تاریخ : 1348,پنجشنبه 11 دي07:00
کد خبر : 21983 - سرویس خبری : خبرهای ویژه

اَینَ نواب؟!

کبوتر با کبوتر باز با باز؛ کند “نواب” با “عمار” پرواز

خبرنامه دانشجویان ایران: حسین قدیانی/// طاق اتاق کفر و فتنه و نفاق را خوب شکستی. داغ تو را هنوز هم بر دل دارند. دمت گرم “نواب” که پهلوی ها این روزها پهلوی هم به خودکشی افتاده اند. هیچ کدام از پهلوی ها در ایران نمردند. خاک ایران مقدس به مکتب اسلام است. گور پهلوی ها همان به جایی دور از این سرزمین. گور پهلوی ها را اول بار تو کندی. زخم نشاندی ای جوانمرد بر صورت ابلیس. جای تو بالاتر از جوخه اعدام است.

دار هم تیرباران هم نتوانست اقتدارت را بشکند. و غرورت لحظه شهادت آن همه زیبا بود که درجا دل از خمینی و خامنه ای ربودی. خامنه ای آن روزها طلبه ای بود که ندای تو را دوست داشت و از تو شور می گرفت. خبر شهادت تو دل بسیار طلبه ها را شکست اما چه باک که در آن سو کسرای کسروی ها شکست با دست تو آن زمان که هنوز تبر نبود بر دستان ابراهیم و عده ای از طواغیت از آتش بت ساخته بودند.

نمرود بود و آتش بود و بت بود و بتگر بود و بت شکن، هنوز دیو نرفته بود که فرشته سان در آید. هنوز شاه بود و روزگار تلخ تر از زهر بود و تو تنها بودی جناب نواب. “این عمار” نبود، تو اما عمار بودی جناب نواب. تو عمار بودی در روزگاری که حکومت دست علی نبود. حتی محمد نبود و انقلاب اسلامی توسط خمینی تا پیروزی راه دور و درازی داشت. تو عمار بودی اما علی نبود. “این حیدر” خلاصه حرف فداییان اسلام بود. تو عمار بودی و در جست و جوی حکومت علی، “این علی” می گفتی و سیدعلی در همان جوانی از همان جوانی فریاد تو را دوست داشت. تو انقلابی بودی، سال ها قبل از بهمن ۵۷ و خیبری بودی، سال ها قبل از طلائیه و عمار بودی، سال ها قبل از “این عمار” و بسیجی بودی، سال ها قبل از فتنه ۸۸ و ستاره بودی در روزگاری که آسمان بود و شب بود و ماه نبود. اولین عمار که به ندای “این عمار” سیدعلی لبیک گفت، تو بودی. من از پیش و پس تاریخ چیزی سر در نمی آورم. یکی هم از داغ فراق تو بود جناب نواب که رهبر گفت “این عمار”. فتنه ۸۸ کجا بودی جوانمرد؟

خواص، خاصیت خود را از دست داده بودند و من انگار که “این عمار” رهبر را “اَینَ نواب” شنیدم؛ این نواب؟! کاش بودی جناب نواب. رهبر به تو نیاز داشت. به تو و به خلیل طهماسبی و به دیگر فداییان اسلام. به شما که وقت فتنه سینه سپر می کردید تا تیری اگر هست، به جای امام عاشورا سینه شما را بشکافد. صد سینه سخن دارم با تو جناب نواب. یکی هم اینکه این روزها سالگرد شهادت عمار است در جنگ صفین و تو عمار بودی در روزگار جاهلیت. این روزها سالگرد شهادت تو جناب نواب مصادف شده است با سالگرد شهادت جناب عمار. این روزها سالروز خیلی از روزهای قمری با سالگرد خیلی از روزهای شمسی مصادف شده است.

این روزها سالگرد عملیات کربلای ۵ در سال ۶۵ که هنوز هم ادامه دارد، مصادف شده با اربعین شهادت حسین در کربلای ۶۱ و من از پس و پیش تاریخ چیزی سر در نمی آورم. ۱۰/ ۱/ ۶۱ فقط سالگرد شهادت سیدالشهدا نیست. ۱۰/ ۱/ ۶۱ پیروان حسین در جبهه های ایران در فتح المبین هنوز داشتند به شهادت می رسیدند و هنوز داشت بر آن ۷۲ تن شهید، شهید اضافه می شد. ۱۰/ ۲/ ۶۱ سالروز آغاز عملیات الی بیت المقدس است که هنوز ادامه دارد. این روزها کاش به جای “خبر”، مردی که خود “نباء عظیم” است در راه باشد و ماه و خورشید با هم مصادف شوند. غم یار دارد می کشد ما را و می سوازند دل ماه ما را. هر چه فتنه هست، از غم یار است، جناب نواب. اغیار بی خود ما را زخم می زنند. با ظهور چند کوچه فاصله داریم؟ تو می دانی جناب نواب؟… با تو حرف ها دارم. گوش کن. تو یکی دیگر از شهدای انقلاب اسلامی ما هستی. تو سیدالشهدای قبل از انقلابی.

پرچمدار اسلام ناب، سال ها قبل از انقلاب. قسم به اسم آزادی، به لحظه ای که جان دادی، تا آخرین نفس راهت را ادامه خواهیم داد ای شهید. تو بصیرت داشتی آن زمان که سیرت ها از صورت ها آلوده تر بود. به لاله در خون خفته، ما با احتساب خون تو به رقم بیشمار ۳۰۰ هزار شهید رسیده ایم. تو السابقونی و خاک آنقدرها هم سرد نیست که این زمستان نشان می دهد و “دی” یکی دیگر از ماه های فصل زیبای بهار است؛ درست مثل “بهمن”. مگر نه این است که در زمستان، بهاران آمد، آدم از قعر دوران آمد؟

ما نسل ۹ دی مفتخریم که تو ای جناب نواب، در ماه رویایی ما به شهادت رسیده ای و ۹ دی، ما در خیابان انقلاب اسلامی داشتیم همان درسی را پس می دادیم که تو به ما داده بودی و هنوز سیمای آسمانی ات در کتاب تاریخ از یادمان نرفته است. تو و شیخ محمد خیابانی و میرزا کوچک و شیخ فضل الله که این آخری این روزها عکسش در حاشیه بزرگراه، قربانی توسعه شهر ما شد. توسعه شهر ما، ما را زیرزمینی کرده است و ما تونل نشینان این خراب آباد، دیگر کمتر چشم مان به جمال عکس نواب در تقاطع نام تو با آزادی روشن می شود. بعضی ها می خواهند حتی اندیشه تو را ای جناب نواب در همین جمهوری اسلامی زیرزمینی کنند تا دیگر کسی جرئت نکند برای تو محبوب خامنه ای سالگرد بگیرد. مثل تو باشیم یعنی شلاق عدالت، مثل آقازاده ها باشیم یعنی داغ مصلحت. جناب نواب، درس تو فریاد بود. داد بود. ما داد ستاندیم روز ۹ دی، یکی هم از بیداد بعضی ها که قرار بود داد ستانی کنند و به داد ما برسند از بیداد آشوب عاشورا.

