گاهی اعتراض برای علنی شدن و آگاه کردن دیگران از مسالهای است که همزمان با آن مطالبهگری صورت میگیرد و گاهی خشم فروخفته. اعتراضاتی که برای آگاهی بخشی و مطالبهگری است، از ماهیت مسالمتآمیز و هدایت مرکزی مشخصی برخوردار است. در این گونه اعتراضها، معمولاً افراد میدانند به چه چیزی معترضاند و برای بهدست آوردن چه هدفی اعتراض میکنند. رهبر یا برگزارکننده اصلی اعتراض مشخص است و چگونگی برگزاری اعتراض تا رسیدن به هدف مشخص و نتیجه از پیش تعیین شده نیز کاملاً شفاف پیشبینی شده است.
ولی گاهی اعتراض، مبتنی بر خشم است. این نوع اعتراض بنا به ماهیت آن بیشتر شکل اغتشاش به خود میگیرد. خشمی که میتواند با اهدافی پراکنده، بدون رهبری مشخص باشد و نوع برگزاری آن نیز اصولاً خشونتآمیز و با تحمیل هزینههای مالی و شاید پذیرفتن هزینه جانی باشد.
زمانی که اعتراض برای هدفی مشخص باشد، میتوان امیدوار بود معترضان به بخشی از خواسته خود برسند یا حداقل مسوولان یا باقی مردم، از مساله آنان آگاه شوند. مانند اعتراضات مالباختگان مؤسسات مالی که هر چند به بخشی حداقلی از سپردههای خود رسیدند ولی بیشتر مردم و مسوولان از مساله آنان آگاه شدند و طبیعتاً همراهی بیشتری نیز با آنان صورت گرفت. حتی زمانی که این اعتراضات با انحراف از مسیر اصلی در برخی شهرها رنگ و بوی خشونت هم گرفت، مردم با معترضان همدلی کردند و همین باعث رفتار و مدارای بیشتر نیروی ضدشورش در تجمعات بعدی آنان بود.
اما اغتشاش که اصولاً بروز خشم است و رفتارهای رادیکالی را ایجاد میکند از طرف حکومت نیز با مقابله تندتری همراه است و همراهی و همدلی مردمی نیز نخواهد داشت. در اغتشاش و آشوبهای خیابانی و شهری، شاید برخی هیجانات تخلیه شود ولی هدف خاصی محقق نمیشود، البته علنی شدن یک مساله بهصورت خشم ممکن است تحلیلگران را فعال کند ولی همدلی یا همراهی بلندمدتی به دنبال نخواهد داشت و حتی میتواند فضای آزاد برای اعتراضات آرام را بیشتر دچار چالش کند.
افرادی که اغتشاش میکنند اصولاً به آینده بلندمدت آن نمیاندیشند و به عواقب آن نیز کاری ندارند. طبیعی است که با چنین پیشزمینهای نتیجه آن هر چه باشد کمک به مردم یا حتی خودشان نیست.
هر چند که وضعیت اعتراضات و حق اعتراض در ایران وضعیت شفافی ندارد ولی با موضعگیریهای نخبگان سیاسی در اعتراضات اخیر شاید تفاهم و اجماع اندکی ایجاد شده باشد.
نخست اینکه اعتراضات اخیر هر چند در گوشهوکنار بوی اغتشاش داشت ولی ماهیت اعتراض و حق اعتراض مردم به رسمیت شناخته شد. اصولگرایان در این اعتراضات، بیشتر به این تفکر باورمند شدهاند که ناراضی بودن از شرایط اقتصادی میتواند بهصورت اعتراض بروز کند و این حق را برای مردم به رسمیت شناختند. از آن سو برخی اصلاحطلبان که اصولاً خود را پیشگام حرکتهای مدنی میدانند ولی نه تعریفی برای آن دارند و نه روشی و تا امروز موضع مشخصی نسبت به رفتارهای رادیکال در اعتراضات یا کلامها نداشتند در این اعتراض برخوردهایی رادیکال را به رسمیت نشناختند و به نظر میرسد تعریفشان از اعتراض به رفتارهایی رسیده که حداقل امنیت مردم را به خطر نیندازد.
هر چند شاید این نگاه خوشبینانه باشد و پشت پرده ماجرا چیز دیگری باشد؛ اما حتی اگر نگاه سیاسی در موضعگیریها را بپذیریم باز هم وحدت موقتی در برخورد با اعتراض در این برهه تاریخی به وجود آمده و زمان خوبی برای تعریف مشترک از اعتراض و چگونگی آن است.
نکته دوم برخورد بدنه اصلی جنبش دانشجویی با این آشوبها بود. جنبش دانشجویی نه تنها از لحاظ تشکیلاتی و رسمی با اغتشاشات اخیر همراهی نکرد، بلکه حتی در بیانیههای خود رسماً عدم همراهی با اغتشاشات را اعلام کرد. موضوعی که میتواند بیانگر آن باشد که این گروه نیز حاضر به پرداخت هزینههای ناآگاهانه نیستند و حضور و ورودشان به این مباحث از روی هیجانات نیست. موضوعی که خود دستاورد مهمی برای فضای فکری و اجتماعی ایران خواهد بود.
این نوع واکنش نخبگان سیاسی و دانشجویی کشور به اتفاقات اخیر بیانگر رشد سیاسی و آگاهی بیشتر است و البته نویدبخش. هر چند جدایی معترضان از نخبگان سیاسی میتواند بیانگر عدم تأثیر فعالان سیاسی بر هدایت و جهتدهی اعتراضات باشد و فاصله بین بخشی از مردم با آنان را نیز میتواند دلالت کند.
* عضو اسبق شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت