتاب های زیادی را تورق و از بعضی از کتب تعریف کرده و برای مطالعه پیشنهاد داده اند، رهبر انقلاب در جریان این بازدید از رمان "دیلماج" نوشته حمید رضا شاهآبادی تعریف کردند، همچنین ایشان در بازدید از غرفه مسجد مقدس جمکران "نامیرا" نوشته صادق کرمیار را از کتاب های خوب معرفی کردند، خبرنامه دانشجویان ایران به همین بهانه در ادامه به سراغ معرفی و بررسی این دو کتاب پرداخته است تا مخاطبان و اهالی کتاب و کتابخوانی بیشتر با این دو کتاب آشنا شوند.
*دیلماج - حمیدرضا شاه آبادی
کتاب دیلماج نوشته حمیدرضا شاه آبادی در سال 1385 توسط انتشارات افق منتشر گردید، حمیدرضا شاه آبادی پژوهشگر تاریخ، داستاننویس و نمایشنامهنویس معاصر است. وی از نویسندگان در حوزه ادبیات نوجوان و بزرگسال و یکی از مدیران با سابقه در نشر با تجربه مدیریت بر انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و مؤسسه نشر بینالمللی الهدی است.
داستان کتاب دیلماج نوشته حمیدرضا شاه آبادی درمورد میرزا یوسف است.
حمید رضا شاه آبادی در این اثر شخصیتی خیالی به نام «میرزایوسف خان مستوفی» ملقب به «دیلماج» خلق کرده که اگر چه در تاریخ ادبیات داستانی بی سابقه نیست، اما می توان از آن به عنوان حرکتی کم سابقه یاد کرد.
دربارهی چنین شخصیتی در منابع تاریخی دورهی قاجار بهطور پراکنده سخن گفتهاند؛ اما تا به حال بررسی مفصلی از زندگی او صورت نگرفته و چهرهی او همچنان ناشناخته مانده است. در منابع تاریخی میرزایوسفخان چهرهای پیچیده و گاه غیرقابل درک است عدهای تحسین و تمجیدش کردهاند و عدهای خوار و خفیفش داشتهاند، و هر دو به حد افراط بوده اند.
شخصیت «دیلماج» با تصویری که شاه آبادی ارائه داده نمی تواند شخصیتی مخصوص به یک دوران خاص تاریخی باشد بلکه شخصیت متکثری است که رد پایش را می توان در هر زمانه ای یافت. زمانی که مردم ما با مفاهیم جدید آشنا شدند و روشنفکران جامعه با توجه به شرایط زمانه به مقایسه کشور خود با کشورهای پیشرفته پرداختند و تلاش کردند این فاصله را پر کنند شاهد اتفاقات زیادی هستیم که موجب سر خوردگی آن ها می شود و بسیاری از آن ها در مسیری قرار می گیرند که با هدف اولیه شان در تضاد و تناقض است و «دیلماج»حدیث روشنفکری آن عصر است، روشنفکری که با عشق آزادی و ترقی ایران شروع می کند و در جریان تحولات در مسیری دیگر قرار می گیرد.
به تعبیری دیگر می توان گفت که شخصیت دیلماج شخصیتی محکوم در محیط است و قصد دارد که به شیوه روشنفکری تمام دوران های گذشته، یک شبه ره صد ساله برود و از پس رفع همه نارسائی ها برآید.
این کتاب جز کاندیداهای جایزه روزی روزگاری بود و تونست برنده جایزه شهید غنی پور بشه . همین طور لوح ادبی جایزه واو را هم از آن خود کرد .
در قسمت هایی از این کتاب می خوانیم:
اگر علم طب و ساخت ادویه خوانده بودم بیشتر به کار این نفوس فلک زده می آمد. مردم گرسنه را که با هر شیوع وبا و ابله چون حشرات الارض دسته دسته جان می دهند فلسفه به هیچ کار نمی آید.
نمی دانی من هم نمی دانم. اما باید اندیشه کنیم. تو هم اندیشه کن اگر امروز من نتوانستم، فردا تو خواهی توانست.
تقدیر را می توان شکست.
عشق تنها در فراق معنی می گیرد و سوزها و ناله ها جملگی پس از وصال خاموش می شوند.
