تاریخ : 1397,چهارشنبه 30 آبان12:53
کد خبر : 291323 - سرویس خبری : باشگاه نویسندگان

محمد زعیم‌زاده؛

مسئله عدالتخواهی و معجزه شفافیت

البته با رد این کاریکاتور از عدالت شاید برای برخی این سوال پیش بیاید که آیا اقسام دیگر عدالت‌خواهی بیش از حد کلی‌گویی و منفعلانه نیست؟ واقعیت اینکه ورود خردمندانه و عقلایی به عدالت‌خواهی نیازمند سنگین کردن فضا علیه مصادیق ضدعدالت از طرق فرهنگی و رسانه است و این خود پیش‌نیاز مهمی به‌نام شفافیت دارد.

خبرنامه دانشجویان ایران: محمد زعیم زاده// حدودا یک‌هفته است که مساله تملک برخی منازل مسکونی ده ونک توسط دانشگاه الزهرا به موضوعی مهم در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی تبدیل شده است؛ شخصا اطلاعات دقیقی از جزئیات حقوقی مساله ندارم اما آنچه از افراد مطلع حقوقدان و البته منصف درگیر پرونده شنیده‌ام اینکه جز یکی، دو مورد از منازل در باقی موارد به‌لحاظ حقوقی حق با دانشگاه است، اما آیا همه مساله این است؟

به‌نظرم مساله مهم‌تر، هنر برخی مسئولان و دستگاه‌ها در تبدیل یک ماجرای حقوقی ساده و قابل حل به یک گره امنیتی قضایی و آگراندیسمان این ماجرا در رسانه است و این هنر کمی نیست. واقعا الان مساله فوریت‌دار دانشگاه الزهرا این زمین‌هاست؟ آیا قبل از تلاش برای تملک این زمین‌ها نباید با اهل محل و ساکنان خانه‌ها تعامل و منزلی برای آنها تعبیه می‌شد؟ شاید مسئولان دانشگاه بگویند این کار را کرده‌اند اما داده‌های میدانی نشان می‌دهد درخصوص تعداد قابل‌توجهی از ساکنان این کار انجام نشده است. آیا در شرایطی که حق با ماست می‌توانیم انسانیت را فراموش کنیم؟ این‌طور که شواهد و قرائن نشان می‌دهد شروع ماجرای تملک زمین‌ها به دوره اصلاحات و زمان ریاست خانم رهنورد بر دانشگاه الزهرا و دستور محمدرضا عارف، معاون اول رئیس‌جمهوری وقت برمی‌گردد. خلاصه اینکه دانشگاه و دستگاه‌های مرتبط با این ماجرا می‌توانستند در این 14، 15 سال تدبیری برای داستان داشته باشند ولی کاری نکرده‌اند، اما باز هم ماجرا فقط این نیست.

شاید جلوه مهم‌تر داستان این بود که نحوه پیگیری ماجرای ده ونک درنهایت منتج به تقابل دو خوانش تمامیت‌خواه و کاریکاتوری از سرمایه‌داری و عدالت‌خواهی شد.

سرمایه‌داری دولتی
یک‌طرف ماجرا مسئولان دانشگاه الزهرا و وزارت علوم بودند که دولتی هستند اما در این ماجرا نوع خاصی از به رسمیت شناختن حق مالکیت را که فقط در نظام‌های سوپرسرمایه‌داری شاهد آن هستیم، ارائه کردند؛ از بالا تصمیمی گرفته شد که بای نحو کان زمین‌ها باید تا بهمن‌ماه پس گرفته شود حتی به این قیمت که چندصد نفر اسیر بی‌تدبیری شوند و خانه‌به‌دوش، حتی به این قیمت که به سبک سینماسازان حرفه‌ای صحنه‌ای ضدمردم دکوپاژ شود؛ در یک صبح بارانی لشکر خانه‌خراب‌کن‌های مکانیکی راه بیفتند و بدون هیچ عاطفه‌ای خانه‌ها خراب شود، گو اینکه این اتفاق به لطایف‌الحیلی نیفتاد اما برخی دوربین‌ها چنین صحنه‌هایی را ثبت کردند، این همان روح سرمایه‌داری است که این روزها کارگران نیشکر هفت‌تپه را هم معترض کرده.

کاریکاتور عدالت را نکشید
موضوع مهم‌تر برای من اما آن‌طرف داستان بود؛ عده‌ای در این صحنه رقت‌انگیز جور دیگری به میدان آمدند و غیر از تلاش‌های رسانه‌ای برای جلوگیری از تخریب منازل وارد عرصه عملیاتی شدند و تلاش کردند با حضور فیزیکی در صحنه مانع تخریب شوند که برای این کار با عوامل میدانی سر صحنه درگیری فیزیکی هم پیدا کردند.

این اقدام بیشتر از متن قابل بحثی که دارد یک فرامتن مهم پدید آورده و آن یک خوانش جدید از عدالت‌خواهی است، با فرض اینکه اقدام صورت‌گرفته برای عدم تخریب خانه‌ها از مصادیق عدالت است -که خود این قابل مناقشه است- شکل اقدام برخی نیروهای عدالت‌خواه سوالاتی را پدید آورده است. برای اینکه عدالت‌خواهی از یک مفهوم انتزاعی خارج شده و انضمامی شود باید به دو سوال مهم پاسخ داده شود؛ اول چگونگی ورود به مصادیق مورد مناقشه عدالت و دوم جواز اقدام عملی برای مقابله با موارد ضدفساد.

