صادق امامی از فعالین سابق دانشجویی در شماره امروز فرهیختگان در مطلبی با عنوان « قصهگویی در تدکس» در نقد این اظهارات نوشته است: در تدکس وزیر امورخارجه ارائهای با عنوان «روایت دو داستانِ کوتاه از 4 اشتباه بدیهی در روابط و اثر آن بر دنیا» داشت. ظریف در ارائه خود، دو داستان را روایت کرد؛ نخست داستان پسرک شیطانی که برای گرفتن یک پرتقال با خواهرش دعوا میکند و دوم داستان مرد دنیادیدهای که سهامش را در خطر سقوط میبیند. وزیر امور خارجه این دو داستان را غیرواقعی و فاقد ارزش ادبی دانسته، با این حال پاشنه آشیل مشکلات دنیای امروز را نهفته در همین دو داستان دانسته است. او از این دو داستان، چهار اشتباه اساسی را که در مسائل شخصی، اتفاقات داخلی کشور و حتی در سطح بینالمللی، شرایط را بحرانی و غیرقابل کنترل میکنند، استخراج و تشریح کرده است. پیش از بیان این چهار اشتباه، ظریف گفته «تا زمانی که ما با خودآگاهی و نگرش انتقادی به افکار و رفتار خودمان نگاه نکنیم و نپرسیم که کجای کار ایراد دارد، همیشه این اشتباه را تکرار خواهیم کرد. آنوقت اشتباهات ما به فاجعه منجر میشود و به زمین و زمان ایراد میگیریم که چرا ما موفق نمیشویم. این چهار اشتباه «گوش ندادن به یکدیگر و مجادله بهجای گفتوگو (Debate VS. Dialogue)»، «پیشفرضها درباره اهداف و برنامههای دیگران (Assumptions)»؛ «همه بازیها را برد و باخت—یا اصطلاحا حاصل جمع صفر (Zero-Sum)—دیدن» و «پیشگوییهایی که خود باعث تحقق خود میشوند یا اصطلاحا پیشگویی خود کامبخش (self-fulfilling prophecy)» دانسته است.
حالا که وزیر امور خارجه این دو داستان غیرواقعی و فاقد ارزش ادبی را در زندگی شخصی و کاری خود همچون کاغذهایی دانسته که با آهنربا بر در یخچال چسبانده میشود تا همیشه مقابل چشم باشد، خوب است با استفاده از همین چهار اشتباه به بررسی رفتار و عملکرد وزیر امور خارجه در پروندهای به نام برجام پرداخته شود.
اشتباه اول: گوش ندادن به یکدیگر و مجادله بهجای گفتوگو
نخستین گام حل پرونده هستهای ایران، سوم آذر سال 92 در ژنو برداشته شد. پیش از نهایی شدن این توافق اولیه، تیم مذاکرهکننده هستهای صراحتا اعلام کرده بود حاضر به ارائه اطلاعات مذاکرات به هیچکس نیست. در جلسه کمیسیون امنیت ملی مجلس با حضور ظریف، وزیر امور خارجه بهصراحت گفته بود که «حاضر است استیضاح و برکنار شود اما جزئیات مذاکرات را فاش نکند.» طبیعی است زمانی که تیم مذاکرهکننده مذاکرات را محرمانه بداند و چیزی از آن تا پیش از حصول نتیجه ارائه ندهد، فضایی برای گفتوگو و حتی مجادله پیش نمیآید. هرچند توافق ژنو موقت بود اما بر اساس آن، دوطرف برای «رسیدن به یک راهحل جامع بلندمدت و مورد توافق» با هدف «تضمینکردن صلحآمیز بودن برنامه هستهای ایران» به نتیجه رسیدند و توافق کردند «به صورت داوطلبانه» اقدامات متقابلی را بهعنوان گام اول یک راهحل جامع انجام دهند. از همان زمان تا 23تیرماه 94 که «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) نهایی