* نامیرا- صادق کرمیار
کتاب دیگری که رهبر انقلاب در این بازدید به آن اشاره داشتند، کتاب نامیرا نوشته صادق کرمیاراست که توسط انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است.
بیش از هر چیز اسم کتاب است که خواننده را مشغول می کند؛ ابتدا به ذهن می رسد «نامیرا» فقط اسمی هنری است که برای جلب مخاطب انتخاب شده و یا ناشر و نویسنده خواسته اند ابهام داستان را زیاد کنند. اما کتاب را که تا انتها بخوانی معلوم می شود «نامیرا» ریشه در مفهوم «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» دارد. مفهومی که می گوید پهنه ی سرزمین کربلا به اندازه ی کل زمین وسعت پیدا کرده و عاشورا همیشه نمیراست.
«نامیرا» داستانی شخصیت محور است؛ رمانی با خرده روایت هایی از تغییر روش، هدف، آرزو و عاقبت آدم ها. این روزگار است که آدم ها را در محک انتخاب شدن و انتخاب کردن می گذارد و نویسنده ی نامیرا فقط تصویرساز صادق این رویدادهاست. نویسنده ی کتاب را به سبک رمان های کلاسیک با شروعی آرام آغاز می کند، تصویرسازی می کند، شخصیت ها را یک به یک وارد داستان می کند، آن ها را معرفی می کند و با داستان پیش می برد. «نامیرا» اسیر اختلاف روایت های تاریخی نشده و البته از عقبه ی تحقیقی درستی بهره برده است.
داستان نقل شده در کتاب داستانی است که انتهای آن برای همه مخاطبان اثر مشخص است ولی نکتهای که باعث میشود تا مخاطب آن پای کتاب بنشیند و با داستان آن تا انتها همراه شود، نگاه اصولی نویسنده به واقعه عاشورا و استفاده درست از عناصری چون عشق و گرههای داستانی مناسب و به جا در میان خردهروایتهای نقل شده در جریان اصلی قصه است.
یکی از بهترین و برجستهترین نکاتی که در ارتباط با این کتاب ترسیم فضای فتنهگون قبل از وقوع حادثه عاشوراست. درواقع نامیرا یک دوره فتنهشناسی کامل است که به مخاطبش نشان میدهد که چگونه در شرایط پیچیده و غبارآلود فتنه، حق و باطل چگونه جابهجا میشوند و حتی بزرگترین سرداران و مبارزان اسلام نیز نسبت به راه امام حسین(ع) و هدف او از مقابله با یزید دچار تردید میشوند!
در قسمتی از این کتاب آمده است:
بیابان تفتیده و نور لرزان خورشید ظهر، بر دشت ترک خورده و هرم سوزان باد که خاک داغ و رمل های دور دست را بر سر و صورت عبدالله می پاشید و حرکت اسب خسته اش را کند می کرد. ام وهب که در کجاوه ای روی شتر نشسته بود، پارچه ی رنگ باخته را کنار زد. نگاهی به اطراف و نگاهی به عبدالله انداخت که جلوتر از او در حرکت بود. خواست بگوید؛ آب! امّا نگفت. حتی به مشک عبدالله هم امیدی نداشت.
با ناامیدی صبورانه، دوباره پرده را انداخت. عبدالله یکباره ایستاد و رو به کجاوه بازگشت. صدای برنیامده ی ام وهب را شنیده بود؟ شتر ام وهب گویی آموخته ی اسب عبدالله بود که ایستاد و در پی او، هشت سوار زره پوشیده و شمشیر و سنان و سپر آویخته در هلالی شکسته، منتظر ماندند.
عبدالله به شتر نزدیک شد و پرده ی کجاوه را کنار زد و گفت:
مرا صدا زدی؟
ام وهب که می دانست از آب خبری نیست، گفت:
نه!
عبدالله تشنگی جاری در نگاه ام وهب را می دید. شرمنده گفت:
راهی تا فرات نمانده؛ به زودی همگی سیراب می شویم.
ام وهب با لبخندی ترک خورده، به عبدالله نگریست تا نگرانی اش را بکاهد؛ تا او پرده را بی اندازد و به سواران اشاره کند که؛ حرکت می کنیم! و دوباره به راه افتادند.