ای داد بیداد. خودمان محکوم شدیم! تو از بیداد طاغوت چه کشیدی و ما در فتنه ۸۸ خدا می داند چه کشیدیم از بیداد همین جالوت که برادر طالوت بود اما مشق شب خود را از روی دست طاغوت می نوشت. خیلی ها با ما برادر بودند در فتنه ۸۸ اما برای برادران یوسف در شب عاشورا گرگ سوروس دیکته نوشت تا آه ماه را گره بزند به سینه چاه و برای جمهوری اسلامی انقلابی، فاتحه بخواند. یعنی جمهوری اسلامی باشد، علی نباشد. یعنی سیدعلی نباشد؛ جمهوری اسلامی بود، بود و نبود، نبود. همه حرف فتنه ۸۸ همین بود؛ علی نباشد. ابلهی نفهمید قصه چیست و نامه نوشت: “یوسف بخشی از زیبایی خود را به گرگ بدهد، یک ذره هم یعقوب حالا کوتاه بیاید”. ابلهی دیگر نوشت: “یوسف باید در قعر چاه، جام زهر می نوشید”.

ابلهی دیگر گفت: “گرگ، یوسف را نخورده، یوسف، گرگ را خورده”. ابلهی اظهار فضل کرد: “به گرگ ها هم باید اجازه بدهیم تا به صورت مسالمت آمیز خیمه حسین را به آتش بزنند” اما ما جناب نواب، روز ۹ دی گفتیم: “ما یوسف خود نمی فروشیم، تو سیم سیاه خود نگه دار” و صدا و سیما این شعار ما را سانسور کرد، چون مطمئن بود در فتنه پیچیده بعدی، ما باز هم می آییم و از ساختمان صدا و سیما نگهبانی می کنیم و باز به خاطر نداشتن کارت بسیج بازداشت هم نشویم، بازخواست می شویم و باز… آری، باز… کبوتر با کبوتر باز با باز؛ کند نواب با عمار پرواز… و باز روز از نو و روزی از نو. خیال عده ای از پای رکاب بودن ما جمع است. ما عادت کرده ایم جناب نواب به مظلومیت. ما گوشت دم توپ فتنه هستیم. گوشت قربانی فتنه هستیم و چون بعضی ها بر خلاف رهبر معتقدند فتنه دیگر تمام شده، ما باید میان خفقان گرفتن و شلاق خوردن، یکی را انتخاب کنیم. راه سومی هم هست. چون منی به جای “سمفونی مورچه ها” رمان عاشقانه  بنویسد.

اینکه حالا با “ف. ه” و دامادش، برادرش، آن یکی، همسایه روبرویی شان برخورد می شود یا نه، این فضولی ها به تو نیامده. بگیر بخواب، فتنه بعدی خودمان صدایت می کنیم، سرت را باز می توانی بگذاری جلوی سنگ این فلان فلان شده های بی تربیت!… نه جناب نواب، من سیاه نمایی نمی کنم. این شرح درد ماست. شرح درد ما فاصله بعضی از مدیران جمهوری اسلامی با تمام آرمان انقلاب اسلامی است و از دست همین فاصله ها بود که “این عمار” بلند شد. فاصله، فاصله، فاصله… فاصله ای که بعضی ها خودشان با آرمان امام دارند، نمی بینند، آن وقت فاصله ها می بینند میان قانون اساسی و وصیت نامه شهدا. آرمان امام این بود؛ “مزار شهدا زیارتگه عشاق اهل یقین است”. شلمچه نرفته ها چه می فهمند از این حرف ها. عده ای خدا را هم در چهارچوب قانون اساسی قبول دارند اما ما قانون اساسی را حتی جمهوری اسلامی را فقط در چهارچوب ولایت فقیه قبول داریم. برای ما الله اکبر مسجد ضرار آن محله بالاشهر تهران عینا صدای لهو است اما بعضی ها تا خیمه عباس آتش نگرفت، می گفتند ان شاء الله که گربه است. گربه دیدند، آن گرگ وحشی پرچم گرگ سوروس و خورشید خانم را. نفهمیدند براندازی را. برای شان صرف نداشت که بفهمند. درد سر داشت. شر داشت. 