شد، نه وزیر امور خارجه و نه اعضای تیم مذاکرهکننده هستهای حاضر نشدند درباره آنچه توافق کردهاند، پاسخگو باشند. ادبیات وزیر امور خارجه در مواجهه با منتقدان توافق اولیه و نهایی نیز بهگونهای نبود که نشان دهد وزارت خارجه به دنبال گفتوگو و راهنمایی برای حل مساله است. بهعنوان نمونه ظریف در 12 آذرماه (9 روز پس از توافق) به دانشگاه تهران رفت تا از عملکرد خود در مدیریت پرونده هستهای دفاع کند. او در پاسخ به سوال یکی از دانشجویان که تنها از وزیر پرسیده بود «آیا آنچه دادیم با آنچه ستاندیم برابری میکند؟» به جای پاسخ مناسب، تلاش کرد مسیر را به سمت مجادله پیش ببرد. ظریف به جای پاسخ، با این پرسش که «غربیها از چهار تا تانک و موشک ما نمیترسند؟» از دانشجوی منتقد پرسید: «آیا شما فکر کردهاید آمریکا که با یک بمبش میتواند تمام سیستمهای نظامی ما را از کار بیندازد، از سیستم نظامی ما میترسد؟ آیا واقعا به خاطر قدرت نظامی، آمریکا جلو نمیآید؟» هنوز هم مشخص نیست در آن زمان آقای ظریف با چه مبنایی، تلاش کرد توانمندی دفاعی را تخریب کند و به جای آن بر قدرت دیپلماسی تمرکز کند. تنها جایی که وزارت خارجه وارد فضای گفتوگو شد، نشستهای کمیسیون برجام مجلس شورای اسلامی بود. البته اختیار عدم حضور در این نشستها با وزیر امور خارجه و دستگاه دیپلماسی بود و آنها باید در این جلسات شرکت میکردند. به جز این نشست، وزیر امور خارجه تنها در یک نشست با حضور منتقدان و موافقان توافق هستهای حاضر شد، ولی آن نشست به چند هفته پس از برجام در مرداد 94 بازمیگردد که میتوان گفت نتیجه آن حتی اگر گفتوگو هم بود، هیچاثری در توافق نداشت. اما در عوض تا بخواهید دستگاه دیپلماسی و شخص حسن روحانی در چندین و چندجا منتقدان توافق هستهای را آماج توهین خود قرار داده و آنها را «بزدل سیاسی»، «ترسو»، «کاسبان تحریم»، «متوهم»، «بیکار»، «اقلیت کوچک افراطی» و... خوانده و درنهایت آنها را حواله به «جهنم» داده بود.
اشتباه دوم: پیشفرضها درباره اهداف و برنامههای دیگران
دومین اشتباه آقای ظریف و دستگاه دیپلماسی کشور و حتی دولت، پیشفرضهای نادرست درباره اهداف و برنامههای دیگران بود. منظور از «دیگران» غرب و بهطور ویژه آمریکاست. تصور حسن روحانی و دستگاه دیپلماسی ایران این بود که مساله غرب با ایران، محدود به برنامه هستهای کشورمان میشود. این در حالی بود که غربیها بارها و بارها طی سالیان گذشته هدف خود را سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی عنوان میکردند و تلاشهای خود را نیز معطوف به دستیابی به چنین نتیجهای کرده بودند. روایت جالب از عمق مساله ایران و آمریکا را «هنری پرکت»، مسئول اسبق میز ایران در وزارت خارجه آمریکا تشریح کرده است. او گفته است که «بیایید فرض کنیم ایرانیان بگویند ما اشتباه کردیم و نیروگاه اتمی نمیخواهیم. این بسیار گران و مشکل است و ما میادین جدید نفتی کشف کردهایم و اصلا احتیاجی به انرژی اتمی نداریم. ما این پروژه را فعلا