خبرنامه دانشجویان ایران: زینب حریزاوی// تربیت انسان متاثر از عوامل مختلفی است که در میان آنها کرامت انسان بهعنوان یک اصل تربیتی نقش ویژهای دارد. در این میان این سوال مطرح میشود که اصلا کرامت نفس چیست و چه نقشی در تربیت انسان دارد؟ به عبارت دیگر مفهوم کرامت نفس چیست؟ و چه ابعادی برای کرامت نفس مطرح است؟ و نحوه تاثیرگذاری کرامت نفس بر تربیت چیست؟
مفهومشناسی کرامت
ریشه واژه کرامت «کرم» است و ضدلئامت است. (الجوهری، 1361، 4، 202) و در معجم کرم، به «شرفِ فینفسه بشیء»، معنا شده است یا شرف در خلقی از اخلاق. (احمد بن فارس، 1404، 172) اما «کرم» ممکن است گاهی وصف خدای متعال واقع شود که مراد از آن احسان و نعمت است و گاه وصف انسان شود که نام اخلاق و افعال پسندیده اوست که از وی ظاهر میشود. (قرشی، 1371، 6، 103)
به همین مناسبت است که کریم، صفتی و اسمی از صفات و اسمای الهی است که به «صَفوح» معنا شده که از گناهان بندگان مومنش درمیگذرد. (الجوهری، 1368، 4، 2020) (احمد بن فارس، 1404، 5، 172)
کریم در مورد خدای متعال به معنای «کثیرالخیر و بخشنده و جوادی که عطایش بینهایت است» آورده شده است. (ابنمنظور، 1414، 12، 510)
اما وصف کریم در مورد انسان، کسی تعریف شده است که نفس خود را از آلودگی به چیزی از مخالفت پروردگارش گرامی داشته است. (ابنمنظور، 1414، 12، 513) همین معناست که با موضوع بحث ما مطابقت بیشتری دارد. در قاموس آمده است کرامت به معنی سخاوت، شرافت، نفاست و عزت است. در قرآن لفظ کریم یا کرامت یا فعل آن را با در نظر گرفتن تناسب محل میشود به یکی از معانی چهارگانه گرفت. (قرشی، 1371، 6، 103) به گفته آیتالله جوادیآملی، اگر بخواهیم کلمه کریم را به فارسی ترجمه کنیم باید چند کلمه را در کنار هم بگذاریم تا معنی کریم روشن شود. (جوادیآملی، 1361، 21) تکریم و اکرام به یک معنا هستند و اسم آنها، کرامت است. کرامت مرتبهای است که بالاتر از حب قرار داده میشود (طبق یوضع علی رأس الحبّ) (الجوهری، 1368، 4، 2021).
همچنین ذکر این نکته فلسفی درباره کرامت میتواند مفهومشناسی آن را کاملتر کند، اینکه کرامت، نحوه وجود خاصی است که مصداق اتمّ و اکمل آن خداوند سبحان است که دارای عالیترین درجه وجودی است و معنای کرامت، هم بر واجبالوجود اطلاق میشود و هم بر ممکنالوجود؛ بنابراین کرامت، مشترک معنوی است نه مشترک لفظی و از سنخ ماهیت نیست و داخل در مقوله ماهوی نیست. بهطور کلی کرامت نفس به معنای «دوری نفس از پستی و فرومایگی» است که دارای معادلهایی چون عزت نفس، شرافت، نفاست نفس و... است، که مفهومی است از سنخ وجود که مشترک معنوی بین واجبالوجود و ممکنات است. در تبیین مفهوم کرامت نفس لازم است که در آیه کرامت لَقَدْ کرَّمْنا بَنِیآدَمَ وَ حَمَلْناهمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهمْ مِنَ الطَّیباتِ وَ فَضَّلْناهمْ عَلى کثِیرٍ مِمَّنْ خَلقْنا تَفْضِیلا (اسراء، 70) دقت شود. علامه طباطبایی در این آیه به بیان تفاوت مفهوم «تکریم» و «تفضیل» میپردازد. «تکریم» معنایی است نفسی که در آن کاری به غیر نیست بلکه شخص موردتکریم به تنهایی موردنظر است که دارای شرافت و کرامتی بشود؛ به خلاف «تفضیل» که شخص موردتفضیل از دیگران برتری یابد، درحالی که او با دیگران در اصل آن عطیه شرکت دارد (طباطبایی، 1374، 13، 215).
بنابراین کرامت انسان در میان سایر موجودات بهخصوصیتی است که در سایرین نیست اما در تفضیل، دیگران با انسان شریک هستند. تفاوت دیگر آن است که «تکریم» عبارت از امور ذاتی و ملحقات آن از غرایز است و «تفضیل» عبارت از امور کسبی است؛ چراکه مواهبی که در آدمی است به دوگونه ذاتی و اکتسابی است. البته اینکه مراد از تکریم اولی باشد و مراد از تفضیل دومی، دلیلی ندارد و لغت عرب هم با آن سازگار نیست. (طباطبایی، 1374، 13، 219)
آیتالله جوادیآملی این آیه را بهگونهای دیگر تبیین میکنند. نوع انسان، فینفسه، کریم خلق شده و شایستگی کرامت زاید را هم دارد اما آیه درصدد بیان این نیست که انسان بر جمیع موجودات ممکن فضیلت دارد یا بر بسیاری (کثیر) از آنها، بلکه صدر آیه ناظر به «کرامت نفسی» انسان است و ذیل آیه ناظر به «کرامت نسبی» (جوادیآملی، 1369، 18). علامه آیه را در مقام بیان حال «جنس بشر» دانسته و اینکه آیه ناظر به کمال انسانی «از حیث وجود مادی» اوست و تکریم و تفضیلش هم در مقایسه با سایر موجودات مادی است؛ بنابراین چون ملائکه از تحت نظام مادی این عالم خارج هستند، آیه ناظر به تفضیل از ملائکه نیست.
ابعاد کرامت انسان
الف) کرامت ذاتی
وجه تکریم بنیآدم به چیست؟ به اعتقاد علامه آنچه برخی از مفسران ذکر کردهاند، ازجمله نطق انسان، راهرفتن بر دو پا، تسلط بر سایر مخلوقات و خط و... صحیح نیست بلکه موهبت خاص الهی به انسان (عقل) است که موجب کرامت او شده است. (طباطبایی، 1374، 13، 217)
آیتالله جوادیآملی در تبیین کرامت انسانی، روح ملکوتی انسان را معیار میداند، چراکه اگر معیار کرامت بدن او باشد، ویژه آدمی نخواهد بود، زیرا خط سیر و تطور آفرینش را دیگر حیوانها نیز پیمودهاند. پس کرامت انسان به روح او برمیگردد اما نه روح متعارف او. اوج کرامت آدمی جنبه ملکوتی انسان است که به فراترین مرتبه تقوا وابسته است، چراکه اِن أَکرَمَکمْ عِنْدَاللَّه أَتْقاکمْ (حجرات، 13) گرچه شناخت خداوند و ایمان و عمل صالح و اطاعت و مراقبات و دریافت پاداش از خدای سبحان، همه مربوط به روح انسان است و کرامت به شمار میآید ولی همه کرامت ابتدایی است که نمیتوان آنها را معیار کرامت خاص انسانی دانست. (جوادیآملی، 1383، 83-79) این منزلت انسانی گاه بهعنوان «امر تکوینی» مورد بررسی است که جنبه ارزشی و اخلاقی ندارد و گاه بهعنوان یک «مفهوم اخلاقی» که مطلقا ارزشی است. کرامت ذاتی مربوط به دایره تکوین است. کرامت ذاتی از دسته مفاهیم حقیقی است و موجودات را صرفنظر از معیارهای اخلاقی میتوان با هم مقایسه کرد و یکی را کاملتر از دیگری دانست. (مصباحیزدی، 1373، 369) آیتالله جوادی در تبیین کرامت ذاتی گوهر آدمی را کریم دانسته و این کرامت به دلیل افاضه روح الهی به انسان است. ایشان معتقدند خداوند بعد از بیان آفرینش و افاضه روح الهی به او فرمود فَتَبارَک اللَّه أَحْسَنُ الْخالِقِینَ (مومنون، 14) حال که انسان دارای اصلی است و آن اصل منسوب به خداست، کرامت انسان برای او ذاتی و وصف اولی است که همان تعبیر کرامت ذاتی یا تکوینی است و افاضه روح الهی به انسان است که او را در میان موجودات کرامت بخشیده است. در اینجا هدف از مدح انسان در واقع «مدح فعل خدا» است و فضیلت انسان در واقع به اعتبار متعلق تکریمات الهی است. (مصباحیزدی، 1373، 272) بنابراین انسان بهسبب کرامت ذاتیاش نمیتواند به دیگران فخر بفروشد و آن را ملاک ارزشمندی و تکامل انسانی خود بداند بلکه باید خدا را به خاطر این آفرینش ستود. (رجبی، 1390، 156)
