تاریخ : 1397,شنبه 22 ارديبهشت05:28
کد خبر : 265475 - سرویس خبری : یادداشت

عبدالله عبداللهی

تجربه برجام تحدید آزادی تضعیف توسعه

برجام یک قرارداد معمولی نیست که تبعات خاک‌سپاری‌اش توسط آمریکا صرفا به از دست رفتن بخش مهمی از فناوری هسته‌ای ایران یا شکست چند سال دیپلماسی یک دولت محدود باشد؛ بلکه فراتر از یک تاکتیک و به‌مثابه «نماد» ایدئولوژی و پارادایمی است که دولت یازدهم و به‌ویژه رئیس آن و بخش قابل‌توجهی از برخی گروه‌های سیاسی در ایران به آن مومن بوده‌اند و آن را تبلیغ می‌کرده‌اند.

خبرنامه دانشجویان ایران: عبدالله عبداللهی//

یکم؛ مرثیه‌ای برای توسعه، نوحه‌ای برای آزادی
ختم برجام با خروج رسمی آمریکا از آن به مجلس سوزناکی تبدیل شده است؛ البته نه به این معنا که «عزیز»ی از دست رفته باشد، بلکه بیشتر به آن دلیل که نگاهی به گذشته، سال‌های بسیاری که از دست رفت و فرصت‌های مهمی که فوت شد و ظرفیت‌های قابل‌توجهی که خاک شد و عزت‌هایی را که خوار شد، یک‌بار دیگر به پیشگاه چشم می‌کشاند و حسرت سنگینی را به رخ می‌کشد.

برجام یک قرارداد معمولی نیست که تبعات خاک‌سپاری‌اش توسط آمریکا صرفا به از دست رفتن بخش مهمی از فناوری هسته‌ای ایران یا شکست چند سال دیپلماسی یک دولت محدود باشد؛ بلکه فراتر از یک تاکتیک و به‌مثابه «نماد» ایدئولوژی و پارادایمی است که دولت یازدهم و به‌ویژه رئیس آن و بخش قابل‌توجهی از برخی گروه‌های سیاسی در ایران -مانند اصلاح‌طلبان- به آن مومن بوده‌اند و آن را تبلیغ می‌کرده‌اند.

برجام و سرنوشتش که امروز روشن‌تر از پیش برای همگان «ظهور» کرده و مقابل هرگونه تفسیر و تعبیرهای تخیلی مانند «نقض فاحش یا نیمه‌فاحش و نسبتا فاحش» را هم سد کرده، محصول نگاهی است که معتقد بود مساله دشمنی هویتی غرب و آمریکا با ایران، امری خیالی و ساخته و پرداخته‌ تئوری توهم توطئه‌ است و اگر موضوعاتی مانند فناوری هسته‌ای که به جدال چندساله میان ایران و غرب تبدیل شده، از میان برداشته و سالبه به انتفاع موضوع شود، از یک‌طرف، مساله‌ دشمنی غرب با ما به اتمام خواهد رسید و از طرف دیگر یک انتظار تاریخی در ایران برای دستیابی به «توسعه» به پایان می‌رسد. چه اینکه اینها معتقد بودند و برایش کتاب‌ها نوشتند که توسعه و پیشرفت سه اصل اساسی دارد که هرکس به آن معتقد نیست از توسعه هم بویی نخواهد برد و هر آن کشور و گروهی هم که رشد کرده، به اینها عامل بوده است: نخست آنکه «مفهوم و معنای توسعه همان چیزی است که در غرب و به‌ویژه شمال قاره آمریکا اتفاق افتاده و گمانه‌زنی درباره معنابخشی‌های دیگر به مفهوم توسعه ابلهانه است»، دوم آنکه «میان «توسعه» و «بستن با غرب» یک رابطه کاملا مستقیم برقرار است و غیر از طریق قرار گرفتن در مدار همکاری با غرب، توسعه‌ای هم در کار نخواهد بود» و سوم آنکه «در مسیر این «بستن با غرب»، اگر آنچه مزاحم است از میان برداشته شود، تعامل هم  حاصل خواهد شد.»