کنار میگذاریم. من به شما اطمینان میدهم در آن صورت دستور کار این میشود که بله، ایران از تروریسم حمایت میکند. ایران با صلح اعراب و اسرائیل مخالفت میکند.» وی میافزاید: «عدهای هستند که اساسا ضد ایرانند. این واقعیت است. مساله اتمی هماکنون مهمترین و مناسبترین موضوع است، اما بدون آن، مساله دیگری مطرح خواهد شد، زیرا هدف اصلی، تغییر رژیم ایران است و مادامی که حکومت اسلامی ایران از خاورمیانه محو نشود، آنها راضی نخواهند بود.» با این حال اما حسن روحانی و جواد ظریف با این پیشفرض نادرست، بر انجام مذاکرات تاکید میکردند. این موضوع را رهبر انقلاب در سخنرانی 28 بهمن سال 92 خود در دیدار جمعی از مردم آذربایجان تشریح کردند و فرمودند: «بعضی از مسئولان و دولتمردان - دولتمردان آن دولت [دولت احمدینژاد]، بعد هم دولتمردان این دولت [دولت روحانی] - فکر میکنند در قضیه هستهای ما با آمریکاییها مذاکره کنیم [تا] موضوع حل بشود؛ گفتیم خیلیخب، اصرار دارید شما، در این موضوعِ بهخصوص بروید مذاکره کنید؛ ولی در همان سخنرانی اول امسال گفتم من خوشبین نیستم؛ مخالفتی نمیکنم اما خوشبین نیستم.» دولت اما به نتیجه مذاکرات بر اساس پیشفرضهای غیرواقعی از اهداف و برنامههای آمریکا، امیدوار بود و مذاکرات را ادامه داد.
اشتباه سوم: همه بازیها را برد و باخت یا اصطلاحا حاصل جمع صفر دیدن
سومین اشتباه تیم مذاکرهکننده هستهای، حل پرونده هستهای ایران در قالب مذاکرات «برد-برد» بود. دولت معتقد بود آنچه در برجام به وقوع پیوسته است، بازی با حاصل جمعی غیر از صفر است و به نوعی هر دوطرف از مزایای برجام منتفع شدهاند. اگر نمونه عینی مذاکرات «برد- برد» را همین توافق هستهای بدانیم، الان بهخوبی میتوان درباره برد- برد بودن آن و میزان بردی که ایران از این توافق به دست آورد، بهوضوح سخن گفت. محمدجواد ظریف آنگونه که میگوید علاوهبر روابط بینالملل، در حقوق بینالملل نیز دستی بر آتش دارد. او سالها در آمریکا زندگی کرده و بهخوبی میدانست که اعتبار امضای رئیسجمهور آمریکا، حداکثر تا انتهای دولت اعتبار دارد و حتی خود آن رئیسجمهور میتواند امضای خود را پس بگیرد. ظریف با این استدلال که برجام مذاکرات برد-برد بوده و هیچ رئیسجمهور آمریکایی حاضر به خروج از آن نمیشود، این توافق را نهایی کرد. علاوهبر این، حتی با روایت تطهیرگونه دولت از برجام، در بهترین حالت توافق برد- برد منجر به این نتیجه شده که طرف غربی از آن خارج شده است و دولت از سال گذشته به هر شکل میخواهد اروپا را پای تعهدات برجامی خودش نگه دارد، اما اروپا به بهانههای مختلف از انجام تعهدات خود در برجام طفره میرود. در حال حاضر یک سوی این مذاکرات برد-برد، تمام تحریمهای سابق را بازگردانده است و هیچ هزینهای برای این وضعیت پرداخت نمیکند و ایران که اصطلاحا طرف دیگر برنده مذاکرات بود، 15 ماه منتظر مانده است تا اروپا تعهدات خود را انجام دهد. در این مدت نیز با مشکلات پیچیدهای بر سر فروش نفت خود دست به گریبان بوده است.
