تاریخ : 1397,دوشنبه 03 ارديبهشت04:28
کد خبر : 263899 - سرویس خبری : یادداشت

رضا مشتاقی

برچسب حاشیه

اکثر افراد هر قومیت نیز نام‌خانوادگی خاص و مشابهی دارند. لب‌خط هم از این موضوع مستثنی نیست. فامیلی محمد هم از نام‌خانوادگی‌های شایع ساکنان محلات محروم‌تر و آسیب‌دیده‌تر این محله بود.

خبرنامه دانشجویان ایران: رضا مشتاقی// 1- «آقا اون روز رفتم پلیس، افسره شاکی شد. گفت: «مگه اینجا خونه خاله است با این سر و وضع اومدی؟» نیست که شلوارم پاره و ریش‌ریش بود، عصبانی شد. منم گفتم «چه می‌دونستم نباید با این شلوارا بیام، چرا قاطی می‌کنی؟» خلاصه اومدیم بیرون و رفتیم خیاطی دادیم پارگی‌هاش رو دوخت، فرداش دوباره رفتیم... .»

تا یادمان می‌آید اهل خلاف نبوده. از همان‌وقت که یادمان هست کار می‌کرد و خرج خانواده‌اش را درمی‌آورد. پسر شیطنت‌های خاص خودش را هم داشت، مثل همه‌ پسران همسن و سالش؛ -«پسر» البته لفظ گمراه‌کننده‌‌ای است برای جوان 19-18 ساله‌ای که تا یادش هست پشت دستگاه پرس‌کاری داشته دست زیر دستگاه پرس می‌گذاشته و نان درمی‌آورده برای مادر و خواهر و برادران کوچک‌ترش- اما دور و بر خلاف نمی‌گشت. حتی بچه‌های کوچک‌تر محل را هم می‌سپردیم دستش که «محمد! تو محل هستی حواست باشه کسی بچه‌ها رو اذیت نکنه، موادفروشا چیزی بهشون ندن، کسی مزاحم‌شون نشه... .»

«پلیس برای چی رفته بودی؟»

«می‌خوام فامیلی‌ام رو عوض کنم... گفتن باید بری پلیس، نمی‌دونم فرم چی بگیری پر کنی... .»

2- «اون روز سوار موتور بودم، ماموره جلوم رو گرفت. مدارک خواست و تا فامیلی‌ام رو دید، خوابوندم رو زمین و بی‌سیم زد گشت اومد بردنم کلانتری. می‌گفت شما‌ها همه‌تون خلافکار هستید. حالا هرچی ما گفتیم آقا چه خلافی، چه کشکی، چه پشمی... قبول نمی‌کرد که. کلی معطل شدیم تا ولمون کردن. گفتم بیام بیرون می‌رم فامیلی‌ام رو عوض می‌کنم. همه‌جا به آدم مشکوکند، همیشه آدم رو چپ‌چپ نگاه می‌کنند... .»

در حاشیه‌ها، معمولا با تجمع و تراکم یک‌سری از قومیت‌ها مواجهیم؛ قومیت‌هایی که با مهاجرت خود، این سکونتگاه‌ها و فرهنگ و مختصات آن را تا حدود زیادی شکل داده‌اند. اکثر افراد هر قومیت نیز نام‌خانوادگی خاص و مشابهی دارند. لب‌خط هم از این موضوع مستثنی نیست. فامیلی محمد هم از نام‌خانوادگی‌های شایع ساکنان محلات محروم‌تر و آسیب‌دیده‌تر این محله بود.

این محلات هم که می‌دانید، در ذهن مردم نام‌شان با فقر و معضلات و آسیب‌های اجتماعی که ازجمله‌ آنها اعتیاد و بزه است، گره خورده.

3- بعد، یک روز یک پسر جوان سالم کاری می‌بیند نام‌خانوادگی‌اش مثل برچسبی بر پیشانی‌اش خورده و او باید هزینه‌ کارهایی را بدهد که او نقشی در آنها نداشته است. باید ببیند بد نگاهش می‌کنند، خیلی جاها نمی‌پذیرندش و خیلی‌ها به محض شنیدن نام‌خانوادگی‌اش از او فاصله می‌گیرند... .

