تاریخ : 1397,چهارشنبه 30 خرداد07:05
کد خبر : 269783 - سرویس خبری : یادداشت

محمدرضا کردلو

سلبریتی‌های بی‌سواد و عادت تشویق نقش‌های منفی

آن لحظه با خودم مرور می‌کردم حتی اگر پای فتنه‌گری و مزدوری او برای بیگانه را به میان نکشیم و حتی اگر با غیرایدئولوژیک‌ترین عینک، فیلم را تماشا کنیم، چگونه می‌شود یک قاتل و مزدور بیگانه و... تشویق شود! بعد دیدم نه، مثل اینکه می‌شود.

خبرنامه دانشجویان ایران: محمدرضا کردلو// یادآوری روزهای تلخ و سخت بعد از سال 88 اصلا دوست‌داشتنی نیست، اما خیلی از اتفاقات در معاصرت ما با آن روزها رخ داد که از 88، یک مبدأ تاریخی ساخت؛ سال‌هایی که شکاف‌های سیاسی تا قلب خانواده‌ها پیش رفت و کمتر کسی را یارای کنار کشیدن از معرکه بود! در یکی از این شب‌های گس در جشنواره سی‌ام فیلم فجر، وقتی قرار بود «قلاده‌های طلا»ی ابوالقاسم طالبی برای اولین‌بار اکران شود، دو طرف همین شکاف سیاسی در سالن حضور داشتند. سینماگرانی که به طرفداری از کاندیدای مغلوب انتخابات و مقابل نتیجه انتخاب مردم صف‌آرایی کرده بودند، یکی از جدی‌ترین حضورهای سیاسی خود را در آن شب به نمایش گذاشتند. واکنش‌هایی که پس از هر سکانس مشاهده می‌کردیم، تامل‌برانگیز بود. تشویق‌های این‌طرف، تشویق‌های آن‌طرف و سیاسی‌ترین فیلم سینمایی آن روزها!

یکی از واکنش‌ها، آن روی برخی از سلبریتی‌ها را که مثل همیشه و به‌تعبیر فیلم «کت پوزیسیون و شلوار اپوزیسیون» به تن داشتند، نشانم داد. علیرام نورایی، بدمن فیلم بود. در یکی از سکانس‌ها، او در کشاکش تن‌به‌تن با قهرمان فیلم که امین حیایی نقشش را بازی می‌کرد، پیروز می‌شود. واکنش سینماگران طرفدار کاندیدای مغلوب عجیب بود (شاید هم نباید تعجب می‌کردم)؛ آنها برای علیرام نورایی دست زدند.

آن لحظه با خودم مرور می‌کردم حتی اگر پای فتنه‌گری و مزدوری او برای بیگانه را به میان نکشیم و حتی اگر با غیرایدئولوژیک‌ترین عینک، فیلم را تماشا کنیم، چگونه می‌شود یک قاتل و مزدور بیگانه و... تشویق شود! بعد دیدم نه، مثل اینکه می‌شود. اگرچه رفتاری که کمی بعدتر از سوی همین جماعت با بازیگر نقش منفی قلاده‌های طلا شد هم در نوع خود کم‌نظیر بود!

روز دیگری در یکی از جشنواره‌های بعد، به مزاح، به یکی از کسانی که «علیرام نورایی» را به‌خاطر بازی در فیلم قلاده‌های طلا، از حضور و کمک در یک خیریه منع کرده بود، گفتم «شما که نقش منفی قلاده‌های طلا را آنقدر باور کرده بودید و تاییدش می‌کردید که در حد کف و سوت کشیدن برایش در سالن برج میلاد پیش رفتید، انصاف نبود به خیریه راهش ندهید، او که شما را خوشحال کرده بود».

همان‌جا در سالن برج میلاد در یکی از شب‌های بهمن‌ماه سال 90، در جشنواره سی‌ام با آدم‌هایی آشنا شدم که حاضرند همه‌چیز حتی درونیات فطری خود را به‌راحتی قربانی کنند. آخر چگونه  یک قاتل تشویق می‌شود؟! البته پیش‌تر مطمئن شده بودم که اینها حاضر شده‌اند انصاف را به‌راحتی پای خواسته‌های شخصی‌شان قربانی کنند، اما کمتر تصور می‌کردم که ممکن است یک بدمن تمام‌عیار که پشت‌سر هم آدم می‌کشد، در یک سالن سینما تشویق شود!

آن شب گذشت، اما آن روحیه در همه اتفاقات بعد ادامه پیدا کرد و همان‌ها که «کت پوزیسیون و شلوار اپوزیسیون» را همزمان به‌پا کرده بودند، در سال‌های بعد، در عین تغذیه‌شدن از همه نظامات اداری جمهوری اسلامی، تک‌تک تصمیماتش را با کم‌سوادی به چالش کشیدند تا مگر مانند همان نقش منفی قلاده‌های طلا، عنصر موفقی برای ضربه‌زدن به جمهوری اسلامی شوند! آخر خودشان تشویقش می‌کردند.  این روزها نیز ماجرای قصاص قاتل و جلاد سه نفر از فرزندان این مردم در گلستان هفتم که پیش از دادگاه حتی به قتل و آدم‌کشی خود اعتراف کرده و جرمش آشکار است و در روزهایی که هوا مثل ایام 88 گرگ و میش نیست و شبکه‌های اجتماعی روی روشن و شفافی از همه وقایع را نشان می‌دهند، بهانه‌ای برای تبلور همان روحیه شده. همان روحیه مشوق نقش منفی، با بی‌سوادی به اظهارنظر درمورد مسائلی که به آنها ربطی ندارد، می‌پردازند.

از جوجه‌اردک‌های زشت که بنای عوض‌کردن جای شهید و جلاد را دارند تا مجری تلویزیون که احتمالا حاشیه امنی برای اظهارنظرهای شاذ دارد؛ اظهارنظرهایی که البته نشان می‌دهد در عین نداشتن سواد، می‌توان حسابی نقش‌ بازی کرد و نقش منفی را تشویق کرد و داعیه‌دار اصلاح شد. و عجب است از سیستم نظارتی‌ای در این مملکت که هنوز از برخی خط‌‌قرمزهای بی‌خود و بی‌جهت در صداوسیما کوتاه نمی‌آید و در عین حال تریبونش را در اختیار کسانی می‌گذارد که کمتر خط‌قرمزی است که رد نکرده باشند!


کد خبرنگار : 38