اول از سوال دوم شروع می‌کنیم که تا حدودی به بحث ده ونک هم برمی‌گردد. آیا ما حق داریم به مجرد اینکه تشخیص دادیم پدیده‌ای ضدعدالت است، اقدام عملی کنیم؟ پاسخ یک «نه» محکم است؛ جواب آری به این سوال اساسا فلسفه وجودی هر نوع حکومت ازجمله حکومت دینی و اسلامی را زیر سوال می‌برد. اگر عده‌ای که امروز اقدام عملیاتی در ده ونک انجام دادند فردا به این نتیجه رسیدند که پرواز هواپیما‌ها ضدعدالت است، حق دارند روی باند فرودگاه بنشینند؟ اگر به این نتیجه رسیدند توزیع وام بانک‌ها ضدعدالت است می‌توانند بانک را تعطیل کنند؟ اگر جمع‌بندی‌شان این بود که عرض خیابان‌ها کم است می‌توانند خیابان را ببندند؟ می‌توان از این دست مسائل در حوزه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی مثال‌های متنوعی آورد و البته باید درمورد این مساله فکر کرد که آیا این خوانش کاریکاتوری از عدالت به ‌نوعی آنارشیسم منجر نمی‌شود؟ رد این خوانش کاریکاتوری در نظر شاید کار ساده‌ای باشد اما در عمل راحت نیست چون دم‌دستی و البته هیجان‌انگیز است، آنقدر هیجان‌انگیز و تین‌ایجری که یک طلبه را به این نقطه برساند که لباس مبدل بر تن کند و پلیس‌بازی دربیاورد.

شفافیت معجزه می‌کند؟
البته با رد این کاریکاتور از عدالت شاید برای برخی این سوال پیش بیاید که آیا اقسام دیگر عدالت‌خواهی بیش از حد کلی‌گویی و منفعلانه نیست؟
واقعیت اینکه ورود خردمندانه و عقلایی به عدالت‌خواهی نیازمند سنگین کردن فضا علیه مصادیق ضدعدالت از طرق فرهنگی و رسانه است و این خود پیش‌نیاز مهمی به‌نام شفافیت دارد. درواقع عدم شفافیت مسئولان دولتی و غیردولتی پیش‌زمینه اصلی رادیکالیسم در عدالت‌خواهی و کاریکاتورشدن بعضی اقدامات است. وقتی شفافیت از سوی ارکان مختلف دولت و نهاد‌های مورد سوال جدی گرفته نمی‌شود هوش هیجانی عدالت‌خواهانه فوران می‌کند و کاریکاتور عدالت ترسیم می‌شود، وقتی اطلاعات لازم و به‌موقع در اختیار مردم قرار نمی‌گیرد، داده‌ها به ابزاری برای گروکشی سیاسی و تخریب افکارعمومی تبدیل می‌شود. وزیر امور خارجه که حسب وظیفه دیپلماتیک در هیچ کجای دنیا به مناقشات سیاسی داخلی ورود نمی‌کند در چه بستری به خود اجازه می‌دهد ادعای مهمی درخصوص هزاران میلیارد تومان پولشویی مطرح کند و هیچ سندی هم ارائه ندهد؟ آیا غیر از آن است که این دست افشاگری‌ها در فضای عدم شفافیت در جامعه صورت می‌گیرد؟

آیا این ناشفافی را جاهایی غیر از همین ارکان دولتی و... پدید آورده‌اند؟این وسط به رسمیت نشناختن مطالبه شفافیت و سانسور مسائل مهم کشور توسط رسانه‌های رسمی حاکمیت این فضا را تشدید می‌کند؛ وقتی مساله‌ای مانند اعتراض کارگران هفت‌تپه نزدیک به 10 روز در بخش‌های رسمی و اصلی خبری صداوسیما سانسور می‌شود و رسانه‌های دیگر اعم از تلویزیون‌های فارسی‌زبان خارج از کشور و شبکه‌های اجتماعی بی‌وقفه داستان را روایت می‌کنند، آیا فضای بی‌اعتمادی به رسانه‌های رسمی و به تبع آن این ذهنیت که حتما در پس پرده خبری هست، تقویت نمی‌شود؟در فضای غیرشفاف یا فضایی که مخاطب در آن احساس عدم شفافیت داشته باشد، نه امنیت آنقدر که واقعا است حس می‌شود و نه آزادی، از سوی دیگر عدالت آسیب‌پذیر‌تر از قبل می‌شود چون هر قدر در جامعه عدالت وجود داشته باشد افکارعمومی آنقدر حس عدالت نمی‌کند، برای آنکه پیش‌فرضش این است که چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند و اساسا دستگاهی برای محاسبه عدالت برایش باقی نمی‌ماند. در چنین بستری است که عدالت‌خواهی کاریکاتوری رشد می‌کند و منجر به کنشگری رادیکال می‌شود. این وسط البته عدالت‌خواهی کاریکاتوری هم به عدم شفافیت کمک می‌کند، مجموعه‌های ذی‌نفع غیرشفاف اقتصادی به‌جای آنکه تحت فشار کار فرهنگی و رسانه‌ای نرم قرار گیرند از رادیکالیسم عدالت‌خواهی کاریکاتوری برای خودشان زرهی محکم می‌بافند و از همه این اتفاقات آنچه بیشتر منتفع می‌شود، روح سرمایه‌داری است.


کد خبرنگار : 16