بحرانی که جریان اصلاحات امروزه دچار آن شده است عمیق تر از این است که در خصوص نحوه شرکت در انتخابات باشد. اینکه کارگزاران و سازندگی بگویند ما شرکت میکنیم و بخش دیگر بگویند ما شرکت نمیکنیم مسئله امروز اصلاحات نیست. جریان اصلاحات با سه مشکل بنیادین روبرو است.
مشکل دوم که باعث به وجود آوردن بحران اصلاحطلبی شده است، به رهبری این جریان بازمیگیرد. رهبری جریان اصلاحات چه کسی است و کدام جریانها هستند؟ آیا حزب کارگزاران و سازندگی رهبری این جریان را دارند؟ آیا حزب اتحاد ملت، سازمان مجاهدین یا مجمع روحانیون است؟ یا افرادی مانند خاتمی، حجاریان، موسوی لاری و... هستند؟ مشخص نیست رهبری اصلاحطلبان به چه فرد و گروهی است؟
مشکل سوم یا بهتر است بگویم صاعقه سومی که برسر اصلاحطلبان نازل شده است به عملکرد فراکسیون امید مجلس و دولت مربوط است.
راهکار شما برای این سه مشکل اساسی که جریان اصلاحات با آن درگیر است چیست؟
بنده در همان نامهای که به آقای خاتمی نوشتم خطاب به ایشان گفتم که باید آزادیخواهی و دموکراسیخواهی استراتژی بنیادین اصلاحطلبان شود. باید از امروز شروع کنیم که تا چند سال دیگر حتی وقتی از یک کودک دبستانی میپرسیم که اصلاح طلبی یعنی چه؟ به ما بگوید اصلاحطلب یعنی آزادی خواه.
گام دومی که باید هرچه سریعتر اصلاحطلبان بردارند این است که بالاخره باید یک جمعی دور هم بنشینند و یک یا چند نفر را به عنوان رهبری اصلاحات تعیین کنند. این که امنیتیها نمیگذارند را اصلا قبول ندارم. این مسائل تماما مربوط به ضعفهای اصلاح طلبان است و بیخود به گردن قوه قضائیه، نهادهای امنیتی، شورای نگهبان و حاکمیت انداخته میشود. این ضعف های خود ما اصلاحطلبان بود.
آقای زیباکلام این سئوال مطرح است که اصلاحطلبان در مجلس و شورای شهر یک فرصت استثنایی را از دست دادند، چرا این اتفاق باید بیفتد؟ چرا هیچکدام از سران اصلاحطلب و احزاب، فراکسیون امید و شورای شهر را زیر ذرهبین نگرفتند و آنها را به خاطر کارهایشان بازخواست نکردند؟ چرا رهبری این جریان نظارت کافی بر این نمایندگان نداشت؟
چون رهبری وجود ندارد. یک سری افراد هستند که اینها به شکل سنتی به عنوان اصلاحطلب یا نزدیک به اصلاحطلب شناخته میشوند. رهبر انقلاب اکتبر لنین جمله معروفی دارد میگوید با حزب همه چیز هستیم و بدون حزب هیچچیز نیستیم. از نظر تشکل و سازماندهی اصلاحطلبان صفر نیستند بلکه بدبختانه زیر صفر هستند. اینکه شما میگویید بیش از ۱۰۰ نماینده اصلاحطلب در مجلس کوچکترین موضعگیری را در قبال مملکت نکردند این به فقدان رهبری اصلاحطلبان بازمیگردد.
اصلاحطلبان در تمام این موارد سکوت کردند. نه تنها در مورد زندانیان سیاسی بلکه در مورد فعالان کارگری هم سکوت کردند. به جز سکوت شما چیز دیگری از اصلاحطلبان شنیدید. اصلاح طلبان اعتبار سیاسی شان را در بین مردم به خصوص جوانان از دست دادهاند.
بسیاری از این چهرهها ذاتا افراد با جسارت و شجاعت و معتقد به دموکراسی نیستند. این یک واقعیت تلخ است، یعنی در نهایت خیلی با اصولگرایان تفاوتی پیدا نمیکنند.
خب اگر تفاوتی نداشته باشند که خیلی اصلاح طلبی معنایی پیدا نمیکند...
به همین دلیل است که من دست روی هدف و استراتژی میگذارم و میگویم اصلاحطلبان باید دموکراسیخواهی و آزادیطلبی را سرلوحه هدف استراتژیکشان کنند. اگر این گونه شود، ما میتوانیم از سران اصلاحات بپرسیم که چرا در برابر دستگیری جریانهای کارگری سکوت کردند. در حال حاضر ما نمیتوانیم این سئوال را بپرسیم چون اصلا معلوم نیست که هدف جریان اصلاحات کیست.
با این وضع اصلاحطلبان برای انتخابات مجلس باید چه راهکاری بیندیشند؟ با چه استراتژی وارد شوند؟
به نظر من قبل از آنکه به انتخابات مجلس برسیم باید رهبری اصلاحطلبان و چهرههای اصلاح طلب به یک مسئله اساسی توجه کنند و به حل و فصلش بپردازند. آزادی خواهی و دموکراسی را سرلوحه جریان اصلاحات قرار دهند و در گام بعدی یک حداقلی از رهبری متشکل اصلاحطلب ایجاد کنند.
در مجلس با تشکیل شورای عالی سیاست گذاری این اتفاق افتاد اما باز نتیجه نداد و ...
نه، آن شورا برای یک کار مشخص بود، باید یک مقداری اساسیتر این کار انجام شود. یک جریان سیاسی که نمیتواند رهبری نداشته باشد. نمیشود که افراد مختلف به عنوان اصلاحطلب و نزدیک به اصلاحطلب حرف بزند. بیبیسی فارسی در تحلیلش میگوید جریان نزدیک به اصلاحطلبان، این یعنی چی؟ یک جریان سیاسی باید مشخص باشد.
بله.دقیقا! این اتفاق باید از جانب رهبری جریان اصلاحطلب بیفتد نه افراد، چون در غیر اینصورت به هرج و مرج میافتیم. انتخاب یک رهبر برای جرین اصلاحات از نان شب برای اصلاحطلبان واجب تر است.