ب) کرامت اکتسابی
با بررسی اجمالی برخی آیات قرآن این سوال در نظر میآید که چرا برخی آیات قرآن انسان را مورد نکوهش و سرزنش قرار دادهاند و حتی او را از حیوانات پستتر و پایینتر دانستهاند (اعراف، 179) یا اینکه انسان را ضعیف میداند (النساء، 28) یا اینکه در مرحلهای مورد تکریم است و در مرحلهای درحال سقوط (تین، 5-4). در پاسخ اینگونه آمده است که ظاهرا در آیات قرآن تناقض وجود دارد و این گونه به نظر میرسد که در آیاتی انسان مورد تکریم و گرامیداشت بوده و در جای دیگر «ضعیف» و «هلوع» و «بل هم اضلّ» و... معرفی شده است. همانطور که گفته شد مقام و منزلت انسان گاه بهعنوان امری تکوینی و هستیشناختی است و گاه اخلاقی و ارزششناختی. در آیات قرآن نیز با بررسی تفصیلی میتوان به این دو دست یافت؛ در آن جا که میفرماید لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ در واقع انسان را به ذات وجودش مورد گرامیداشت قرار داده و وقتی انسان را ضعیف میداند نیز ذات او را مذمت میکند. (مصباحیزدی، 1373، 371 و 370) اما در مقابل این آیات دستهای دیگر مذمت و کرامت انسان را امری اخلاقی و به بیان دیگر «اکتسابی» معرفی میکنند. اینجاست که کرامت انسان مقولهای ارزشی میشود و پای اختیار انسان و فعل او به میان میآید که او را مستحق مدح یا ذمّ میکند. در واقع قبل از فعل اختیاری، شایستگی به ستایش یا نکوهش برای انسان وجود ندارد.
پس در آیات سوره تین که یکبار انسان را در احسن تقویم میداند و بار دیگر در اسفلسافلین، در واقع به همین تفصیل است که تکریم او بیانگر کرامت ذاتی اوست و بعد از اینکه با فعل اختیاری خود، فعلی را انجام داد مستحق نکوهش میشود که این نکوهش اخلاقی و ارزشی است. بنابراین کرامت اکتسابی انسان امری است که در سایه ایمان و عمل صالح و به اختیار انسان به دست میآید. (مصباحیزدی، 1373، 372) در واقع انسانی که با عمل خود، در برخورداریاش از کرامت اکتسابی با سایر انسانها سنجیده میشود، حقیقتا تکاملیافته یا سقوط میکند و در واقع نیز مراتب وجودیاش بالا و پایین رفته است. (رجبی، 1390، 159) پس در همین مراتب وجودی که با کرامت اکتسابی به دست آورده یا از دست داده است گاه از درجه انسانیت صعود کرده و فراتر از فرشتگان میرود و گاه از مرتبه حیوانیت نزول کرده و فروتر از آنها میرود. اما سوالی مطرح میشود که آیا این مقام انسانیت را همه در آغاز پیدایش خویش دارند؟ یا باید آن را تحصیل کنند؟ به تعبیری مقام انسانیت امری است تحصیلی نه حصولی، انسان، کریم بالقوه است نه بالفعل و میتواند با پیمودن راه کرامت، خود را به فعلیت برساند و این مقام را کسب کند. انسان موجودی است که میتواند به فعلیت کرامت برسد و تنها راه کرامت او هم راه اطاعت است، پس محور کرامت تقواست. (جوادیآملی، 1369، 99) کرامت ذاتی انسان را منوط به کسب مقام انسانی کردهاند که خود این مقام با تقوا و اطاعت الهی بهدست آمدنی است. کرامت را وصف نفسانی میدانند که مستقیما با خارج ارتباط ندارد، بلکه محصول یک وصف نفسانی دیگری است که تقواست. اگر یک وصف نفسانی متوقف بر وصف نفسانی دیگر بود، وجودا، علما، حدوثا، بقائا، شدتا و ضعفا، تابع اوست. پس تقوا هم ملکه نفسانی است که با عمل صالح و علم صحیح فراهم میشود. (جوادیآملی، 1369، 182) پس تقوا محور کرامت انسانی است و بدون آن کرامت حاصل نمیشود.