“شر” هم به هر حال مخالف یکی از اصول قانون اساسی، هست دیگر! کلا شر خوب نیست. خیر خوب است. آدم باید خیرش به همه برسد حتی به شمشیر شمر روی سینه حسین. حتی به خنجر بر حنجره. می گردیم یک حدیث هم در همین باب پیدا می کنیم، نشد ضرب المثلش هست؛ “دوست، هزار تا هم کم است، دشمن یکی هم زیاد” و بگذار یکی هم من بسازم جناب نواب: “شلاقی که بر تن عمار رواست، بر بدن مهدی هاشمی حرام است”. این هم یکی دیگر. خدا به صاحب این قلم دهان سرویس، برکت دهد که مفت و مجانی به بعضی ها سرویس ارائه می دهد: “آسایش ۲ گیتی تفسیر این ۲ حرف است؛ با آقازاده ها مدارا، با همان آقازاده ها مروت”. یکی دیگر: “ترحم بر عمار پدرصلواتی، ستم کاری بود بر گرگ سوروس”. یکی دیگر: “مصلحت در گرانی است، به اقدس ندهند”… خوب گوش کن جناب نواب، با تو هستم. طالوت از نیای هر دوی ماست. عمار هم. نسل جالوتیان اشرافی به جمل برمی گردد و نسل طالوتیان پابرهنه به عمار. دادستان انقلاب اسلامی همان دادی بود که ملت در یوم الله ۹ دی از بیداد سران فتنه و خواص بی بصیرت سر داد. داد را ما باید بکشیم. فریاد را هم. و هنوز هم. داد را تو کشیدی جناب نواب. حلقوم ما از خود فریادی نداشت. تو به ما داد را یاد دادی و “بابا خون داد” را یاد دادی و جهاد را یاد دادی و این روزها و همه روزهای بعد از حسین، رقیه فهمید که بابا دست بر قضا ۲ بخش ندارد؛ بابا صد بخش دارد. سری به نیزه بلند است در برابر زینب و قطعه قطعه های دیگر پیکر مطهر بابا در کربلا هنوز هم دارد آفتاب می خورد. هنوز می شناسم دختری را که ۳۱ سال است پدرش از جنوب برنگشته. اصلا پدرش را ندید و چه می گویم من؟ دختر باشی و ۲ ماه بعد از شهادت پدرت به دنیا آمده باشی و بی هیچ دست نوازشی، هر سال، سال نو را در خاک فکه تحویل کنی و در لحظه حلول، دست خود را فرو کنی در رمل های فکه و خاک فکه را در مشت بگیری و مشت را جلوی صورت و آرام آرام اجازه دهی که خاک از دستت، روی چادرت بریزد، و بعد خیال کنی که این خاک، بخشی از گوشت و خون و استخوان پدر توست و به پدر بگویی؛ تو که مرا نوازش نکردی، بیا سرت را بگذار روی چادرم، من می خواهم نازت کنم بابا جان… و هر بار که تفحص، تعدادی شهید برمی گرداند، هروله کنان بیافتی دنبال تابوت ها که؛ “آقا! آیا این بار پدر من در میان این شهدا هست یا نه؟ اسمش شهید سید محسن تقوی بود.”… و اگر نه جواب سربالا، که جواب “نه” بشنوی و باز هم برگردی خانه و در راه خانه، دخترک همسایه به جای دست نوازش پدر، این گونه تو را بنوازد؛ “به شما که این جمهوری اسلامی خوب می رسد. کاش این بابای ما هم شهید شده بود، دو زار هم گیر ما می آمد” و بعد در اخبار رادیو، نه از قول فلان عضو دوم خردادی شورای شهر، نه از قول فلان نماینده اقلیت، نه از قول فلان نماینده اکثریت، بلکه از قول قاضی القضات در مشروح این اخبار  مجروح بشنوی؛ این که کسی بگوید، قانون اساسی برای من وصیت نامه شهداست، این چه حرفی است؟

