خبرنامه دانشجویان ایران: سیدمحمدعلی رئیسالسادات// هشتاد و دو گفتند رد صلاحیت رای آوری ما را گرفت در صورتی که شورای دوم تهران را هم با نبود نظارت و صلاحیتسنجی شورای نگهبان، کاملا واگذار کرده بودند؛ اما هشتاد و چهار که با رای مردم از انتخابات کنار گذاشته شدند، مقصر حکمی حکومتی بود که صلاحیت نمایندهشان را تایید میکرد. در هر شکستی اصلاحات به صلاحیتِ مردودش ارجاع میدهد!
۱. پیروزی لیست وحدت در تهران و اصولگرایی در کشور نه حاصل رد صلاحیت اصلاحات بود و نه اقبال عمومی به اصولگرایی. بر خلاف سال نود و چهار که اصلاحات مجبور به ائتلاف با اعتدال شد و حتی ائتلاف به سختی و با انتقال کاندیدا از شهرستان موفق شد سی نفر را در لیست جا کند، در این انتخابات کارگزاران و اصلاحات توان لیست بندی جداگانه و حتی نیروهای قویتری هم داشتند. مقایسه بین لیست نود و چهار و نود و هشت اصلاحات/اعتدال و همچنین اصولگرایی، موید مساله است. مردم از ناکارآمدی ساختارهای نظام خستهاند و امید به تغییر ندارند و رای خود را موثر در سیاستهای کلان کشور نمیبینند. افرادی پای صندوق آمدند که یا امید به تغییر داشتند(غالبا ایجابی و اصلاحات/اعتدالی) یا بین بد و بدتر، انتخابشان اولی بود(غالبا سلبی و اصلاحات/اعتدال/اصولگرایی) یا دلبستگی ایدئولوژیک به نظام داشتند(غالبا اصولگرایی). در این شرایط که کفهی اصولگرایی سنگین است، تکه چوبهای خشک اصولگرا هم اصلاحات و اعتدال را کنار میزد.
۲. عملکرد محمد خاتمی در انتخابات قابل توجه بود. بر خلاف هشتاد و دو و نود، اصلاحات نه تحریم کرد نه سکوت را پیش گرفت اما خاتمی سکوت کرد و بدون همراه، رای خود را نه در دماوند(مثل نود) یا یزد(با پایگاه سنتی اصلاحطلبی) بلکه در حسینیه جماران به صندوق انداخت. احتمالا دو راهبرد اصلی مد نظر خاتمی برای هزار و چهارصد یا هزار و چهارصد و دو است: اول پروسه جداسازی جریان اصلاحات از اعتدال با بازتعریف هویت اصلاحات(که یکبار در نود و شش موفقیت آمیز نبود) و دوم، ایجاد مجدد یک جریان منسجم با محوریت واحد.
به نظر اصلاحات در مرکز تصمیمگیری دچار اختلال بود. چیزی شبیه به اصولگرایان در انتخابات ۸۴، ۹۲ و ۹۴.
۳. نگاه به جریان اصلاحات نشان میدهد در هر دوره حضور در انتخابات(۷۶، ۷۸، ۸۰، ۸۲، ۸۴، ۸۶، ۸۸، ۹۰، ۹۲، ۹۴، ۹۶ و ۹۸) الگوی کنش سیاسی و همچنین مواجهه اجتماعی این جریان با انتخابات متفاوت است. اما در جریان اصولگرایی، از بدو تشکیل این جریان در دهه هفتاد، وضعیت یکسان بوده است: در انتخابات مجلسی/شورایی چند نفر به عنوان مرجع تصمیمگیری هستند. میزان نزدیکی افراد به این مراجع شانس حضورشان در لیست نهایی و بُرش سیاسی آنها را رقم میزند. از همین رو با کنار رفتن تدریجی جامعه روحانیت، عملا سهمیه این جریان در انتخابات نود و هشت به صفر رسید. نهایتا هم لیستی به پشتوانه انقلاب و رهبری پخش میشود(از سال هفتاد و مجلس چهارم این رویه شروع شد) و مردم خداجو هم صُمّ بُکم رای به انقلاب و رهبری میدهند. همین امر همیشه تقریبا میزان ثابتی از آراء را فارغ از شرایط کشور و لیست و... برای این جریان فراهم میکند. این انتخابات زنگ خطری برای مشروعیت نظام و جریان اصولگرایی بود. اصولگرایی باید در مبانی کنش سیاسی اش تغییر ایجاد کند. این جریان همیشه در قدرت است: فراگیرترین رسانه را در اختیار دارد(صدا و سیما)، حداقل یک قوه را در اختیار دارد(قوه قضائیه) و خود را بازوی اجرای فرمان قدرت برتر در نظام(رهبری) میداند. اتصال همیشگی به قدرت، رسانه و ثروت عامل گرانروی بیش از حد جریان اصولگرایی است.