تاثیرگذاری کرامت بر تربیت انسان
الف) مفهوم تربیت و اصول آن
در تبیین مفهوم تربیت لازم است به بیان معنای لغوی و ریشهیابی آن بپردازیم. در برخی کتب تربیتی و مقالات، ریشه تربیت را «ربو» یا «ربا» معرفی کردهاند؛ (مطهری، بهشتی، شکوهی) که به معنای زیادت و نشو و نما دادن است. (زاد و نما) (ابنمنظور، 1414، 14، 305) برگرداندن ریشه تربیت به ربو با تعاریفی از تربیت که آن را ناظر به فرآیند رشد فرد و نیز به فعلیت رساندن استعدادهای بالقوه میدانند، سازگاری بیشتری دارد. این ریشهیابی تا به حدی است که به نظر برخی تربیت امری مربوط به زیاد شدن در ساحت مادی انسان است و آنچه مربوط به بعد غیرمادی اوست و الهی است تربیت نیست بلکه تزکیه است. (بهشتی، 1360، 99) به اعتقاد برخی واژههایی چون «رَبَّیانِی» (اسراء، 24) یا «أَ لَمْ نُرَبِّک» (شعراء، 18) در قرآن نیز ناظر به امر جسم و بزرگ کردن و رشد و نمو دادن آن است. (قرشی، بهشتی)
راغب ریشه ربّ را در اصل به معنی تربیت و پرورش دانسته که آن ایجاد کردن حالتی پس از حالات دیگر در چیزی است تا به تمام و کمال آن برسد. (راغب اصفهانی، 1، 336) در قاموس نیز به نقل از مرحوم طبرسی آمده است که ربّ به معنی مربّی از اسمای حسنی است و مقام ربوبیت خدا را روشن میکند یعنی آنگاه که در وصف خدا گفته شود ربّالعالمین. مراد پرورش دادن و تربیت کردن تمام موجودات است، همانطور که یک نفر طفل را تربیت میکند و پیوسته مواظب اوست. (قرشی، 1371، 3، 43) تربیت کودک (صبی) به معنای محافظت و رعایت کردن و پرورش و تربیت دادن اوست. (ربّا، تربیتة) به این معناست که مربّی، تربیت مرَبّی (مربوب) خود را که صبی است به بهترین وجه برپا دارد و او را سرپرستی کند تا طفولیت را پشتسر بگذارد. (ابنمنظور، 1414، 1، 402-401)
به این ترتیب، میتوان تربیت را در اصطلاح فعالیتی دوجانبه دانست که بین مربّی و متربّی در جریان است و تا زمانی که متربّی به هدف نهایی تربیت یعنی رشد و کمال دست یابد، استمرار دارد؛ چراکه مربّی حالتی را به حالت دیگر در مربوب خویش ایجاد میکند تا او را به نهایت و کمال برساند. (عابدی، 1382، 11) اما برخی تنها بر جنبههای فردی تربیت تاکید دارند.
