هر چند تا یکی دو سال پیش ظهور و بروزشان بیشتر در فضاهای غیررسمی بود و به شبکههای اجتماعی خلاصه میشد اما چند وقتی است به متن آمدهاند و حتی پایشان به عرصه سیاست و انتخابات هم کشیده شده و اخیرا زینتالمجالس برخی محافل و پاتوقهای سیاسی هم شدهاند.
2-«توتال» نام یک شرکت نفت و گاز فرانسوی است که در کشورهای مختلف نفتخیز فعالیت میکند، سالها قبل هم در ایران حضور داشته و قراردادهایی را بسته و پروژههایی را انجام داده، قراردادهایی که خیلی هم کمحاشیه نبوده است.
توتال که سال 2003 احتمالا به دلیل پرداخت رشوه به فرد یا افرادی ایرانی در دادگاههای آمریکا محکوم شد و در سالهای تحریم نیز عطای کار در ایران را به لقایش بخشید، حالا برگشته و قراردادی را با ایران بسته؛ قراردادی که خیلی شفاف نیست. معاون اول رئیسجمهور میگوید رئیس مجلس در جریان محتوای قرارداد هست بنابراین جای نگرانی وجود ندارد، عدهای در داخل مدتی است نسبت به مدل قراردادهایی به سبک توتال انتقاد دارند، در حالی که منطقیتر بود که مطالبه اولیهشان درخصوص لزوم شفافیت این قراردادها باشد.
اما کار جماعت دیگری جالبتر است؛ آنها هم مسالهشان شفافیت نیست، آنها حتما معاون رئیسجمهور یا رئیس مجلس نیستند که بدانند جزئیات این قرارداد چیست، اما از فرط خوشبینی به توتال و امثال آن خیلی جدی معتقدند حتما قرارداد خوبی است و اصلا خیر دنیا و آخرت در همین قرارداد است، نمیدانم ممکن است این تعبیر خیلی ذوقی باشد و بنیان علمی نداشته باشد اما شاید به این دوستان هم بشود تسامحا گفت «توتالیتی».
3- انقلاب اسلامی بهعنوان پدیدهای نو در اواخر دهه 70 میلادی حتما حامل مولفههای گفتمانی جذابی بود که در آن برهه به تعبیر دوست و دشمن توانست هژمونی گفتمانی غرب و شرق را بشکند، بیشک توامان دیدن آزادی و عدالت و البته استقلال یکی از همان مولفهها بود.
اینکه امروز بعد از 40 سال از انقلاب اسلامی بخشی از یک جریان پس از سالها نادیده گرفتن این توامانی و عدم کاربست جدی الزامات آزادی و تفننی دیدن آن از این ناحیه احساس ضعف و خطر کند و در حالی که مثلا دو سال قبل تاب شهرام ناظریها و سراجها و امثال آنها را هم نداشته یکباره به ناکجا شیفت کند و «تتلیتی» شود، حتما ضعف بزرگی است.
همانطور که جریانی هم به سبک تقیزاده و ملکم خان از فرط خوشبینی مفرط به غرب، یگانه راه پیشرفت را از فرق سر تا نوک پا توتالیتی شدن بداند هم حتما ره به ترکستان است، اینکه یک جماعتی همزمان هم کباده آزادی بکشند و هم استقلال، یعنی آزادی در قیاس یک ملت را فهم نکنند و البته عدالت و مبارزه با رانت احتمالی و فساد برایشان هیچ اولویتی نداشته باشد حتما از طنزهای مضحک روزگار است.
4-بدتر از اینها تقسیم و بازنمایی رسانهای جامعه ایرانی به همین دو قشر و همین دو تیپ است؛ اول جماعتی که هر از چند گاهی دم از عدالت هم میزند اما خب بالاخره تتلیتی است و آزادی به شکل جدی برایش بلاموضوع است و جماعتی که مساله عدالت و استقلال در هیچ کجای منطقش جایی ندارد و هرازگاهی از آزادی میگوید آن هم در نازلترین حد یعنی آزادی برای خود، نه در حد تحمل منتقد و مخالف. منطق صفر و یک عدهای این روزها میگوید یا باید تتلیتی باشی یا توتالیتی، یعنی اساسا در دستگاه محاسباتی جماعتی نمیشود مثلا هم خواهان شفافیت در قرارداد توتال بود و دنبالکننده مساله حقوق نجومی و املاک کذا و هم هوادار موسیقی چارچوبمند ملی و افتخارآمیز؛ نمیشود هم مقابله با عاملان کرسنت را طلب کرد، هم برگزاری کنسرت چارچوبدار و قانونی را.