برچسب خوردن یکی از ناجوانمردانه‌ترین مشکلاتی است که گریبان یک حاشیه‌نشین را می‌گیرد. انسان‌های سالمی که به صرف محل سکونت مورد قضاوت قرار می‌گیرند و فرصت‌های‌شان را از دست می‌دهند. بچه‌هایی که در مدرسه طور دیگری نگریسته می‌شوند، جوانانی که با پاسخ‌های سربالای کارفرما مواجه می‌شوند، دانشجویانی که از قضاوت استاد و همکلاسی در وحشتند.

محمد اما حتی اسمش هم برچسبش محسوب می‌شد.

نیازی نبود با کسی آنقدر آشنا و صمیمی شود تا او محل سکونتش را بفهمد و در این بازه ‌زمانی این فرصت و امکان را داشته باشد که به طرف مقابلش بفهماند ساکنان سکونتگاه‌های فقیرنشین و حاشیه‌نشیان، موجودات ترسناکی نیستند. محمد با شنیدن نام‌خانوادگی‌اش قضاوت می‌شد؛ ممکن بود در مدرسه فکر کنند اصلا اهل درس خواندن نیست و اگر هم در درس ضعیف است، طبیعی است. در یک فرآیند پلیسی یا قضایی ممکن بود پیش‌فرض بگیرند که حتما مقصر و مجرم است که «این طایفه همه‌شان... .»

حتما بارها شنیده‌ایم که آدم‌ها وقتی به دنیا می‌آیند، بی‌آنکه از خود اختیاری داشته باشند، موانع و مزایایی دارند که زندگی‌شان را در تقابل و تعامل با آنها می‌سازند، اما بعید است تا به حال فکر کرده باشیم نام فامیل می‌تواند مانعی برای زندگی کسی باشد که هیچ خطایی مرتکب نشده تا مستحق سوءشهرت باشد.

4- برچسب‌ها اما همیشه محدود نمی‌کنند. گاهی کاملا فعالانه آدمیزاد را به سمت مسیری متفاوت از زندگی رهسپار می‌کنند. گاهی کودک برچسب‌خورده‌ حاشیه‌نشین، باورش می‌شود که همیشه باید حاشیه‌نشین باشد، که سرنوشتش درس خواندن و پیشرفت کردن نیست. هم خودش و هم جامعه برچسب را باور می‌کنند، باور می‌کنند که از چنین کودکی نمی‌تواند یک قهرمان ورزشی، یک دانشگاهی موفق یا یک صنعتگر ماهر ظهور کند. گاه باور می‌کنند که اینها مجرمند و باید مجرم بشوند. راه دیگری را در زندگی انتخاب می‌کنند و آن‌گونه رفتار می‌کنند که برچسب‌شان اقتضا دارد.

این‌جور وقت‌ها، آن برچسب را از آن کودک یا بزرگسال حاشیه‌نشین جدا کردن، کار سختی است. روزها و ماه‌ها و سال‌ها باید وقت بگذاری تا آن برچسب را از ذهن آن شخص جدا کنی. خون‌دل خوردن‌ها می‌برد تا به آدم‌های برچسب‌خورده‌ حاشیه بفهمانی «حاشیه‌نشینی» نه ذات آنها بوده و نه قرار است تقدیر ابدی‌شان باشد.

5- کار سخت‌تر اما برداشتن برچسب‌ها از برابر دیدگان جامعه است. جامعه سخت‌تر ترک عادت می‌کند و این را جامعه‌ای که عادت کرده انسان‌ها را با برچسب‌های‌شان، مثبت مثل دکتر و مهندس و منفی مثل حاشیه‌نشین ببیند، خوب می‌فهمد. جامعه‌ای که باید رفت سراغش و هر روز به یادش آورد که آدم‌ها را با نام فامیل‌شان و محل سکونت‌شان قضاوت نکند، همه را یکسان ببیند، پیش‌فرض نگیرد که عده‌ای دوست دارند درس نخوانند و کارهای پست کنند و بزه‌کار شوند... . باید به این جامعه قبولاند که همه حق بر سلامت، شغل، امنیت، تحصیل و... دارند.  چقدر فاصله است با این هدف وقتی محمد، مرخصی می‌گیرد تا برود و کارهای تغییر نام‌خانوادگی‌اش را انجام دهد؟


کد خبرنگار : 38