از آنجایی که تربیت امری است که با زمینههای مختلف زیستی، روانشناسی، جامعهشناسی، فلسفه و... مرتبط بوده و از آنها متاثر میشود، در جستوجوی تعریف کامل و دقیقتر از تربیت باید به سراغ کسی رفت که بر تمامی خصوصیات روحی و نفسانی انسان احاطه دارد و علم مطلق به ویژگیهای او دارد و او کسی جز خالق انسان نیست. مهمترین ویژگی تربیت دینی (اسلامی) آن است که مربّی و معلّم در آن خداوند ربّالعالمین است که تربیت الهی او در مورد همه افراد بشر اعمّ از انسانهای عادی و پیامبران اعمال شده است. همچنین از خصوصیات دیگر این نظام تربیتی، کمال مطلق آن است که تمام جنبههای شخصیت آدمی چون ابعاد ایمانی، عقلانی، اجتماعی، عاطفی و اخلاقی را مورد پرورش قرار داده است. علاوهبر این با فطرت انسانی سازگار بوده و به جنبههای فردی و اجتماعی و مادی و معنویاش توجه دارد. تربیت اسلامی در دایره انعقاد نطفه تا مرگ محدود نشده و از جهت اتصال به مبداء اعلی و حرکت به سوی او، دستوراتی مطابق حیات جاودانه انسان ارائه کرده است. (شریعتمداری، 1369، 37-35)
بنابراین اصول تربیتی، ریشه و بنیانی است که در جریان تربیت، اجتنابناپذیر بوده و بهعنوان دستورالعمل کلی، تمام جریان تربیت را تحتسیطره خود دارند. در صورت تخطی از این اصول است که رسیدن به هدف آرمانی تربیت دستخوش مخاطره میشود. هدف نهایی تربیت که همان هدف خلقت انسان معرفی شده است، تسهیل سیر صعودی و استکمالی به سوی حالتِ کمالی که در خلقتش مقدّر شده است. (شکوهی، 1377، 37) اما این اصول گاه کاربردی هستند به اعتبار اینکه بخشی از جریان تربیت را که شامل اهداف واسطهای تربیت است در بر میگیرند و از قلمروی شمول خارج میشوند؛ و گاه اصول عام تربیتی هستند که به کل جریان تربیت حاکمیت دارند و تعیین اهداف واسطهای را در بر میگیرند. (عابدی، 1382، 13-12) این اصول با اتکاءشان بر مبانی تعلیم و تربیت اسلامی باید از منابع اولیه آن یعنی قرآن و سنت استخراج شوند. اصول تربیت اسلامی، اصولی نیست که از بررسی نیازهای فردی و اجتماعی استنباط شوند، همچنین از اصول موضوعه نیستند که از سایر علوم اقتباس شود، بلکه عبارت از مبانی و بنیانهای موردنظر اسلام است که باید زیربنای همه فعالیتهای تربیتی قرار بگیرد. (احمدی، 1368، 106) برخی از این اصول عام تربیتی در نظام تربیت اسلامی شامل: کرامت نفس، مسئولیت انسان، تعقل و اندیشهورزی، عدل، کمالجویی و وسع انسان هستند. (عابدی، 1382، 55)
ب) چگونگی تاثیرپذیری تربیت از کرامت
یکی از مهمترین شاخصههای تربیت، برقراری [رابطه]مطلوب انسان با خویشتن خویش است. مطالعه خویشتنخویش باید براساس مشاهده و روش علمی و در جهت کشف رموز فَتَبارَک اللَّه أَحْسَنُالْخالِقِینَ صورت بگیرد. انسان با توجه به این معرفت است که باید راز برخورداری خود از اختیار و مسئولیت را دریافته و بهعنوان مناسبترین وسیله برای شناخت مبدا، امکان نیل به حد اعلای ارزشهای انسانی نظیر تزکیهنفس و استقلال اخلاقی را برای خویش فراهم کند. این معرفت انسان به خویشتن خویش و شناخت ابعاد مختلف وجودیاش، در درجه اول مفتاح معرفت الهی است که در نتیجه باید انسان را به مقامی برساند که به جایگاه خود در نظام خلقت که مقام خلیفهاللهی است، پی برده و به ارزش نفس انسانی ایمان بیاورد. با این اعتماد و ایمان و معرفت است که به سوی عمل صالح و تزکیه نفس خود از رذالتها و دستیابی به ملکات اخلاقی قدم برداشته و در مسیر هدایت قرار میگیرد. به همین دلیل است که