اما عاقبت برجام، غلط‌بودن این ادعاها و متوهمانه بودن این ایدئولوژی را به‌نحوی به انسان «دیکته» می‌کند که یک بازگشت به عقب و بازخوانی بخشی از آنچه طی همین چند سال اخیر توسط حامیان و دلدادگان برجام گفته و نوشته شد را بیش از هر چیز به یک سریال طنز و بعضا هجو! مشابه می‌کند تا یک‌سری تحلیل‌ها و اظهارنظرهای سیاسی یا اقتصادی! کافی است بار دیگر به عقب بازگشته و تیتر روزنامه‌های جریان دوم خرداد درباره برجام را مرور کنیم؛ از بیت‌الغزل آنها یعنی تیتر یک شرق که نوشت «امضای کِری تضمین است!» تا تیترهای دیگر روزنامه‌هایشان درباره آغاز دوران تاریخی پیشرفت اقتصادی در ایران و سرازیر شدن شرکت‌های اروپایی برای سرمایه‌گذاری و تمسخر منتقدان برجام به‌نوعی است که اگر وضعیت نرمالی بر فضای روزنامه‌نگاری کشور حکمفرما بود احتمالا مدیران‌مسئول این روزنامه‌ها باید داوطلبانه حداقل 6 ماه از انتشار روزنامه‌ خودداری و در تمام سازمان نظری خود نسبت به سیاست و اقتصاد تجدیدنظر می‌کردند!

گذشته از این، بیانات تاریخی حجت‌الاسلام روحانی مبنی‌بر اینکه با برجام حتی مشکل بارندگی هم حل خواهد شد نیز یک نمونه از طنزهای تاریخی مبلغان برجام مربوط به زمانی است که این قرارداد چندجانبه در شهریور و مهر 1394 در مجلس شورای اسلامی در  حال بررسی بود. روزنامه شرق در شماره 30 شهریور 94 به نقل از اکبر ترکان، مشاور ارشد حجت‌الاسلام روحانی و روزنامه اعتماد در شماره 19 مهر همان سال به نقل از سیروس ناصری، از افراد نزدیک به تیم مذاکره‌کننده ایرانی، تاکید می‌کنند که برجام آورده‌های اقتصادی فراوانی برای کشور خواهد داشت و هر یک روز تاخیر مجلس در تصویب این قرارداد، بین 100 تا 150 میلیون دلار آورده‌ای را که می‌تواند نصیب کشور شود، منتفی می‌کند. سرانجام برجام در یک جلسه 20 دقیقه‌ای در مجلس شورای اسلامی در 21 مهر به تصویب رسید و از همان روزها، اجرای آن توسط دولت ایران آغاز شد؛ اما اگر با تخفیف چندماه، اجرایی‌شدن برجام را از همان 27 دی 94 محسوب کنیم، تا روز خروج رسمی ترامپ از آن (18 اردیبهشت 96) نزدیک به 840 روز پشت‌سر گذاشته شده است؛ با حساب و کتاب آقایان ترکان و ناصری در این مدت با دلار 4200 تومانی باید مبلغی به میزان 530 هزار میلیارد تومان (یعنی حدود پنج‌برابر کل درآمد نفتی ایران در یک‌سال) از محل برجام نصیب ایران شده باشد!

اگر حقیقتا برجام چنین درآمدی را نصیب ایران می‌کرد نه‌تنها خوب بلکه تحسین‌برانگیز بود، اما مساله‌ این بود که این‌گونه تحلیل‌ها از برجام و پارادایم نگاه به بیرون برای پیشرفت نه‌تنها غلط بلکه حتی «فراتر از یک توهم» بود، به‌حدی که نه‌تنها برجام نتوانست چنین درآمدی عاید ایران کند، بلکه در تامین بنزین هواپیمای محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه محترم کشورمان در آلمان نیز ناکام ماند!