امام به بنی صدر می گفت: تو غلط می کنی قانون را قبول نداری و بعد رادیو را خاموش کنی و سی دی حاج سعید را بگذاری که؛ یاد امام و شهدا دل رو می بره کرب و بلا… و بعد طعنه بزنی بعضی ها را تا کمی عقده هایت خالی شود؛ اینکه یاد امام و شهدا دل آدم را به کربلا می برد، آیا بدون پاسپورت و ویزا غیر قانونی نیست؟!… آری جناب نواب، عاشورا حلقه اتصال داد ما به داد شماست و ما همه از حلقوم بریده حسین علیه بیداد، داد می کشیم. شمر حلقوم حسین را برید اما هنوز لبیک گویان به فریاد حسین، حی و حاضرند. تو به حسین لبیک گفتی و ما هم، اما جناب نواب، این روزها بعضی ها می خواهند زیر نام بلند شما تونل عافیت بکشند. بهانه ها می آورند برای سکوت خود. از همان بهانه های سرمای زمستان و گرمای تابستان. زمستان چون سرد است، می شود علی را به گرمای بخاری خانه خود فروخت و تابستان چون گرم است، می توان علی را فدای زمهریر کانال کولر کرد. این روزها هر کسی از کانال خود از ولایت دفاع می کند. بهتر بگویم؛ این روزها هر کسی از کانال خود برای دفاع نکردن از علی بهانه می تراشد. من اما از کانال خودم از سیدعلی دفاع می کنم. من از “کانال کمیل” از “کانال حنظله” از همان کانال پدر زینب از ولایت فقیه دفاع می کنم. من مثل نواب داد می زنم و این مخالف هیچ یک از اصول قانون اساسی ما نیست؛ حتی اگر برای بعضی ها قانون اساسی، وصیت نامه شهدا نباشد. جناب نواب، قانون اساسی من وصیت نامه توست. وصیت نامه شهداست. امنیت ملی مرا فریاد تو تعیین می کند. جناب نواب، این روزها بعضی ها چه خوب از علت سکوت خود در فتنه ۸۸ پرده برداری می کنند. همان خواصی که هنگام تیرباران شدن تو ساکت بودند و ناطق نبودند، این روزها از سرمای ۹ دی حرف می زنند. منتهی روی شان نمی شود سرما و گرما را به تصریح بگویند، حرف مفت می زنند. هزار توجیه بدتر از گناه می کنند. از جمله این خواص بی بصیرت یکی همین شیخی است که ما به او می گوییم “شیخ دیپلمات” و همه هم می دانند چه کسی را دارم می گویم. اسم نمی برم تا احضار نشوم! من هم یاد گرفته ام! و اصلا چه لزومی دارد که اسم ببرم؟ من وقتی می نویسم “پرسه در مه”، چه کسی است که نداند منظور من کیست؟! من وقتی می نویسم “ولایت مترو” همه می دانند چه کسی را می گویم اما وقتی می نویسم “امار با الف” این نیاز به کمی شرح دارد. در همین دل نوشت شرح می دهم. “امار با الف” اشاره به یک نفر نیست. اشاره به یک جریان است. جریانی که می خواهد نام مقدس عمار را بدزدد و با آن، این سو و آن سو پز بدهد که؛ “ما بودیم عمار” و “من از همه به عمار نزدیک ترم”. بعضی ها به الف امار از همه نزدیک ترند و به حضرت عمار از همه دورتر. بعضی ها به الف امارهای با الف به آلاف و الوف آقازاده ها مثل کنه چسبیده اند. بعضی ها سر حسین را به گندم فروختند. بی بصیرت باشی، امار با الف باشی، به پر کاهی، ماهی آسمانی را که نائب خورشید است می فروشی به عافیت آقازاده ها و بعد از نماز جمعه رهبر که “آقا” گفت: “اگر قرار بر اردوکشی خیابانی است، اصلا چرا در این کشور انتخابات برگزار می شود؟” تو به جای ولایت پذیری، به دشمن گرا می دهی و ادعا می کنی؛ “باید به معترضان هم برای برگزاری تجمعات شان مجوز داد”! برای این دل نوشت، همین یک کد کفایت می کند که حق داشته باشم عده ای را امار با الف بخوانم. عده ای البته زمان فتنه از این جملات خوش شان می آمد اما جدیدا بدشان می آید! فتنه که همچنان هست، من هم که همان چیزها را دارم می نویسم، حالا “غلط کردید بیشمارید” شد بی ادبی؟ آن موقع خوب بود و حالا شد بی بصیرتی؟ من که یک بار اعلام کردم نسبتی با جریان ضد روحانیت ندارم اما آیا عده ای با بعضی از امار با الف ها با جریان مخالف ولایت پذیری عاشورایی ما به تازگی صاحب نسبت شده اند؟! شیخ اهل چیزلماسی که نزدیک بود در مذاکرات هسته ای، در غلتان بدهد و آب نبات بگیرد، –این جمله از آن علی لاریجانی است؛ این یکی را من بی گناهم!- از جمهوری اسلامی فقط حقوق سر برج را برج عاج نشینی را دوست دارد، که وقت فتنه آنچنان خموش است و وقت خوابیدن فتنه، اینچنین به خروش آمده؟! شیخ دیپلمات اخیرا پرده برداشت از سکوت زشت خواص بی بصیرتی مثل خودش و ما را خنداند. شیخ دیپلمات گفته: “چون فضای جامعه آلوده به تهمت زنی است، عده ای از بزرگان سکوت کرده بودند”! نمی دانم جلوی این جمله حکیمانه و قصار چند علامت تعجب باید بگذارم! تو را جناب نواب، وقت تیرباران، اسلاف همین جماعت تنها گذاشتند و پیشینیان همین جماعت، در صدر اسلام، علی را. برای ولایت پذیران در حرف و ولایت گریزان در عمل، در طول تاریخ، چیزی که زیاد بوده بهانه بوده. برای امار با الف ها هوا هیچ وقت بهاری نیست؛ یا آنقدر سرد است که سینه پهلو می کنند و یا آنقدر خرماپزان که علی را به پنکه می فروشند! جناب نواب، ما اما از تو داد آموخته ایم. بیداد کنند، داد می کشیم. داد می ستانیم. داد ستانی می کنیم. داد می زنیم. مگر با منطق داد با دلیل فریاد آشفته کنیم این خود به خواب زدگان را. نرود میخ آهنین بر سنگ، محکم باید کوفت!… نه آقای شیخ دیپلمات، حرف مفت زدید. اجازه هست تا وقتی رهبر از فتنه ۸۸ سخن می گوید، ما سکوت امثال شما در فتنه ۸۸ را که دشمن به همراهی با خودش تعبیر کرد و دل دوست شکست، لااقل فراموش نکنیم؟! من باب تواضع ببخشیم و از روی غرور فراموش نکنیم؟! هنوز مگر چقدر از خون سرخ شهدای بسیج در فتنه ۸۸ گذشته است؟ شما شهید حسین غلام کبیری را می شناسید؟ شهید امیرحسام ذوالعلی را چطور؟ آیا چیزی درباره “این عمار” به گوش شما رسیده؟ عده ای از شما مثلا بزرگان، در فتنه ۸۸ برای این سکوت را بر داد، و بیداد را بر فریاد ترجیح دادید که امنیت ملی را برای شما قطر کلفت گردن آقازاده ها تعیین می کند، نه خون سرخ و مطهر شهدا. شما ولایت فقیه را به فضای جامعه آلوده به تهمت نفروختید، به عافیت خودتان فروختید. بعد از آن همه سکوت، چرا نطق تان به خطا باز شد؟ شما در کوران آن فتنه سخت، به فکر امروز علی نبودید، به فکر فردای خود بودید. شما منتظر بودید ببینید نتیجه فتنه ۸۸ چه می شود، بعد اظهار فضل کنید. شما به چندچند شدن نتیجه مسابقه، به سرانجام جنگ، در اندیشه بودید. سکوت شما فضای جامعه را آلوده به تهمت کوفه کرد و شما هم راستش نگران صندلی تان در جمهوری اسلامی قلابی بودید. شما دغدغه جمهوری اسلامی انقلابی را ندارید، اگر داشتید در فتنه مردود نمی شدید. شما آبروی خود را از نظامی که پایش خون نواب صفوی ها ریخته شده، بیشتر دوست دارید. سکوت خود را از ترس آبروی تان به بدترین شکل توجیه می کنید اما آن زمان که شیخ بیسواد به آبروی نظام لطمه زد و تهمت های ناجور به نظام زد، چرا نطق شما باز نشد؟ آبروی شما مهمتر است یا آبروی نظام؟ نه، شما دغدغه خون نواب را ندارید. شما هم دغدغه تونل عافیت دارید. همین دغدغه، زبان شما را در فتنه ای که گرگ سوروس علیه جمهوری اسلامی زوزه ها می کشید، لال کرده بود. لطفا با ملت صریح سخن بگویید و حرف درست و راست بزنید. ما روز ۹ دی فضا را پاک کردیم از تهمت کوفه. شیشه های خانه شما ۲ جداره بود؛ شعارهای ما به گوش تان نرسید. ما بلند فریاد کشیدیم. مشکل از خانه شما بود که با خیابان انقلاب اسلامی با آرمان انقلاب اسلامی فاصله دوری دارد. فریاد ما در یوم الله ۹ دی حق بود. گوش شما پنبه عافیت داشت. آقازاده ها در برابر پرده گوش شما پنبه مصلحت گذاشته بودند.