بازگشت دادن انسان به خود و متوجه کردن او به شرافت و کرامت ذاتی خویش، ریشه و مبنا و زیربنای اخلاق اسلامی، معرفی شده و مبانی اخلاق اسلامی را از همین اصل میتوان استخراج و استنباط کرد. (مطهری، 1374، 210) اما اینکه از یک طرف به اصل کرامت بهعنوان یک اصل تربیتی اشاره شد و از طرف دیگر پایه اخلاق و تعلیمات اخلاقی؛ به رابطه تربیت و اخلاق بازمیگردد. آنچه علمای قدیم از تربیت بیان میکنند، در واقع قسمتی از اخلاقیات است که باید در وجود بشر تکوین کرد. فضایل را به صورت ملکات باید در انسان ایجاد کرد و آدم تربیتشده آدمی است که فضیلت در او به صورت خوی و ملکه درآمده باشد. شهید مطهری اخلاق را نوعی تربیت معرفی میکند با این تفاوت که اخلاق به معنی کسب نوعی خُلق و عادت است درحالی که تربیت به معنی پرورش است. همچنین در تربیت مفهوم قداست وجود ندارد ولی در اخلاق وجود دارد. در برابر نظریه علمای قدیم، علمای عرب تربیت را صرف پرورش دانسته که فقط و فقط به پرورش نیروی عقل و اراده اخلاقی میپردازد نه شکلدهی عادت. (مطهری، 1374، 95 و 81 و 77) میتوان گفت که گرچه فن اخلاق و فن تربیت یکی نیست ولی فن و علم تربیت را شیوهها و راههای رسیدن به اخلاق که آراستگی به صفات نیکو و پیراستگی از صفات زشت است، معرفی کرد که برای وصل به اهداف و مقاصد عالی و کمال انسانی است. این مطلب که اصل کرامت نفس یک اصل تربیتی و اخلاقی است را میتوان از منابع اولیه نظام تربیتی اسلام که روایات از آن جمله هستند، استخراج کرد.
امام علی(ع) میفرماید: کسی که نفس خود را بزرگ احساس کند، هوا و هوس را خوار میشمارد. (نهجالبلاغه، حکمت 449، 736) وقتی انسان روح خود را به منزله یک شیء نفیس بداند که از جنسی ملکوت و با عظمت و گرانقدر است، دیگر تن به حقارت گناه نمیسپارد و نفس خود را در معرض پستیها به واسطه شهوات قرار نمیدهد. (مطهری، 1383، 146) درنتیجه تسلط او بر شهوات آسان میشود و دستیابی به اخلاق که بهعنوان اشیاء متناسب با این شیء نفیس است، آن را ارزشمند ساخته و رذایل آن را از ارزش میاندازد. همچنین در نامه امام علی(ع) به فرزندش امام حسن(ع) آمده: نفس خود را از هر پستی بازدار، زیرا نمیتوانی به اندازه آبرویی که از دست میدهی بهایی به دست آوری. (نهجالبلاغه، نامه 31، 532) دورداشتن نفس از هرگونه پستی و ذلت و از دست ندادن ارزش آن به بهایی ارزان ناشی از خودارزشمندی است. شناخت کرامت نفس و معرفت انسان به نفاست نفس خویش، منتهی به کسب خلق و عادت به ملکات اخلاقی شده و در تزکیه روح و حرکت و سیر صعودی نقش خواهد داشت. برعکس آن که نفس خود را در برابر شهوات و هوا و هوسها قرار میدهد، نفس خویش را مورد اهانت قرار داده است و حضرت هادی(ع) میفرماید: کسی که نفس خود را خوار بشمارد، از شر او در امان نباش (تحفالعقول، 512). اثر این مطلب در امور اجتماعی است که اگر کرامت نفسانی انسان دچار خدشه و آسیب قرار بگیرد و نفس به پستیها عادت کند، همواره در معرض اهانت قرار گرفته و بر هر گونه بزه اجتماعی دستزدن امری آسان است. اثر دیگری که این شناخت و معرفت دارد آن است که: آن که درد و رنج و ناراحتی خود را جلوی مردم بازگو کند، به ذلت تن داده است. (نهجالبلاغه، حکمت 2، 624)