در حالی که تبلیغ می‌شد ایران به دوران هر یک دلار 1000 تومان بازخواهد گشت، اقتصاد پسابرجام رکورد تاریخی هر دلار 7000 تومان در بازار غیررسمی را هم پشت‌سر گذاشت و وضعیت را به‌جایی رساند که نه‌تنها هیچ اتفاق خاصی برای اقتصاد ایران نیفتاد، بلکه بر اساس نظرسنجی‌های رسمی، امید مردم برای بهبود وضعیت اقتصاد نسبت به دوران پیش از برجام نیز کمتر شد. اما دردناک‌تر اینکه، تجربه برجام محدود به مساله «توسعه» و «اقتصاد» نیست. هرچند درباره تاثیرات غیراقتصادی برجام تاکنون کمتر سخن‌ گفته شده است، اما این قرارداد تقریبا تمام حوزه‌های مربوط به مفاهیم کلان سیاست و جامعه را تحت‌الشعاع قرار داد و دامنه‌ این تخریب‌ها به حوزه‌ «آزادی» نیز کشیده شد. اگر «استقلال» را به معنای پیشرفته‌ «آزادی یک ملت در تعیین سرنوشت» خود در‌نظر بگیریم، برجام و به‌طور کلی نوع نگاه دولت یازدهم –که توسعه را در گرو بستن با غرب می‌داند- وضعیت یک ملت را به‌گونه‌ای تغییر داد که در کشوری که حتی با صدور قطعنامه‌های شدیداللحن در شورای امنیت سازمان‌ملل اتفاق خاصی در بازار و اقتصاد رخ نمی‌داد، حالا هر فروشنده‌ خرده‌پایی نیز برای قیمت‌گذاری به‌روز اجناس خود مجبور است نطق‌های اوباما و ترامپ و حتی میمیک صورت آنها را هم در مناسبات اجتماعی و اقتصادی خود دخیل کند! احتمالا جمعیت قابل توجهی از ایرانیان طی روزهای اخیر نمونه‌هایی مثلا در حوزه‌ خرید و فروش مسکن سراغ دارند که بسته به محتوای نطق ترامپ، سرنوشت معامله‌شان تغییر کرده است!

 دوم: عبرت حقیقی؛ شیفت پارادایمی
خروج ترامپ از برجام، گزاره‌ «غیرقابل اعتماد بودن آمریکا» را بیش از هر زمان دیگری برای تثبیت و تعمیق در افکارعمومی مهیا کرده است؛ این امر به‌اندازه‌ای غیرقابل انکار است که حجت‌الاسلام روحانی هم که روزگاری تاکید می‌کرد آمریکا کدخدای دنیاست و بستن با کدخدا بهتر است! (سخنرانی در جمع دانشجویان دانشگاه شریف، در دوران رقابت‌های انتخابات ریاست‌جمهوری 92) امروز ناچار است خروج آمریکا از برجام را به‌مثابه کم شدن شر این کشور از یک قرارداد توصیف و نسبت به آن ابراز بی‌تفاوتی و تا حدی هم خوشحالی کند!

اما اگر تجربه‌ برجام به اذعان به «غیرقابل اعتماد بودن آمریکا» محدود و منحصر شود، گام کوچکی برداشته شده و در واقع مساله همچنان پابرجاست!

حقیقت آن است که شکست ایدئولوژی پشتوانه‌ برجام باید به یک «شیفت پارادایمیک» در فضای سیاسی- اجتماعی ایران منجر شود، در غیر این صورت اتفاق مهمی رخ نداده است. این تجربه حجت موجهی است که می‌تواند پارادایم «نگاه به بیرون» را برای پیشرفت و توسعه به‌طور کلی منتفی کند والا اگر موضوع اعتماد به آمریکا و بستن با آن، جای خود را با اعتماد به اروپا تعویض کند، نه‌تنها تجربه‌ای حاصل نشده و عبرتی نیندوخته‌ایم؛ بلکه مصداق گزیده شدن از یک سوراخ برای بار دوم خواهد بود.