شما به ما به ملت به ولایت فقیه به خون شهدا به ندای نواب وقت تیرباران به این همه اقتدار به حیدر کرار به عباس علمدار به حضرت عمار به مالک اشتر علی به حضرت سیدعلی، یک عذرخواهی بزرگ بدهکارید. حرف اگر می خواهید بزنید، همان بهتر که از عذرخواهی حرف بزنید و الا شما هم برای برگشتن به نظام از رهبر معظم باید اجازه بگیرید. شما به ما بهانه بدهکار نیستید. بهای خون دل مادران شهدایی را بدهکارید که در روز ۹ دی به بعضی ها که به ز شما نباشند، گفتند: “خواص بی بصیرت، مایه ننگ ملت”. نکند منظور شما از فضای آلوده به تهمت، شعارهای ما ملت بود در ۹ دی؟! اگر چنین است رهبر ما که از ۹ دی همواره به نیکی یاد کرده اند. این وسط اعتراض شما به چیست؟ به ما یا به ماه ما ستاره ها؟! عمار فضای جامعه را به تهمت آلوده نکرد. نواب هم. مشکل از کرمی است که از خود درخت تاریخ است. مشکل از طول و عرض شکم عبدالله بن زبیر است و همچنان مشکل همین است. مایه ننگ ملت، سران فتنه نیستند. سران فتنه را خطاب مان این بود: “لعن علی عدوک یا علی، کروبی و موسوی و خاتمی”. حیف که قافیه این شعر از نظر برخی مصالح به تنگ می آمد و الا قیافه های دیگری هم بودند که در فتنه ۸۸ با دشمن پالوده خوردند و از عشق و عاشقی شان و یاری دیرینه شان با یار سخن گفتند. عشق در سینه های بی سکینه وقتی آبکی می شود، آن روی سکه اش نفرت و کینه است. آری، ما در یوم الله ۹ دی شعارهای مان حساب شده بود.

برنامه ریزی شده بود. جهت داشت. طرح داشت. هدف داشت. ۹ دی ما به پیک نیک نیامده بودیم. آمده بودیم تصفیه حساب. ما در یوم الله ۹ دی آمده بودیم صاف کنیم هوای تهران را از ذرات معلق کوفه پروری. ما آمده بودیم برای دفع آلودگی ای که شما با سکوت تان به هوای شهر تزریق کرده بودید. هوای شهر ما پاک بود. شما آلوده اش کردید به اتهام کوفه. مقصر آلودگی شمایید. اصلا بعضی ها که این روزها به جای آقازاده ها قیمه و قورمه می کنند عمار را، این یکی را درست فهمیده اند؛ ما یک جریان سازماندهی شده هستیم. آفرین! به خال زدید. ما را حضرت امام سازماندهی کرده است؛ حرفی هست؟! ما را این سخن خمینی سازماندهی کرده است: “مملکت مال زاغه نشین های اطراف تهران است که خدا می داند برای اینها غصه می خورم. این درجه هایی که شما اسم شان می گذارید طبقه پایین، من آنها را بالا می دانم”. آقای شیخ دیپلمات، امام با امثال شماست ها. من و ما را نمی گوید. ما یک جریان یک رود خروشان سازماندهی شده هستیم که خامنه ای سازمان مان داده.

ما را یکی هم این جمله “آقا” سازماندهی کرده: “منشور معنوی انقلاب اسلامی وصیت نامه امام و شهداست”. آن جمله من که گفتم “قانون اساسی ما وصیت نامه شهداست”، انشعابی سازماندهی شده از این جمله ولی فقیه است. آیا باز هم من بنی صدرم؟! آیا باز هم حرفی هست؟! آیا باز مشکلی هست؟! اگر نیست، نه از من، که از وصیت نامه شهدا از امام شهدا از رهبر حی و حاضر شهدا و از خانواده شهدا که چشم و چراغ این ملت اند، بعضی ها باید رسما عذرخواهی کنند. آری، این درجه هایی که شما اسم شان می گذارید طبقه پایین ۹ دی کار همین درجه های چند شهید داده بود. اسم کوچه شما نسترن است. نسترن نام هیچ شهیدی نیست. این لاله است که هنوز در رمل های فکه آرمیده است و این آلاله است که هنوز منتظر برگشتن یک تکه استخوان از پدر است. ۲۲ خرداد هم کار همین درجه ها بود. خانه شما اگر از خیابان زاغه نشین ها کشیده نشده، به ما ربطی ندارد اما امام با ما بود. امام با ماست. خامنه ای هم با ماست. ما ولایت پذیری داریم، نه شما.

ما به ولایت پذیری شما می خندیم. ما را فرمان ۸ ماده ای رهبر خطاب به سران قوا سازماندهی کرده. ادب کردم و الا باز هم از ترس شلاق مصلحت اما با شجاعت “حروف اختصاری” می نوشتم و هم الان می نویسم که ما را عدالت علی سازماندهی کرده. ما را اندوه دندان شکسته پیامبر در “غزوه احد” سازماندهی کرده. ما را غم ولایت به عافیت فروشان سازماندهی کرده. ما را درد غنیمت پرستان سازماندهی کرده. ما را داغ حمزه سازماندهی کرده. روشنگری های عمار شهید در صفین، ما را سازماندهی کرده. آری، ما یک جریان سازماندهی شده هستیم. ما علیه مصلحتی که به جای “تعیین”، فقط “تشخیص” می دهد، البته که یک جریان سازماندهی شده هستیم. ما را فریاد حق شهید نواب هنگام شهادت سازماندهی کرده. اصلا ما همان تشکیلات فداییان اسلام هستیم؛ حرفی هست؟! این آیا مخالفتی با قانون اساسی دارد؟! شیخ دیپلمات چون حرف زد و به جای عذرخواهی، زخم انداخت، زخم می اندازم.

