تاریخ : 1397,شنبه 24 شهريور17:46
کد خبر : 282153 - سرویس خبری : باشگاه نویسندگان

ابواقاسم رحمانی؛

کمی حواس‌مان را جمع کنیم

صحبت که می‌کردیم، می‌گفتند پول‌شان نمی‌رسید و می‌ترسیدند مدت حضورشان کم شود، برای همین از نیمه‌شعبان و باقی ایام فاکتور گرفتند و تمام پول‌شان را برای محرم کنار گذاشتند تا قند و چای و کیک‌یزدی بخرند و به عزاداران حسین تعارف کنند.

خبرنامه دانشجویان ایران: ابوالقاسم رحمانی// جلوی ایستگاه‌شان ایستاده بودم. هر سال در ایام خاص مذهبی ایستگاه صلواتی برگزار می‌کنند؛ بچه‌های یکی از هیات‌های محلی تهران هستند. امسال خبری ازشان نبود تا همین محرم. صحبت که می‌کردیم، می‌گفتند پول‌شان نمی‌رسید و می‌ترسیدند  مدت حضورشان کم شود، برای همین از نیمه‌شعبان و باقی ایام فاکتور گرفتند و تمام پول‌شان را برای محرم کنار گذاشتند تا قند و چای و کیک‌یزدی بخرند و به عزاداران حسین تعارف کنند.

می‌گفتند برای تهیه همین‌ها هم مشکل داشتند و هرجایی که می‌رفتند، بهانه‌ای برای گران‌فروشی وجود داشت؛ مثلا برای خرید لیوان یک‌بار مصرف هم مشکل داشتند. می‌گفت فروشنده هزار و یک بهانه آورد که فلان جنس نیست، این یکی جنس سرطان‌زاست، آن یکی گیاهی است و کمیاب، فلان مارک کاغذی است تا درنهایت همانی را که می‌خواهد با قیمت بالاتر به ما بفروشد. به خنده گفت: وقتی پوشک بچه کمیاب می‌شود، باید انتظار این را هم داشته باشیم نزدیک محرم لیوان یک‌بار مصرف هم کمیاب و گران شود.

می‌گفت خانه‌به‌خانه به اهل محل رجوع می‌کردند برای کمک گرفتن. خیران هرساله این بساط‌شان، مثل هر بار کمک کردند ولی خب این مقدار جمع‌شده، کفاف 10روز و 10 شب را نمی‌دهد. کمی ساعت حضورشان را کم کرده بودند تا در مصرف چای و قند قناعت کنند.

دو شب پیش که به آنها سر زده بودم، پرسیدم نارضایتی‌ای که به وجود نیاوردید؟  کسی از سر و صدای این ایستگاه و لیوان‌هایی که مردم روی زمین می‌ریزند، شاکی نشد؟ گفتند نه، حواس‌شان به همه‌چیز بوده، قسمتی را برای ریختن زباله‌ها درنظر گرفته بودند، صدای باندها را تا حدی بلند می‌کردند و داخل خیابان هم ازدحام نمی‌کردند که باعث ترافیک باشد.

هوا تاریک‌تر می‌شد، هیات نزدیک ایستگاه هم تمام شده بود و مردم برای خوردن چای و کیک صلواتی به سمت ایستگاه‌شان سرازیر شدند و لابه‌لای بوی اسپند و صدای ذکر حسین(ع) از بلندگو‌ها، یک پیرمرد و رفتارش جلب توجه می‌کرد؛ کارهایش مربوط به همان سوالی بود که پرسیدم، مربوط به زباله‌هایی بود که متاسفانه بعضی مردم رعایت نمی‌کنند و روی زمین می‌ریزند. تا یک‌جایی با فاصله دنبال کسانی که لیوان را در دست داشتند، حرکت می‌کرد و اگر دورتر از ایستگاه و به خاطر نبود سطل زباله آن را روی زمین می‌انداختند، زباله‌ها را برمی‌داشت و داخل کیسه‌ای که همراهش بود، می‌ریخت و بعد داخل سطل زباله می‌انداخت.

حتی با فاصله 20-10 متری ایستگاه آقایی داخل ماشین خودش چای و کیک را خورد ولی انگار حوصله پیاده شدن نداشت و در را آرام باز کرد و به این‌طرف و آن‌طرف نگاهی انداخت، وقتی به خیال خودش مطمئن شد کسی نگاهش نمی‌کند، لیوان خالی را آرام روی زمین گذاشت اما این پیرمرد بلافاصله نزدیک و خم شد تا لیوان را بردارد، انگار آن مرد خجالت‌زده شده بود و نمی‌گذاشت پیرمرد این کار را بکند، به‌هرحال با یک عذرخواهی از پیرمرد خودش لیوان خالی را به کیسه آویزان شده به کنار ایستگاه انداخت.

این نوع رفتارها و دغدغه‌مندی‌ها در بین تمام خیرات و اتفاقات خوبی که این شب‌ها می‌افتد، می‌تواند بارقه‌ای از امید و درس‌هایی باشد که برای همه ما کارساز است؛ کمی دقیق‌تر ببینیم و کمی بهتر با برخی موضوعات برخورد کنیم.


کد خبرنگار : 83