مساله‌ اصلی آن است که ایده‌ نگاه به بیرون برای توسعه؛ حال چه مصداق این بیرون، آمریکا باشد و چه اروپا، نه‌تنها «غیرعقلانی»‌ است و این مساله حالا یک‌بار دیگر به تجربه اثبات شده است؛ بلکه بالاتر از آن «ارتجاعی» هم هست. ارتجاعی به این معنا که «نگاه به بیرون» برای پیشرفت و توسعه، اگر هم توسعه‌ای به همراه داشته باشد-که نداشته و نخواهد داشت- توسعه‌ای غیرانسانی و ارتجاعی خواهد بود.

تاکنون متون بسیاری در ارزیابی دیدگاه «توسعه با نگاه به بیرون» نوشته شده است‌ که اکثریت آنها این دیدگاه را از موضع «عدالت» به‌عنوان مهم‌ترین مدعای نظام اسلامی به چالش کشیده است؛ اما مساله آنجاست که ارزیابی این نگاه با کلان مفاهیم «آزادی» و «پیشرفت» نیز نشان می‌دهد «نگاه به بیرون»، آزادی و پیشرفت واقعی را به قتلگاه می‌برد.

تئوری نگاه به بیرون، اگر انسان را به توسعه هم برساند، پیش‌فرض انسان‌شناسانه‌ای دارد که اگر آن پیش‌فرض بدون سانسور برای افکارعمومی تبیین شود، عطای این نحو از توسعه را به لقای آن خواهند بخشید. در این نوع نگاه به توسعه، انسان به‌مثابه یک «حیوان اقتصادی» فرض می‌شود که تمام نیازهایش صرفا با فاکتور تولید ثروت یا تولید ناخالص ملی (GDP) قابل ‌سنجش است؛ هرچند این نوع نگاه در محیط‌های آکادمیک و دانشگاه‌های ایران نیز به‌دلیل منابعی که به‌عنوان مرجع تدریس می‌شوند به نگاه غالب تبدیل شده است، اما سنجش توسعه یک ملت با GDP ارتجاعی‌ترین نوع نگاه به انسان است که در قرن 21 ظهور کرده است.

جالب‌تر اینکه به‌رغم تبلیغ چنین نگاهی در کتاب‌های افرادی مانند سریع‌القلم، که یکی از منابع اصلی کنکور کارشناسی‌ارشد علوم سیاسی در ایران نیز به شمار می‌رود، کتاب‌های مهمی در خود غرب منتشر شده‌اند که این نوع نگاه به توسعه را حتی در پارادایم نگاه مادی به انسان نیز به‌شدت به چالش می‌کشند. کتاب «سیاست شادکامی» نوشته «درک باک»، رئیس سابق دانشگاه هاروارد ازجمله این منابع است که در آن بر غلط بودن ابتنا و انحصار مفهوم توسعه به مباحثی مانند ثروت و... تاکید شده است.

هرچند مبلغان توسعه از طریق نگاه به بیرون، بیش از هر چیز خود را در پارادایم آزادی تعریف می‌کنند، اما نکته مهم آن است که این نگاه در وهله اول بزرگ‌ترین ضربه را به خود «آزادی» به‌معنای عمیق آن وارد می‌کند. در این نوع نگاه، غیر از آنکه استقلال یک کشور به‌عنوان حق یک ملت برای تعیین سرنوشت خود نادیده گرفته می‌شود، آزادی نیز به معنای عام و عمیق آن به یک ارزش ثانویه و در حاشیه تبدیل می‌شود. نگاه به بیرون کاملا مبتنی‌بر نگاه لیبرال به آزادی است و به‌رغم تصور غالب در ایران، آزادی عنصر ذاتی لیبرالیسم نیست؛ چراکه رکن رکین لیبرالیسم را باید «فردیت» (Individualism) در نظر گرفت. بنابراین در نگاه یک فرد لیبرال، نه آزادی به‌معنای اعم، بلکه صرفا آزادی «فرد» او اهمیت دارد و آزادی دیگران تا جایی و برای آنکه تامین‌کننده آزادی او باشد، توجیه می‌شود. بر همین اساس است که برای یک فرد لیبرال، آزادی مردم فلسطین یا عراق یا لبنان و ایران و... برای تعیین سرنوشت خودشان اصالتی ندارد و اگر منافع یک فرد یا دولت لیبرال، تحدید آزادی دیگران برای افزایش آزادی خود را توجیه کند، این امر انجام خواهد شد.