اشتباه چهارم: پیشگوییهای خودکامبخش
آقای ظریف در ارائه خود در تدکس گفته که اظهارنظر یک مقام نظامی مبنیبر اینکه کدام آدم عاقلی در ایران سرمایهگذاری میکند؟ باعث شده خارجیها به این سخن گوش بدهند و بگویند وقتی مسئولان ایرانی خودشان این باور را دارند چرا من در این کشور سرمایهگذاری کنم؟! او گفته که نتیجه این سخن این میشود که کسی در ایران سرمایهگذاری نمیکند. نمیتوان این موضوع را بهطور کلی رد کرد ولی واقعیت این است که شرکتها بیش از توجه به این اظهارات که جنبه داخلی دارد، به سود و منفعت خود توجه میکند. بازار ایران به قدری برای شرکتهای غربی سودآور بود که خود مقامات دولتی از صف کشیدن شرکتها برای حضور در ایران سخن میگفتند. علاوهبر این، مشکل برجام، آمدن شرکتهای خارجی نبود و بر عکس ترک کردن بازار ایران بود. پس میتوان گفت که پیشگوییهای خودکامبخش نقش چندانی در وضعیت کنونی ندارد چراکه اگر حتی تمام مقامات ایرانی چنین مواضعی داشتند و آمریکا از برجام خارج نمیشد، توتال فرانسه، انی ایتالیا، اسکانیا، ولوو، پژو سیتروئن و بیش از 45 شرکت بزرگ دیگر حاضر به خروج از برجام نمیشدند. جدا از این، لغو قرارداد خرید 200 هواپیمای مسافربری مبلغ 38.3میلیارد دلار برای شرکت ایران ایر را نیز میتوان به این مساله نسبت داد؟ برخلاف آنچه ظریف گفته است مساله برجام «پیشگوییهایی خودکامبخش» نبود و «پیشگوییهای خوشبینانه»ای بود که ظریف و تیم مذاکرهکننده هستهای درباره آینده برجام داشت. اوج این خوشبینی به نشستی بازمیگردد که آقایان ظریف، عراقچی و تختروانچی در شورای راهبردی روابط خارجی در 12 مرداد شرکت کردند. خواندن اظهارات نشان میدهد تا چه میزان تیم مذاکرهکننده هستهای به آمریکا خوشبین بودند. در این نشست ظریف درباره بازگشت تحریمها گفته بود که «رئیسجمهور بعدی آمریکا میخواهد تحریم را، با یک امضا برگرداند؟ خب برگرداند چه کسی در دنیا آن را اجرا میکند؟ اگر شما میگویید آمریکا یکشبه توان بازگشت دارد، ما هم میتوانیم یکشبه بازگشت انجام بدهیم، اما اگر میگویید اثر بازگشت آن یکشبه صورت میگیرد، به شما میگویم که اثر بازگشت ما سریعتر از بازگشت آنهاست، به خاطر اینکه بازگشت ما با یکسری پیچ و مهره است.» او با اطمینان خاطر گفته بود که «بازگشتپذیری ما با چند پیچ و مهره است ولی بازگشتپذیری آنها مخصوصا اگر بر اساس بهانهجویی باشد، [بسیار بیشتر طول میکشد].» مجید تختروانچی که در حال حاضر نماینده ایران در سازمان ملل است، گفته بود: «فرض بگیریم که یک رئیسجمهور بیاید و بخواهد تحریمها را برگرداند، خب ما هم برمیگردیم به کارمان. اتفاقا در این بحث برگشتپذیری نکتهای که باید به آن توجه شود این است که ما طرف مقابلمان را تهدید کردیم که اگر تحریمتان را برگردانید، ما از تعهداتمان خارج خواهیم شد. اینجور نیست ما بخواهیم خداخدا کنیم که کسی نیاید و تحریمها را علیه ما برنگرداند.»