به نظر میرسد مسأله اساسی در جهان ذهنی علیرضا کوشک جلالی پارادوکسهای هویتی و تناقضات روانی آدمها باشد. برای همین در نمایشهایش بیش از آنکه ماجرا مهم باشد شخصیتها و واکاوی درونیات افراد برجسته است. این غلبه شخصیت بر ماجرا از سوی دیگر نشاندهنده این است که برای کوشک جلالی ریتم درونی اثر و هارمونی پنهان آن اهمیت بیشتری دارد نسبت به کثرت اتفاقات و کنشهای بیرونی و موقعیتهای جذاب و هیجانانگیز. کوشک جلالی که خود نمایشنامههای آثارش را تألیف یا ترجمه میکند با درک درست از متن و غلبه بر کاستیهای مواجهه با زبانهای دیگر این شانس را دارد که نمایشهایی پرمخاطب و کمخلل را برای تماشاگران ایرانی فراهم کند.
در نمایش «در انتظار آدولف» نیز پنج نفر که با هم رابطه دوستانه و فامیلی دارند در یک مهمانی خانوادگی دور هم جمع میشوند. نمایش میکوشد به بهانه این دورهمی روابط پنهان این جمع را آشکار کند؛ بدبینیها، نفرتها و کدورتهایی که در زیر صورتکهای خود پنهان کردهاند؛ اما رفته رفته ماسکها و نقابها کنار رفته و هیولای درون آنها خودش را نشان میدهد. گویی دارد به مخاطب میگوید: «هیتلر درونت را بشناس!»
اگر کمدی را تماشای عدم تناسبها در متناسبات بدانیم «در انتظار آدولف» نمونه موفق یک کمدی اجتماعی است. نمایشی که از طنزی تلخ بهره گرفته است. میخنداند اما به فکر وامیدارد. میخنداند و میترساند. ترس از تماشای پلیدیها و پلشتیها درون انسان. این موجود غریب که به واقع جامع اضداد است و هر لحظه امکان اینکه خود را به دست نیروهای شر درون رها کند بسیار است و همین است که نمایش مانند «در انتظار آدولف» را مهیب میکند.
کوشکجلالی با برانگیختن عواطف متضاد و متکثر مخاطب تلاش میکند برای ما آنچنان که ارسطو میگفت «کاتارسیس» را رقم بزند و «براساس استغراق تماشاگر در اشخاصی که رفتارشان توسط بازیگران تقلید میشود» به نوعی پالایش درونی دست یابد. در واقع مخاطب با همراه شدن و همذاتپنداری با شخصیتها در نمایش و خود را به جای آنها گذاشتن یا دقیقتر تماشای خود در آینه شخصیتهای نمایش به نوعی خودآگاهی و درک بهتر از ضعفهای روحی و روانی خود میرسد.
«در انتظار آدولف» با یک شوخی آغاز میشود. وینسنت (با بازی اشکان خطیبی) میگوید میخواهد اسم پسرش را «آدولف» بگذارد. پیر (با بازی حسین امیری) که پروفسور است و باسواد نمیتواند این نامگذاری را درک کند و با وینسنت وارد جدالی لفظی میشود. موقعیتی ابزورد که از شدت جدی بودن کمیک و خندهدار میشود و این اساس کمدی «در انتظار آدولف» است؛ جفنگِ واقعیت. با این حال، مشکل اساسی «در انتظار آدولف» به خصوص از نیمه دوم نمایش شدت میگیرد؛ اصرار بر بکارگیری شوخیهای کلامی و استفاده از موقعیتهای جنسی. تقلیل تم و مضمون روانشناختی نمایش برای ایجاد لحظات کمیکِ دم دستی. به حدی که نمایش ناتوان از واکاوی شخصیتها به گرفتن خندههای سطحی از مخاطب اکتفا و رویکرد خود را گم میکند. این مشکل البته صرفاً به علیرضا کوشک جلالی مربوط نمیشود و به متن ماتیو دلاپورته و الکساندر دلاپورته نیز برمیگردد. چه اینکه وفاداری کوشک جلالی به متن در جای جای نمایش مشخص است.
از طرفی، نمایش اساساً مبتنی بر میزانسن و اجرای بازیگران استوار است و صحنه و اشیای حاضر در صحنه مثل کتابخانه بزرگ پیر اهمیت بنیادین ندارند. کوشک جلالی میتوانست آگاهانه و با حذف صحنه به نفع پررنگ کردن شخصیتها اجرایی مینیمالتر را در پیش بگیرد. به خاطر اینکه بخشی از توجه و تمرکز مخاطب بیآنکه فایدهای داشته باشد معطوف به صحنه میشود و این از دست رفتن عواطف و حواس مخاطب به سیر تطور مخاطب در نمایش از طریق این همانی با شخصیتها آسیب میزند.
در نهایت میتوان گفت «در انتظار آدولف» یک کمدی سرگرمکننده و قابل قبول است. با متنی متوسط و اجرایی خوب که موفق میشود با نقب زدن به درون شخصیتها مخاطب را نیز قدمی هرچند کوچک جلو ببرد و ما را نسبت به جنبههایی از درونمان خودآگاه کند. «در انتظار آدولف» هجویهای از آدمهای شبهمدرن است. آدمهایی پرمدعا و سطحی که در موقعیتهایی همه آداب و قید و پرستیژهای معمول را کنار گذاشته و بیرحمانه به همدیگر میتازند. آدمهایی که به وقتش از پیلههایشان بیرون میآیند و ذاتشان را برملا میکنند و از تماشای تناقضات درونی خود حیرت میکنند و مسخ میشوند.