تاریخ : 1397,یکشنبه 13 خرداد14:49
کد خبر : 267905 - سرویس خبری : باشگاه نویسندگان

بهروز فرنو؛

خودبنیادی، مشکل اساسی در نهضت‌های چپ

دعوت به مجاهدت برای جامعه‌ای که از مواهب دنیای مدرن محروم است و امید واهی رسیدن به این امکانات در سایه «زندگی اشتراکی» و عالمی که در نیست‌انگاری با دنیای جدید همراه است. تعارضی که موجب سقوط اتحاد شوروی شد.

خبرنامه دانشجویان ایران: بهروز فرنو// در قسمت اول آوردیم که تلقی خطی از تاریخی و قائل شدن به ترقی و تکامل در طول زمان، امری بر آمده از تفکر جدید و مدرن است. اکنون ممکن است این مساله مطرح شود که برخی از فلسفه‌های تاریخ، ازجمله اگوست کنت و ماکس وبر یا تفکرات دیالکتیکی و سوسیالیستی هم قائل به ادوار تاریخی هستند، در حالی که در زمره تفکرات مدرن به ظهور رسیده‌اند. بله در اقسامی از فلسفه‌های قاره‌ای و ازجمله حوزه دیالکتیک و به‌خصوص افکار چپ و برخی از فلسفه‌های حیویت، توجه به ادوار تاریخ شده است اما مبنای این توجه با آنچه در گذشته و مذاهب و ادیان مطرح بوده، متفاوت است. به علاوه که عمده این تفکرات اگرچه به نحوی با اما و اگر درباره مدرنیته آغاز شده، از آنجا که از مبانی خود بنیاد مدرن امکان گذر نداشته‌اند خود مجدد به ورطه مدرنیته درافتاده‌اند. (1)

در اینجا جا داشت که بحث مفصلی راجع به ظهور و سقوط افکار چپ و سوسیال و حتی تاثیرات فلسفه‌های حیویت، مثل نیچه و اشپنگلر بر افکار ناسیونال‌سوسیال داشته باشیم. اما از آنجا که از بحث اصلی دور می‌افتیم، تنها به این نکته اشاره می‌کنیم که در افکار مارکس و حوزه‌های چپ، توجه به وجوه استثمار در دنیای مدرن و اقسام آن در ادوار تاریخ سبب شد که با نقض تاریخ خطی و آنچه علم تاریخ به معنای تحصلی لفظ دانسته می‌شد، عطف توجهی به جوامع اولیه به‌عنوان جامعه اشتراکی بشود.(آنچه که در مذاهب و ادیان و آیین‌ها، از آن به عهد آغازین و دوره «امت واحده» تعبیر می‌شد) همچنین توجهی شده است به «عهد واپسین» و «فرجام» که در مذاهب و آیین‌ها از آن تعبیر به عصر ظهور شده و در افکار چپ، از آن به جامعه نهایی سوسیال و کمونیست یاد شده است.

اما مشکل اساسی در نهضت‌های چپ، مبنای خودبنیادی است که اینجا در صورت اجتماعی یا صورت نحنانی(2)، در مقابل بشرانگاری فردی افکار دست‌راستی، ظهور و بروز کرده است. این مبنای مشترک موجب می‌شود که به‌رغم تفاوت در نظرگاه تاریخی، مجددا حوالت مدرنیته به صورت «تحول در ابزار تولید» و «تکامل اجتماعی دیالکتیکی» به سراغ افکار چپ بیاید. تعارض از همین‌جا آغاز می‌شود.

دعوت به مجاهدت برای جامعه‌ای که از مواهب دنیای مدرن محروم است و امید واهی رسیدن به این امکانات در سایه «زندگی اشتراکی» و عالمی که در نیست‌انگاری با دنیای جدید همراه است. تعارضی که موجب سقوط اتحاد شوروی شد.

درخصوص فلسفه‌های حیویت و افکار نیچه و اشپنگلر نیز آنچه که موجب انحراف در جریان دولت فاشیستی شد، همان «اصالت قدرت خودبنیاد» و «امید واهی به سلطه تکنولوژیک» و «جهان‌ ولایی» بود.  پس روشن می‌شود که تفکر خودبنیاد و بشرانگار مدرن، در نسبت با زمان و تاریخ در دو صورت علم تاریخ خطی - یعنی هیستوریسم- و فلسفه‌های اجتماعی - یا هیستوریسیزم-، موجب غفلت از مسائل زمانه و بحران عصر جدید شده است.

در عین حال که در مذاهب و ادیان و آیین‌ها، توجه صرفا به زمان عرضی و دنیوی نبوده است، بلکه نسبت هر امر این جهانی با حقیقتی در عالم دهر و سرمد و خلاصه، زمان طولی، در نظر گرفته می‌شد.

عزم ما در این مطلب در مقابل علم تاریخ به معنای راست و فلسفه‌های تاریخ به معنای چپ، توجه به «حکمت تاریخ» در عصر مابعد مدرن و عبرت حقیقی از موقف و میقات دنیای مدرن است.

نکته‌ای که در خاتمه این قسمت از بحث باید به آن اذعان کرد آن است که تعارضات دنیای مدرن و مبنای خودبنیاد تفکر جدید است که تاریخ استثمار، دو جنگ جهانی و یک جنگ سرد را رقم زده است. با این مبانی و اصالت مائی و منی و «اراده معطوف به قدرت» برای تسلط بر جهان، دو سه قرن استثمار، دو جنگ جهانی، یک جنگ سرد و مسائل زیست‌محیطی و کلا بحران عصر جدید اجتناب‌ناپذیر بود. لذا هر تحلیلی نسبت به مسائل فعلی عالم، حتی در محدوده مسائل سیاسی، بدون توجه به این بحران و مسائل کلی زمانه، قابل بحث نیست و هر بحثی بدون این توجه ابتر خواهد ماند. چنانچه عزم ما گذر از بحران آخرالزمانی کنونی و جست‌وجوی حکمی طریقتی برای رستگاری از آن نباشد، چه بسا که در این بحران به هلاکت افتیم.

پانوشت‌ها:
1- به عبارت دیگر صرف صورت ادواری را نباید ملاک گرفت. گرچه صورت ادواری در کنت یا هگل یا مارکس و دیگران مطرح است اما با «آگاهی» و «خودآگاهی» بشر - چه در صورت جمعی یا طبقاتی یا سایر صور- ملازم دانسته شده و به این ترتیب گرچه صورت ادواری تاریخ گاهی در دوره جدید هم مطرح است، اما بازگشت آن، نه به تعالی، بلکه به حلول، خودبنیادی و بشرانگاری است که اساس مدرنیته و وضع جدید است.

2- نحنانیت به معنای قول به اصالت «نحنُ/ما» مقابل أنانیت به معنای قول به اصالت «أنا/من». بیت مشهوری از حافظ در همین معناست: در بحر مائی و منی افتاده‌ام بیار/می تا خلاص بخشدم از مائی و منی.


کد خبرنگار : 23