مدتی است آرایش گروهها و احزاب سیاسی ایران از دوگانه اصولگرا-اصلاحطلب خارج شده است و ادبیاتی مانند آنچه در دهه 60 و70 فضا را تشریح میکرد توانایی نمایش همه صحنه را ندارد، انتخاباتهای 88 به بعد نشان داد که دیگر دستهبندیهای کلاسیک ادبیاتی کمکشش است و آنچه اهمیت بیشتری از ساختارها و ترکیبهای قبلی دارد رجوع به مواجهه و ستیز گفتمانها و کنشگری افراد و نمادهای گفتمانی است.
براساس شواهد و قرائن، سایش و فرسایش گفتمان توسعه برونزا که دال مرکزی گفتمانی دولت حاکم است میتواند مهمترین اتفاق سال 97 باشد؛ این گزاره، هم به تجربه سالهای پایانی دولتهای سهگانه پس از جنگ و به استقرا قابل بحث است و هم با استناد به برخی نظرسنجیها در فضای اجتماعی.
از فرسایش دال مرکزی یک گفتمان، دگر آن گفتمانها بازتولید میشود، فرسایش گفتمان توسعه دو گفتمان آزادی و عدالت را کاندیدای بازتولید میکند و شاکله ادبیات رقیب را شکل میدهد، این بازتولید رقبای گفتمانی در دولت حسن روحانی میتواند نمادهای دو گفتمان را به سطح اول سیاست بازگرداند و سال 97 میتواند سال اوجگیری این دو گفتمان باشد. خروجی ایده اصلی دولت در حل مساله اقتصاد به معجزه دیپلماسی و برجام در شرایط مناسبی نیست، کار به جایی رسیده است که جریان اصلاحات که خود را بدنه جانفدای دولت روحانی در دو انتخابات اخیر میدانست سعی میکند کمکم خرج خود را سوا کند، ندای انتقادها کمکم از گوشه و کنار شنیده میشود؛ برخی صریحتر و برخی زرورق پیچ شده، در پوششهای تئوریک، ملایم و با رعایت ملاحظه حفظ بدنه اجتماعی و جلوگیری از سرخورده شدن آن.
اما مورد اجماع این است که کمکم باید خرجها را جدا کرد، تلاش برای جدا کردن حساب اسحاق جهانگیری بهعنوان سیاستورز اصلاحطلب عاریهای در دولت، از حسن روحانی با شیب ملایمی شروع میشود و احتمالا ادامه مییابد، اسحاق جهانگیری سابقه تایید از شورای نگهبان را دارد و اگر مساله پرونده برادرش دردسر نشود میتواند در محاسبات آینده لحاظ شود.
اگر گفتیم صحنه سیاست ایران را بهتر میتوان با ادبیات گفتمانی تحلیل کرد باید ادامه دهیم که تکمیل این تصویرسازی با آنالیز موقعیت نمادها و کنشگران اصلی کامل میشود. جریان اصلاحطلب که میتواند بالقوه گفتمان آزادی را نمایندگی کند در سال 97 سعی میکند از اشتباهات تاکتیکی اردوگاه رقیب در حوزه آزادیهای اجتماعی -که کم هم نیست- نهایت استفاده را ببرد و به شکل انحصاری پایگاه سمپات این گفتمان را در اختیار خود قرار دهد. شانس بزرگ اصلاحطلبان در این میان تقویت حس عدمآزادی در جامعه توسط پایگاههای اصولگرایی از برخی تریبونهای نمازجمعه و... است.
اما نقطه بحرانی سیاستورزی اصلاحطلبانه در سال 97، مساله تعیینتکلیف با دولت است، اصلاحطلبان میدانند پایگاه آزادیهای اجتماعی که در دو انتخابات 92 و 96 به حسن روحانی سنجاق شده است با افول دولت افول میکند و جریان اصلاحات در یک اوضاع پارادوکسیکال باید نسبت خود را با دولت تعیینتکلیف کند، اصلاحطلبان میدانند چرخاندن یکباره فرمان حمایت از دولت به سمت نقد به اندازه سکوت پادگانی درخصوص اقدامات دولت آسیبزاست.
برخی از تحلیلگران خوشبین اصلاحطلب که سعی میکنند فضای سیاسی کشور را با قبل از دوم خرداد 76 مشابهتسازی کنند، برای تهنشین شدن تحلیلشان باید سعی کنند نقش «تکرار» و حمایت تمامقد از روحانی را هم از اذهان پاک کنند و این تازه اول ماجراست.
متغیر بعدی در سیاستورزی اصلاحطلبان نحوه کنشگری دولت است، دولت با افول احتمالی و سایش پایگاه اجتماعی دو مسیر پیشرو دارد؛ یا باید مسیر تعامل با حاکمیت را تشدید و تلاش کند بخشهای دیگر حاکمیت را هم در ناکامیها سهیم کند یا مسیر دوم را در پیش بگیرد و ساز رادیکالیسم کوک کند، حسن روحانی تجربه هر دو مورد را دارد خصوصا رادیکالیسم انتخاباتی 96 که منجر به انفعال پساانتخابات شد و نتیجه آن در انتخاب وزرا خود را نشان داد.
