تاریخ : 1397,پنجشنبه 06 ارديبهشت13:56
کد خبر : 264247 - سرویس خبری : خبرنامه

تاوانی که مردم در طرح توسعه دانشگاه تهران می‌دهند

زن سالمندی که عصا به دست دارد، اولین نفری است که شروع به درددل می‌کند: «خاطره‌ای به اندازه 40 سال دارم. ارزش خانه‌ام را به قدری پایین زده‌اند که با این پول حتی نمی‌توانم یک قبر در بهشت‌زهرا بگیرم، چه برسد به خرید خانه.»

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»، چندسالی است به‌دنبال جایی برای بیان یک زخم قدیمی هستند؛ زخمی که از ابتدای دهه 80 آغاز شد و تا امروز نیز ادامه دارد. خودشان می‌گویند ما در خیابان‌های زخمی زندگی می‌کنیم، مکانی در اطراف دانشگاه تهران که این روزها مطرح شدن مجدد طرح توسعه آن، این زخم را باز کرده است. نشستن پای درددل اهالی محله خیابان وصال تهران نکات قابل‌تاملی را از مشکلاتی که این روزها گریبانگیر آنها در راه این توسعه فیزیکی است، به دست می‌دهد؛ توسعه‌ای که چندسالی است به دلیل مسائل مالی مسکوت مانده و قرار است دانشگاه تهران محدوده‌ای حدفاصل وصال از شرق، کارگر از غرب، بلوار کشاورز از شمال و خیابان انقلاب از جنوب را دربرگیرد، به‌همین خاطر محدودیت‌های عجیبی سر راه ساکنان این محل قرار داده شده است؛ محدودیت‌هایی که به گفته مالکان، زندگی آنها را مختل کرده و حتی صدای دانشجویان نیز درآمده است. اول اردیبهشت‌ماه 97 است، نمایندگان مردم ساکن محله وصال به دعوت جمعی از دانشجویان انجمن شهرسازی دانشگاه تهران به سرای محله آمده‌اند تا ضمن بیان مشکلات 20 سال اخیر یک دسته‌بندی جدید از اثرات طرح توسعه این دانشگاه بر زندگی مردم داشته باشند.

زن سالمندی که عصا به دست دارد، اولین نفری است که شروع به درددل می‌کند: «خاطره‌ای به اندازه 40 سال دارم. ارزش خانه‌ام را به قدری پایین زده‌اند که با این پول حتی نمی‌توانم یک قبر در بهشت‌زهرا بگیرم، چه برسد به خرید خانه.»

او ادامه می‌دهد: «خانه‌ای که در آن زندگی می‌کنم 120 متر است. با شرایط یک‌طرفه‌ای که دانشگاه گذاشته است، خانه 50 متری هم نمی‌توانم تهیه کنم.» این زن سالمند از طرح توسعه دانشگاه می‌گوید و با بیان اینکه اگر توسعه‌ای در کار باشد، چرا در این منطقه که یک نماد فرهنگی است، قرار است صورت گیرد. اگر قرار بود توسعه‌ای انجام بگیرد، باید درمانگاهی ساخته می‌شد، باید مرکز خرید و... برای اهالی محل ساخته می‌شد، ولی این اتفاق هیچ‌گاه نیفتاد.»

او باز هم ادامه می‌دهد: «مشکلات یکی دوتا نیست. محله ما تبدیل به پارکینگ شده است، صبح‌ها عده‌ای که مشخص نیست چه کسانی هستند، خودروهای خود را حتی جلوی در خانه‌هایمان قرار می‌دهند و ما هرچه اعتراض خود را به دانشگاه اعلام کرده‌ایم، جوابی نداده‌اند.» از او پرسیدم شهرداری چه تسهیلاتی برای شما در نظر گرفته است، که پاسخ داد: «حرف از تسهیلات می‌زنی؟ ما برای خرید یک کیلو میوه گاهی مجبور هستیم تا چند ایستگاه اتوبوس راه برویم.»

مرد سالمند دیگری صحبت‌های او را قطع می‌کند و می‌گوید: «70 سال است در این منطقه زندگی می‌کنم. دانشگاه دارد ملک‌های ما را با قیمت خانه‌های کلنگی خریداری می‌کند. ما نه‌تنها نگران ملک‌های خودمان، بلکه نگران بافت فرهنگی دانشگاه تهران نیز بوده‌ایم.» او بعد از صحبت‌های اولیه یک متن دو صفحه‌ای از وضعیت موجود خواند.

نوبت به یکی دیگر از اهالی محل می‌رسد. دلش خیلی پر است و می‌گوید: «کجای اسلام گفته اختیار ملک یک فرد دست خودش نیست. ما حتی نمی‌توانیم مراسمی برای عروسی فرزندان‌مان داشته باشیم. می‌خواهند اینجا را تبدیل به شرکت‌های دانش‌بنیان کنند. هنوز که این شرکت‌ها دایر نشده‌اند، وضعیت ترافیکی خیابان‌های اطراف فاجعه‌آور است، چه برسد به اینکه تعداد زیادی شرکت تاسیس شود.»

این محل نکات قابل‌تاملی در رابطه با ساختمان‌های خریداری‌شده توسط دانشگاه تهران دارد: «در خیلی از ساختمان‌ها، واحدهای خریداری‌شده را یا بلااستفاده می‌گذارند یا تبدیل به محیطی می‌کنند که مشخص نیست چه کسانی آنجا در حال رفت‌وآمد هستند. بارها برای ما اتفاق افتاده به دلیل نشت آب از واحد بالایی که خالی از سکنه است، سقف خانه ما خراب شده است. وقتی این موضوع را اطلاع می‌دهیم، ما را درگیر بروکراسی اداری می‌کنند؛ یعنی اگر سقف خانه‌ای به‌طور کامل خراب شود، چندین روز طول می‌کشد تا اقدامات اولیه را انجام دهند.»

دختر جوانی که خود را دانشجوی دانشگاه تهران معرفی می‌کند، سفره درددل خود را باز می‌کند. او از شب‌مردگی محل گله دارد و از عبور و مرور مردان غریبه در فضای ساختمان ابراز تاسف و ناامنی می‌کند و می‌گوید: «یک ساختمان 15 واحدی داریم، 9 واحد آن فروش رفته و ما باقی مانده‌ایم. دانشگاه ریموت در را به افراد ناشناس داده است و وقتی از آنها می‌پرسیم شما کی هستید، همه بلافاصله می‌گویند کارمند هستیم. این فضا واقعا غیرقابل اعتماد و ناامن است.»

پسرجوان دیگری وسط صحبت می‌آید و می‌گوید: «چرا از بی‌احترامی‌ها حرف نمی‌زنید؟ ما هر موقع برای پیگیری مسائل خودمان به دانشگاه مراجعه می‌کنیم، با بی‌احترامی برخورد می‌کنند. برای ما عوارض شهرداری وضع کرده‌اند، در صورتی که طبق قانون مناطقی که در محدوده طرح توسعه قرار می‌گیرند، عوارض به آنها تعلق نمی‌گیرد.» در این نشست محفلی صحبت‌های دیگری نیز مطرح شد؛ گلایه‌های یک خانم از وجود خوابگاه دانشجویی و اتفاقاتی که در آن در حال وقوع است تا مافیای فروش خانه‌ها.

* گزارش از محمدرضا حیاتی