خواص بی بصیرت، امار با الف اند و امار با الف برای علی عمار نشد، برای سیدعلی هم عمار نمی شود. سیدعلی عمار با “عین” می خواهد. عمار با شور و شعور. با شور و شین. عمار با “عین” یعنی عمار با “چشم” که عین، یعنی چشم، یعنی در هر صورت، ۲ دیده باز بصیرت. عمار با عین سینه خود را سپر می کند، نه چون بعضی ها در فتنه ۸۸ رهبر را سپر خود. عمار با “عین” درست است. “عین” اولین حرف کلمه “عدالت” است و اولین حرف نام بلند “علی” است. عمار برای عدالت و در جنگ با معاندین عدالت شرکت کرد و در مصاف صفین به شهادت رسید؛ با دلی خون، نه از سپاه معاویه که از دست خروج کنندگان از ولایت علی، که قرآن ناطق را به قرآن روی نیزه فروخته بودند. طلحه و زبیر در خیبر و بدر با علی بودند. در صفین اما عمار با علی بود و در صفوف پیچیده فتنه ۸۸ در صفین سال هشتاد و اشک، امار با الف ها در صف عافیت بودند. حالا عده ای زبان شان باز شده و اگر بتوانند می خواهند این بار به جای قرآن، نهج البلاغه را بالای نیزه ببرند. عده ای نهج البلاغه را فقط روی کاغذ می خواهند. از عدالت علی خوش شان نمی آید. عاشق کاغذند. عاشق کاغذ بازی اند. کاغذی که نهج البلاغه روی آن نوشته شده زیباست اما از آن زیباتر نهج البلاغه های خامنه ای است. نهج بلاغت است خطبه حکیمانه “آقا”. نهج البلاغه ناطق است خامنه ای. چرا رهبر یک ساعت خطبه می خواند، هنوز هم از فتنه ۸۸ سخن می گوید اما شما به جای زدن سران فتنه، ما را متهم به تهمت به خواص بی بصیرت می کنید؟! شما چرا ما را می زنید؟! ما سران فتنه نیستیم. ما افسران جنگ نرم هستیم و شما گمانم علاوه بر گوش، از ناحیه بصری از حیث هوش هم دچار مشکل شده اید! من یک سئوال خیلی روشن دارم؛ امار با الف ها بفرمایند؛ اصلا در میان جامعه بودند، که حالا بفهمند فضای جامعه آلوده به کدام تهمت بوده است؟! تهمت به همین زندگی شما می گویند علیه زاغه نشین های اطراف تهران.

شما شورش کردید علیه رای زاغه نشین ها. شورش شما شورش اشرافیت بود علیه اسلام پابرهنه ها. شورش شما شورش اسلام آمریکایی بود علیه اسلام ناب امام. شورش شما شورش علیه عاشورا بود. شما با سکوت خود همراهی کردید با شورش گران. شورش شما علیه همین محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است. شورش شما علیه همین عزاداری های مورد علاقه امام بود. شورش شما علیه آن ساعتی بود که خمینی داشت “آه” می کشید و شانه هایش در بالکن حسینیه جماران در ساحت مقدس عزا می لرزید… “آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک، نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک”. جناب آقای حسن روحانی! شما علیه آشوب گران عاشورا که بر صورت نمازگزاران ظهر عاشورا سنگ زدند و سوت کشیدند و هلهله کردند، کدام موضع را گرفتید؟! نکند سکوت شما هم تقصیر حرف های احمدی نژاد بود در مناظره؟! شما به مادر حسین به بی بی ۲ عالم یک عذرخواهی بسیار بزرگ بدهکارید. ما بر این گمان بودیم، اگر هم شما حرف بزنید، از عذرخواهی حرف می زنید که چرا خیمه فرزند زهرا سوخت و دل شما نسوخت و چرا ساکت بودید؟!

شما با سکوت خود و سران فتنه با حرف های نسنجیده، شورش کردید علیه اسلام پابرهنه های امام. متهم به جرم تهمت، شما هستید، نه آحاد ملت. فتنه پیچیده بعدی باز هم ریشه در عافیت طلبی امثال شما دارد. عافیت طلبی بذری است که در هر زمینی بکاری، فتنه بر می دهد. پس لطفا عاقبت احمدی نژاد را پیش گویی نکنید. امار با الف هایی که در فتنه ۸۸ مردود شدند، به بهانه زدن جریان مسئله ساز، قصد تخریب احمدی نژاد را دارند و از همین الان برای منتخب توده های ملت، روزشمار سقوط گرفته اند. چه خبر است حالا؟! چرا با این عجله؟! چرا هنوز باران نیامده، چتر باز کرده اید؟! شما به جای نگرانی از آینده احمدی نژاد، دغدغه بصیرت نم کشیده خودتان را داشته باشید، بهتر نیست؟! نه جانم، مشکل امار با الف ها جریان مسئله ساز نیست. منتقد بدی های این دولت، ما اصولگرایان هوادار دولت هستیم که در رسانه های خود معترف هزار و یک خوبی این دولتیم و آنجا هم که باید نقد کنیم، می کنیم. مشکل امار با الف ها، مسئله سازی نیست. کمی تا قسمتی احمدی نژاد است و بیشترین مشکل امار با الف ها علی است که نه با الف و آلاف و آلوف، که با “عین” با “عدالت” نوشته می شود. مشکل امار با الف ها رای ما به احمدی نژاد است.

مشکل امار با الف ها پاسداری خامنه ای بود از ۴۰ میلیون رای ما و من جمله رای “نه” اکثریت به طبقه اشرافیت مدرن. مشکل اینجاست که ما چرا به جای چپ و راست، رای به فردی دادیم که از ماست؟ مرا نه کاری با جریان ضد روحانیت است و نه صد البته کاری با جریان امار با الف. جریانی اگر با روحانیت مشکل دارد، جریانی هم هست که با ولایت پذیری عاشورایی ما با جریان سازماندهی شده ما که از طرف خمینی و خامنه ای سازماندهی شده و می شود، مشکل دارد. ما با رای به احمدی نژاد وارد حریم ممنوعه اشرافیت خواص بی بصیرت شده ایم و این بزرگترین گناه ماست. رای به احمدی نژاد رای تخسی بود و قانون دانان قانون شکن خوب بلدند که از تخسی گری، جرم نابخشودنی، ماده ای، تبصره ای، چیزی بتراشند. آری، مشکل این هر ۲ جریان با سازمانی به نام ۹ دی است. این هر ۲ جریان در خفا دست در دست هم داده اند تا فتنه پیچیده بعدی را پیچیده تر کنند. این هر ۲ جریان، یکی مسئله می سازد برای دولت، با اینکه خود از دل همین دولت است و دیگری مسئله می سازد برای حکومت، با اینکه خود از دل همین حکومت است. هیچ کدام هم علیه سران کفر و فتنه و نفاق موضع شفاف نمی گیرند. علیه یکدیگر، چرا! علیه بچه حزب اللهی ها، بیشتر! و اما دعوای این ۲ جریان یعنی دعوای جریان مسئله ساز با جریان امار با الف که همان جریان خواص و عوام بی بصیرت است، با عرض معذرت از سردمداران هر ۲ جریان، درست مثل دعوای زن و شوهرهاست! زن و شوهر دعوا کنند، ابلهان باور کنند! دعوای شما با هم نیست، بلکه سر ارث تان است از فتنه بعدی. هنوز فتنه ۸۸ تمام زوایایش روشن نشده، شما هر ۲ جریان از همین الان خواب غنیمت فتنه بعد را دیده اید. شما هر ۲ جریان ۲ لبه یک قیچی هستید. در تاکتیک با هم فرق دارید اما در استراتژی مثل همید و دقیقا یک کار واحد انجام می دهید؛ بریدن راه ما از حضرت ماه. بریدن رای ما به احمدی نژاد و هل دادن خادم ملت از سپاه دوست به لشکر دشمن. عده ای نگران سقوط احمدی نژاد نیستند.

