در آن هنگام است که هرکس به خود متذکر میشود تعهدش را به خودش! عهدی دیرین که مطابق آن مقرر کرده بود ده فصل را در ده روز، روزی یک فصل به اتمام برساند اما نرساند. مجددا اراده کرد که ده فصل را در پنج روز، روزی دو فصل بخواند اما نخواند و اکنون در شرایطیست که در واپسین ساعتهای قبل از امتحان قرار دارد و حتی اگر هم ساعتی یک فصل بخواند، باز هم به حداقل تعداد فصلهای مورد نیاز امتحان نخواهد رسید...
و در آن هنگام است که با خود مرور میکند که چگونه گذراند ترم گذشته را!
یادآوری میکند آن لحظه را که ما بین دوگانهی متضاد علم و خواب، گزینه دوم را به نحو احسن صرف نمود
یادآوری میکند آن لحظه را که صدای استاد را به لالایی تشبیه میکرد و جسمش در کلاس میماند ولیکن روحش به درگاه هفتمین پادشاه میرسید...
یادآوری میکند آن لحظه راکه برایش حتی نگاه کردن به عبور و مرور دانشجویان خارج از کلاس جذابتر از هرآنچه در کلاس وجود داشت میبود...
یادآوری میکند آن لحظه را که در خیال خود میگفت حضور در کلاس به هیچجا نمیرسد ودر فرجه درسهایم را میخوانم...
و در آخر از خدای خود میخواهد که کاش سوالات آزمون فردا سخت نباشد و یا فقط از آن قسمتهایی باشد که او خوانده. حتی با وجود اینکه میداند سوالات از قبل از تمامی فصول طرح شده است. در مواردی نیز خواستهی دانشجو البته این است که تمامی دانشجویان امتحان را خراب کنند و این بار رحمی به دل استاد افتد و نمرات را به نمودار ببرد، هر چند که میداند عدهای هستند که بهطرز اعجابآوری بالاترین نمرات را کسب میکنند و این دعا از ابتدا به واسطه حضور آنها شکست خورده میباشد
و در نهایت است که دانشجو میفهمد سنوات از رگ گردن نیز نزدیکتر به اوست و دل به این مناجات میبندد و با نهایت اخلاص شب را به صبح میرساند و صبح را با امتحان تا ظهر...
در این میان هستند البته دانشجویانی که از غم سنوات و ترم تابستانی و دیگر عناوین ترسناک دورند و شبهای امتحان راحتتر از همیشه میخوابند که گویی هزار سال است به خواب رفتهاند...
*عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شاهد