حضرت صادق(ع) میفرمایند: هر گرفتاری که داری جلوی مردم بازگو نکن، زیرا نزد ایشان خوار میشوی (بحارالانوار، 47، 34). در واقع بیان گرفتاریها و ناراحتیهای شخصی در برابر دیگران، موجبات خوارشدن را در برابر آنان فراهم میآورد و این کار به معنای اقرار به شکست خوردن در زندگی است. این اصل تربیتی در اسلام، نمودهای ویژهای در مسائل اخلاقی دارد. انسانی که نفس و روح خود را از عالم بالا که عالم قدرت و عفت است، بداند، از ضعف و ناتوانیها تنفر داشته و دوری میکند. حقارت نفس سرمنشاء رذایل اخلاقی بسیار است؛ چنانچه حضرت علی(ع) فرمود: آن کسی که با طمعورزی جان را بپوشاند، خود را پست کرده است. (نهجالبلاغه، حکمت 2)
بنابراین آنکه طمع را شعار خود قرار داده است، موجبات ذلت خویشتن خویش را فراهم کرده است. مبنای این خلق پلید و رذیله اخلاقی همین است که منجر به حقارت نفس میشود. به تعبیر استاد مطهری در مورد سایر ضدارزشهای اخلاقی نیز نقش محوری را کرامت نفس برعهده دارد؛ چراکه انسان تن به ضعف و زبونی و عجز نمیدهد اگر که در نفس خود شرافت را احساس کند. انسانی که بداند غیبت، حسد و تکبر از پستی نفس او ناشی میشود، تکبر نمیورزد و غیبت نمیکند و حسادت نمیورزد و به احدی در دنیا ظلم و ستم نمیکند، مگر آن که نفس خود را حقیر و ذلیل یابد. زیرا «ما من رجلٍ تکبّر أو تجَبَّر الاّ لذلّةٍ وجدها فینفسه» (اصول کافی، 3، 426) پی بردن به گوهر اصیل درون خویش، میتواند به انسان یاری برساند تا نفس خود را مورد تربیت قرار داده و اخلاق را در وجودش نهادینه ساخته و به مراتبی از تقوا دست یابد؛ به بیان دیگر «خودشناسی برای خودسازی». شهیدمطهری بیان میکند که در مکتب اسلام تمام احساسهای اخلاقی از پیدا کردن «خود» و احساس واقعیت «خود» پیدا میشود. بعد از این است که انسان میبیند تمام اخبار اسلامی یک فلسفه خاص دارد و اخلاق در اسلام بر محور خودشناسی و احساس کرامت در خودی واقعی است و اخلاق اسلامی براساس این پایه بنا شده است. (مطهری، 1383، 147) احساس ارزش در خودِ واقعی انسان، روح او را از بند بندگی دیگران آزاد کرده و او را انسانی آزاده میسازد، چنانچه حضرت علی(ع) سخنش به امام حسن(ع) را ادامه میدهد که برده دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفرید. (نهجالبلاغه، نامه 31، 532). بنده آزاده هرگز برای رفع حوائجش، دست نیاز را آنگونه به سوی دیگران دراز نمیکند که آبرو و عزت نفسش دچار صدمه شود و نیازهایش را بهگونهای برطرف میسازد که با عزت نفسش منافات نداشته باشد.
انسانی که به حقیقت درون خویش برسد، از تن دادن به حقارت و پستیها دوری کرده و به دوری از نابسامانیهای اخلاقی و انحرافات رفتاری تلاش کرده و به سوی ارزشهای انسانی و اخلاقی و کارهای خوب و خیرخواهانه گرایش پیدا میکند. اجتماع با چنین افرادی سعادتمند خواهد شد؛ چراکه همواره از شر و بدی آنها ایمن است و به خیر آنها امیدوار. افرادی که اینگونه تربیت شدهاند، آزاد و آزاده هستند و در برابر دیگران خود را خوار و ذلیل نمیکنند و برای برآورده کردن حوائجشان عزت و کرامت نفس خود را مورد خدشه قرار نمیدهند. چنین انسانهایی خود را در مسیر کمال قرار داده و با تزکیه نفس و رعایت تقوای الهی، رفتارها و اعمال خود را ضابطهمند و الهی میگردانند؛ و در این راه برای دستیابی به ارزشهای متعالی هرگونه رنج سختی را تحمل کرده تا عزت نفس خویش را حفظ کنند و به جایی میرسند که حتی جان خویش را فدا میکنند و مرگ با عزت و شهادت در راه خدا را انتخاب میکنند. مرگ با عزت برای آنان از زندگی با ذلت بسیار شیرینتر و سزاوارتر است. چنانکه مولایمان اباعبدالله الحسین در روز عاشورا «الموت اولی من رکوب العار» را رجزخوانی میکرد و شعار عزت و آزادگی را سر داد.