۴. عملکرد مجلس یازدهم ضامن شرکت مردم در انتخابات هزار و چهارصد است. اگر این مجلس در مواجهه با دولت تندروی کند، مجدد پایگاه اصلاحات/اعتدال را در جامعه تحریک به حضور کرده است و اگر کندروانه برخورد کند متهم به عملکرد منفعلانه میشود. آیا این مجلس حد وسطی که به استیضاح وزیر و از حد نصاب افتادن دولت نیانجامد را بلد است؟ کنشگری حدادعادل و مجلس هفتم میتواند الگوی مناسبی باشد.
۵. اگر میخواهید مجلس یازدهم، آیینهی عملکرد مجلس هشتم تا دهم نباشد، مطالبهگر به معنای واقع کلمه باشید. ببینید مشکلات کشور کجاست، دغدغه مسئول چه باید باشد و راهکار مناسب کدام است. مطالبه گری را صرفا به بیان انتقادات و مشکلات محدود نکنیم. حد کمال مطالبه ارائه راه حل درست، واقع بینانه، منطقی و کارشناسانه است. اگر در مطلبی کارشناس نیستید، مراجعه کنید به کارشناسان و از آنها بخواهید مسیر درست را ارائه دهند. فشار آوردن برای تصویب/عدم تصویب طرح و لایحه یا اصرار بر مطالبی چون شفافیت آراء نمایندگان بیشتر شبیه جنگ با کرسی نمایندگیاست تا انتقاد و مطالبه گری.
ظرفیت حل تمام مشکلات کشور در جریان اصولگرایی نیست. مجلس باید همانطور که رهبری به رئیس جمهور دستور دادند "در مسائل کشوری از کارشناسانی استفاده شود که حتی دلبستگی به
نظام ندارند اما ایران برایشان موضوعیت دارد" از ظرفیت مشورتی و اجرایی جریان اصلاحات و حتی جریانهای خارج از چارچوب سیاسی نظام استفاده کند.
۶. این مجلس بیش از هرکس، جادهصافکن مهرداد بذرپاش است. این که اسمش بذرپاش باشد یا کسی شبیه به او مهم نیست، از این ائتلاف، از این لیست و از این طرز تفکر سیاسی، الگوی بذرپاش خارج میشود. اگر بذرپاش مطلوبتان است که خب مبارک باشد. اگر مطلوبتان نیست دوسال فرصت دارید: یا بذرپاش را پذیرفتنی کنید یا الگوی پذیرفتهتر از بذرپاش را از همین امروز حمایت کنید. رای آوری کاندیداهای موسوم به عدالتخواه در تهران و مشهد، دو کلانشهر کشور و آنهم صرفا با سوار شدن بر فضای رسانهی مجازی شخصی نشان داد جامعه تشنهی حرف جدید، جریان جدید و نیروهای توانمند است. جریانی که از قدرت نبوده، در قدرت نیست، بر قدرت میشورد و البته فعلا توان اجرایی ندارد. سابقهی بد و خوب احمدینژاد به عنوان تجربه مشابه میتواند پشتوانه مثبت یا منفی برای این جریان بسازد.
همچنین این جریان بر مسیری نور انداخت که میتواند الگوی سایر جریانها شود. همانطور که اصلاحات مسیر مواجهه احمد توکلی با هاشمی رفسنجانی و نظام را گسترش داد و به دو خرداد رسید.
۷. قانون اساسی کشور نیاز به اصلاح دارد. جامعه جمهوری سوم را مطالبه میکند و مسئولین نسبت به آن سکوت اختیار کردهاند. از آنجا که هر تغییر در ساختار سیاسی، تغییر در مناسبات قدرت قوای سهگانه و رهبری را به همراه خواهد داشت، تغییر زمانی آسان خواهد بود که مجلس و دولت به سطحی از همپوشانی جریانی برسند که ضعیف شدن یکی و قوی شدن دیگری قابل پذیرش باشد. این مجلس میتواند مسیر اصلاح قانون و جمهوری سوم را هموار کند؟
۸. از نظر جایگاه قدرت در مناسبات ساختاری کشور، مجلس خبرگان جایگاهی به مراتب بالاتر و مهمتر از مجلس شورای اسلامی دارد اما عملا انتخابات مجلس خبرگان در حاشیهی انتخابات مجلس قرار گرفت. خبرگان با وضعیت موجود نه در شان کشور است نه نظام اسلامی و نه قوت بخش جایگاه ولایت فقیه. اساسا آیا نمایندگانی که توانمندی، فهم و بصیرت کمتری نسبت به رهبری داشته و شناخت درستی از وضعیت جامعه ندارند، توانایی و صلاحیت نظارت بر نهاد رهبری و شخص رهبر را دارند؟
دبیر کل اسبق انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه تهران