برای آن روز مهیای جشن هستند. به کوری چشم این هر ۲ جریان، احمدی نژاد عزیز سرباز ولایت فقیه است و ان شاء الله سرباز ولایت فقیه باقی خواهد ماند. مگر ما بسیجی ها مرده ایم؟! من روی اخلاص دکتر حساب ویژه ای باز کرده ام. این دولت تا وقتی حمایت رهبر را پشت سر خودش دارد، ما در راه بازتاب خدمات این دولت، کشته شویم، به ما می گویند “شهید”. احمدی نژاد آنقدر خوبی دارد که در مقایسه با امار با الف ها که ذاتا مسئله سازند و نه برای دولت که برای کل حکومت مسئله سازی می کنند، بدی هایش به چشم نیاید. ما تمام سعی مان را می کنیم تا اجازه ندهیم ویرگول مسئله سازی، جلوی کلمه جاری و ساری احمدی نژاد، سد بزند اما احمدی نژاد اگر یک مشایی دارد، مسئله سازان برای حکومت، امار با الف ها ذاتا مشایی اند. من اینجا نه گفتم مشایی خوب است و نه گفتم بد، لطفا بند به دستم نزنید و احضارم نکنید. من مدت هاست که با وسواس دارم می نویسم چرا که برای “ق. ق” خوب نیست، آقازاده غیر فراری که از سران فتنه هم نیست تا مشمول تبصره تعیین مصلحت شود، راست راست بچرخد و بر تن عمار شلاق بخورد. مع الاسف این ۲ جریان، یکی برای دولت، مسئله درست می کند و آن دیگری و انگار هماهنگ با جریان قبلی، برای اصل حکومت مسئله سازی می کند و مدام رمالی می کند که؛ “مشکل اصلی نظام سران فتنه نیستند، آینده منتخب ملت است!” از جمله اشخاص این جریان یعنی منصف ترین طیف همین جریان امار با الف، این روزها به تقلید از من نامه ای به رئیس محترم قوه قضاییه نوشت و نوشت: “از پرونده مهدی هاشمی مهمتر، پرونده معاون اول رئیس جمهور است!” در بصیرت جناب قاضی القضات محترم این اندیشمند جوان همین بس که بر خلاف نامه دلسوازنه من، به این نامه هرگز محلی نگذاشتند و نشان دادند قوه محترم قضاییه از خط و خطوط سیاسی پاک و منزه است. در وصف آن ۲ جریان که گفتم آیا جالب نیست؛ برای امار با الف ها که الفبای بصیرت را باید از آن مادر شهید روستایی یاد بگیرند، بعضا پرونده فلان مدیر، از پرونده براندازان، این بازیچه های دست آمریکا و اسرائیل، مهمتر است! از همین مسئله می توان به عمق بصیرت اماران با الف پی برد. از نظر جریان امار با الف، پرونده مهدی هاشمی که بازیچه دست سران کفر بود برای اجرای نقشه شوم براندازی نظام جمهوری اسلامی، و یا این توطئه که جمهوری اسلامی باشد اما علی نباشد، یعنی قلابی باشد، از پرونده فلان مدیر که شاید در گوشه ای از کشور خطایی مرتکب شده، مهمتر است! من اما گذشته از همه این حرفها معتقدم لایه های تندروی این هر ۲ جریان انحرافی با جریان سازماندهی شده آحاد ملت که خط از ولایت مطلقه فقیه می گیرد، مشکلاتی دارند. شما نگاه کنید به چند سخنرانی عمومی اخیر رهبر فرزانه انقلاب. “آقا” همچنان از فتنه ۸۸ از توطئه برای براندازی اصل نظام جمهوری اسلامی، از قصد دشمن برای کاریکاتور کشیدن از جمهوری اسلامی از سران کفر و فتنه و نفاق سخن می گویند اما این هر ۲ جریان از چه سخن می گویند؟! یکی با حاشیه سازی می خواهد قطار دولت را از ریل خدمت خارج کند و دیگری باز هم با حاشیه سازی می خواهد قطار حکومت را از ریل عدالت خارج و به ریل مصلحت از نوع “تشخیص مصلحت” رهنمون سازد. اینجاست که کوچک نشان دادن پرونده سران فتنه در برابر پرونده یک مدیر دست چندم فلان شهرستان خودش را بهتر نشان می دهد. اینجاست که عمار به جای عین، مبدل به امار با الف می شود و درست نوشته نمی شود؛ درشت نوشته می شود. برخی از روی عدالت، از سر خیرخواهی، مثل ما سخن با قوه محترم قضاییه نمی گویند، دغدغه ایشان خوش خدمتی برای آن مصلحتی است که تشخیص می دهد به عمود خیمه نظام و همراه با آتش فتنه، نامه سرگشاده بنویسد اما تشخیص نمی دهد که در مورد ۹ دی اظهار نظر کند! و اصلا با وجود آن شعارها چه پر توقع هستیم ما!! طرفه حکایتی است؛ مردم ما از سال ها دور پیچش مو دیده بودند و در همین سال های نزدیک به کوری چشم بعضی ها که فقط با الف و آلاف و الوف، امار تشریف دارند، رای به خادم ملت دادند. دکتر احمدی نژاد اما نه از چپ بود و نه از راست. لباس پوشیدنش به اردوگاه چپ نمی مانست و حرف زدنش به جناح راست. احمدی نژاد نامزد هیچ حزبی از احزاب معروف چپ و راست نبود.

