مرا ز این همه اندوه تیره راحت کن
کجاست سمت سپیده؟ مرا هدایت کن
نگاه کن چه شب و روز تنبلی دارم!
سکوت پشت دلم را شکست، صحبت کن
هزار جمعه بیروح بی تو جان کندم
بس است بی تو نشستن، بس است، حرکت کن
تو از سلاله نوری، تو نبض بارانی
نگاه ملتمس خاک را اجابت کن
مرا به عشق بکوچان، به سمت حظ حضور
مرا به جشن بزرگ ظهور دعوت کن
به نقش خونی آلالهها ستاره بپاش
قناریان نفس مرده را حمایت کن
بیار گرم کن این روزهای برفی را
بهار گم شده را بین خلق قسمت کن
مرتضی امیریاسفندقه