هرچند تدقیق و تبیین بیشتر این مباحث مجالی بیش و فراتر از این مطلب می‌طلبد، اما غرض ارائه مقدمه‌ای است که نشان می‌دهد گفتمان و ایده‌ توسعه با نگاه به بیرون، نه‌تنها برای توسعه کارساز نیست، بلکه با کلان ارزش‌های عام و عمومی مانند «آزادی» و «عدالت» نیز کاملا در تضاد است و بر همین مبنا باید از مجلس ختمی که برای برجام گرفته شده، تجربه‌ای برای یک شیفت پارادایمی در سیاست و جامعه از نگاه به بیرون، به سیاست درون‌زایی پیشرفت استخراج کرد. هرچند غیر از ضرورت تغییر نگاه و رفتار سیاسیون ارشد دولتی، یک مقدمه اساسی چنین شیفت پارادایمی، بازتعریف جدی‌تر و مبنایی‌تر کلان‌ارزش‌هایی مانند پیشرفت و آزادی و عدالت در سطح افکارعمومی است؛ اما متاسفانه ساختار آموزش و پرورش و آموزش عالی کشور و نیز برخی دستگاه‌های تبلیغاتی این مفاهیم را به‌نوعی در جامعه مطرح کرده است که خروجی آن چیزی جز تبلیغ توسعه از طریق نگاه به بیرون نخواهد بود.

سوم: عبرت از برجام؛ از «معرفت» تا «شخصیت»
موافقت اولیه با برجام در سطح عمومی جامعه و نیز بین گروه‌های مختلف اجتماعی از دانشجو تا روزنامه‌نگار و سلبریتی و... نقطه عزیمت‌های متنوعی داشته و نمی‌توان تمام آنها را بر یک مبنا تحلیل و ارزیابی کرد. همچنین در بین سیاسیون نیز این مساله علت‌های متنوعی داشته اما مساله اصلی آن است که امروز «آفتاب تابان» به‌عنوان یک استعاره، برازنده‌ برجام شده است اما نه از این نظر که مطلوبیت و موجه بودن آن چون خورشید باشد، بلکه به این معنا که ابتر بودن نگاه به بیرون برای توسعه را مثل روز آشکار می‌کند. با وجود این همچنان این دیدگاه با لطایف‌الحیلی مانند «گور پدر آمریکا» و «زنده باد اروپا» توسط گروهی از سیاسیون ادامه پیدا خواهد کرد.

این موضوع احتمالا این سوال را پیش خواهد کشید که با وجود چنین تجربه‌ ملموس و محسوسی، چگونه این دیدگاه همچنان پیگیری و بر آن اصرار می‌شود؟ برای این موضوع تحلیل‌های مختلفی می‌توان ارائه کرد، اما یک مبنای مهم برای ورود به تحلیل در این فاز تاکید بر این مساله است که تحقیقات از مباحث معرفتی باید به مساله «شخصیتی» تغییر میدان دهد. به این معنا که تجربه‌ اخیر هرگونه‌ مساله‌ معرفتی و ندانم‌های نظری را درباره کارآمدی یا  ناکارآمدی نگاه به بیرون برای توسعه یا قابل اعتماد یا غیرقابل اعتماد بودن آمریکا و غرب را دست‌کم برای مسئولان اجرایی سطح اول کشور منتفی می‌کند و اگر متغیری، آنها و برخی شخصیت‌های سیاسی را همچنان به سمت اصرار بر نگاه به بیرون سوق دهد، آن را نه از خود معرفت بلکه باید از طریق «روان‌شناسی معرفت» جست‌وجو کرد.


کد خبرنگار : 38