احمدی نژاد نامزد تحزب نبود. کاندیدای تهذیب بود. کاندیدای ما اصولگرایان بود. نامزد دعای قنوت نماز شب پدران شهدا بود. احمدی نژاد مردی بود از جنس مردم و چرخش قدرت میان یقه سفیدهای چپ و راست را با چاقوی رای ما از بیخ و بن برید و باطل کرد. آن رای تخسی که گفتم، همین بودها! اینجا ۲ نکته بسیار مهم است: نخست اینکه انتقادات عده ای به برنامه های سیاسی و اقتصادی احمدی نژاد، از آنجا که ریشه در حسادت جناحین چپ و راست از احمدی نژاد دارد، از نظر کارشناسی محلی از اعراب ندارد. ما خوب می دانیم همانان که به قول ظریف امام، توانایی اداره یک نانوایی را نداشتند، از کدام زاویه منتقد برخی قسمت های طرح هدفمندی یارانه ها شده اند و خدا را سپاس می گوییم که خمینی و خامنه ای، نه در جناحین چپ و راست، که در جناح الله و در پیشانی صف خیبرشکن حزب الله هستند. رهبر حزب الله هستند.

عجبا که عده ای می خواستند ما به جای این سال ها که به منتخب خود رای دادیم، در سال های دورتر به عوام جناح راست رای بدهیم، تا دعوای هاشمی و خاتمی با امارانی که از همان زمان با الف امار بودند، دعوای سر کاری باشد برای پر کردن اوقات فراغت ما ملت. پس نخستین نکته این بود که ما خوب می دانیم چه کسانی و چرا به منتقد این روزهای احمدی نژاد تبدیل شده اند. دومین نکته اما این است: احمدی نژاد حتی با وجود جریانی که گرد دولت مسئله سازی می کند، تا زمانی که پای این مسئله سازان به گلیم مقدس حکومت وارد نشده، یک تار مویش می ارزد به جریانی که همین امروز برای حکومت، مسئله درست می کند، چرا که ما حکومت جمهوری اسلامی را از دولت جمهوری اسلامی بیشتر دوست داریم و از مسئله سازان برای حکومت بیشتر تنفر داریم تا از مسئله سازان برای دولت. مسئله اصلی ما حکومت جمهوری اسلامی است و نه دولت و قوای مقننه و عدلیه. اگر ما می گوییم که ای کاش شر مسئله سازان از سر دولت کم شود، همین آرزوی قشنگ را منتهی هزار برابر، برای کم شدن شر لایه غیر قابل اصلاح امار با الف ها از سر اصل حکومت داریم. بعضا جریان امار با الف ادبیاتی دارد که با ادبیات عمود خیمه نظام متفاوت است. درست مثل آن یکی جریان که ابیاتی غیر از ادبیات خدمت می سراید.

آه که حضرت ماه برای ما ستاره ها از فتنه دشمن سخن می گوید و از بازیچه ها و برای جریان امار با الف، پرونده مهمتر از پرونده مهدی هاشمی، پرونده فلان مدیر دولت است!… و این وسط از همه خنده دارتر این است که این جریان و نیز آن جریان، حلقه افراطی شان ولایت پذیری ما را قبول ندارند و آن را تندروی می خوانند! ما از کانال کولر از کنار بخاری از ولایت فقیه دفاع نمی کنیم. ما با عکس بزرگ سر در وبلاگ مان با افتخار با شناسنامه، صریح با صدای بلند که هم دوست بشنود هم دشمن و با مدد از خون شهدا و درست مثل شهدا از ولایت فقیه دفاع می کنیم. ما در گوشی، یواشکی از ولایت فقیه دفاع نمی کنیم. ما در راه مبارزه با ولایت پذیری کانال کولری ها و در راه مبارزه با ولایت پذیری کنار بخاری ها که شدیدا سرمایی و گرمایی هستند، کشته شویم، آیندگان به ما لقب “شهید” خواهند داد. ما اجازه نمی دهیم ولایت پذیری مسخره عده ای حمل بر ولایت پذیری شود. ولایت پذیر، ما ستاره های حضرت ماه هستیم. شما جریانات انحرافی بعضا مصلحت پرستی می کنید، نه ماه دوستی. شما شب پرستی می کنید، نه ماه دوستی. عده ای در شباهنگام بی خورشید، کاریکاتوری از ستاره هستند برای ماه. ستاره نما هستند. نورشان از ماه نیست. از مهتابی هایی است که مصلحت را به نفع خفاش و به ضرر ستاره می سنجند. کرم شب تاب، کرم شب تاب است؛ ستاره نیست. ماییم ستاره های حضرت ماه که پاره تن نور نائب خورشیدیم. ادعای ولایت پذیری پلاکی است که فقط برای گردن های باریک آفریده شده است. گردن کلفت ها این روزها به جای علی و عمار و “این عمار” و نواب، طرف سران فتنه را گرفته اند! شما در فتنه ۸۸ به جای حضور در شعاع نور ماه، جملگی پرسه در مه زدید و به جای عمار بودن در غبار اغیار فرو رفتید. تا وقتی رهبرم، آری رهبرم سخن از فتنه ۸۸ می گوید؛ من با همین قلم رفوزه های این فتنه را خواهم زد. هر ۲ جریان انحرافی را به نسبت سهم شان در مسئله سازی خواهم زد. مسئله سازان برای دولت اگر بخواهند برای حکومت هم مسئله سازی کنند، من ایشان را اتفاقا یکی هم از روی محبت و ارادتی که به احمدی نژاد دارم، بیشتر خواهم زد. جریان امار با الف هم، قصه همین است. من غلام قمرم؛ فقط! قلم من غلام قمر است. گفت: من غلام قمرم، غیر قمر هیچ مگو، پیش من جز سخن شمع و شکر، هیچ مگو؛ سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو، ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو؛ دوش دیوانه شدم، عشق، مرا دید و بگفت، آمدم، نعره مزن، جامه مدر، هیچ مگو؛ گفتم ای عشق، من از چیز دگر می‌ترسم، گفت آن چیز دگر نیست دگر، هیچ مگو؛ من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت، سر بجنبان که بلی، جز که به سر هیچ مگو؛ قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد، در ره دل چه لطیف است سفر، هیچ مگو؛ گفتم ای دل چه مه ا‌ست این دل اشارت می‌کرد، که نه اندازه توست، این بگذر، هیچ مگو؛ گفتم این روی فرشته ا‌ست عجب یا بشر است،  گفت این غیر فرشته‌ است و بشر، هیچ مگو؛ گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد، گفت می‌باش چنین زیر و زبر، هیچ مگو؛ ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال، خیز از این خانه برو رخت ببر، هیچ مگو؛ گفتم ای دل، پدری کن نه که این وصف خداست، گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو.

روزنامه وطن امروز/ شنبه ۲۵ دی ۱۳۸۹