بسته به بازی دولت در دو مسیر رادیکالیسم یا حاکمیتی شدن، بازی اصلاحطلبان هم میتواند شکل بگیرد، جالب اینجاست که اصلاحطلبان هم مانند دولت و در قیاس بزرگتر تجربه انفعال پس از رادیکالیسم را دارند، کنشگری اصلاحطلبانه از شورش در سال 88 تا پناه بردن به فردی از جناح رقیب چون روحانی از مسیری طی شده حکایت میکند که بعید است اصلاحطلبان بخواهند آن را تکرار کنند.
بازی بعدی سال 97 متعلق به علی لاریجانی است، موقعیت لاریجانی بهعنوان یک فرد سیاسی ویژه میتواند در سال 97 دچار دگردیسی شود، رئیس مجلس شورای اسلامی هم موتلف دولت در مساله برجام به حساب میآید و هم نقش موثری در نقد ایدههای رقبای حسن روحانی در انتخابات 96 داشته است، از اینرو میتواند بدنه اجتماعی همسو با دولت را با خود همراه کند، اینکه آیا لاریجانی میخواهد همچنان نماد تام و تمام حمایت از دولت باشد یا نه، شاید مساله اصلی وی در سال 97 باشد، رئیس مجلس در سال 96 و در پروسههایی چون رد کلیات بودجه 97 یا قرائت گزارش دیوان محاسبات نشان داد بیمیل نیست همزمان با افول گفتمانی دولت ردی از انتقاد و تمایز با دولت را هم از خود به جای بگذارد.
لاریجانی برای ادامه جدی سیاست خصوصا در سال 1400 علاوهبر تعیینتکلیف با دولت، دو مساله دیگر هم در پیش دارد؛ اول تعیین نسبت با مولفههای اصلاحطلبی و دوم تلاش برای ترمیم شکاف با بدنه ایدئولوژیک اصولگرایی. در واقع لاریجانی پس از تعیینتکلیف با دولت تازه بر سر یک دوراهی قرار میگیرد. کاندیدا شدن از دروازه اصلاحطلبی-به شرط پذیرش- یا تلاش برای حل مشکلات عاطفی و کارکردی-تاریخی با بدنه ارزشی؟ لاریجانی میداند انتخاب هر کدام از این دو مسیر دو معنای متفاوت دارد و دو روش سیاستورزی مختلف را اقتضا میکند. بازتولید بیشتر ضلع دیگر پاد گفتمان توسعه، یعنی گفتمان عدالت هم از واقعیتهای سال 97 است، مسالهای که در جریان رقیب یعنی ائتلاف اصلاحطلبانه –دولت، زمینه بیشتری برای ظهور و بروز دارد. در این سوی میدان هم ماجرای رادیکالیسم یک مساله مهم است. احمدینژاد بهعنوان یک عنصر سیاسی که میتوانست کاندیدای نخست نمایندگی گفتمان عدالت باشد، از دو منظر آسیب دیده است، رادیکالیسم پی گرفته شده در دوره پسا ردصلاحیت در انتخابات 96، عملا احمدینژاد را از دایره سیاستورزی در صحنه سیاست رسمی خارج کرده است.
از سوی دیگر همسویی و همراهی پدیدههایی چون مرتضوی، کردان، رحیمی، اختلاس سه هزار میلیاردی و... کنش عدالتخواهانه او را تا حدودی کاریکاتوری کرده است.
بخشهای دیگری از بدنه منتقد دولت نزدیک به پایگاه اصولگرایی هم زمینه بازتولید ادبیات عدالتخواهانه را دارند، افرادی که همزمان بدنه ایدئولوژیک و جانفدای حداقل 4 میلیونی را با خود همراهی میکنند میتوانند با کسب پایگاه عدالت اجتماعی زمینه خوبی برای ورود به عرصه سیاست داشته باشند.
پاشنه آشیل بخشی از این جریان چسبندگی غیرقابل انفکاک از پایگاه ایجاد نارضایتی در حوزه آزادیهای اجتماعی است.
سال 97 برای هر جریان و گفتمان سیاسی اقتضائات خود را دارد اما میتوان وجه مشترک همه جریانها را مساله تعیینتکلیف با رادیکالمحسم دانست، اصلاحطلبان با رادیکالیسم منزویکننده 88؛ دولت و رادیکالیسم چسبندگی به برجام، اصولگرایان و چسبندگی به سامانه تولید ایجاد نارضایتی در حوزه آزادیهای اجتماعی.
* دبیر سیاسی اسبق اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل