تاریخ : 1398,جمعه 09 فروردين07:06
کد خبر : 306831 - سرویس خبری : فرهنگی اجتماعی

جریان‌شناسی هنرهای نمایشی در ایران؛

از نقالی‌خوانی تا انقلاب نمایش

تئاتر بعد از انقلاب اسلامی، مانند سایر هنرها با رویکردی جدید مواجه شد. رویکردی که در آن، وظیفه هنر آگاهی‌بخشی و تعالی انسان محسوب می‌شد و عوامل دیگر مانند سرگرمی، تفنن، خشم و نفرت در اولویت‌های بعدی قرار می‌گرفتند. سنت بازگشت به خویشتن، دلیلی کافی بود تا آثار هنری به‌صورت بومی تولید و روی صحنه بروند.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ آرام گرفتن روی صندلی و رودر‌رو شدن با بازیگر و نفس به نفس با دیالوگ‌ها پیش رفتن، تجربه‌ای است که غیر از تئاتر در هیچ هنر دیگری برای مخاطب رقم نمی‌خورد. اما این تجربه با فراز و نشیب فراوانی مواجه شده است. باید واقع بین باشیم؛ تئاتر، همان هنری که با گفتن این واژه، به ذهن می‌رسد، همان سالن‌های مخصوص، صندلی‌های نرم و صحنه نورپردازی شده و بازیگرانی است که قصه‌ای برای ما روایت می‌کنند. هنر تئاتر، از ابتدا چنان با مردم فاصله داشته که حالا هم پس از تقریبا یک قرن با تمام تحولاتی که پس از انقلاب تجربه کرده، اما همچنان نتوانسته به‌طور کامل از مردم و برای آن‌ها باشد.

اما سابقه نمایش به تئاتر برنمی‌گردد، قرن‌ها قبل از این‌که تئاتر مدرن چشم به جهان باز کند، هنرهای نمایشی در ایران رونق داشت و هم‌زمان با تئاتر، ژانر‌های جدید بومی مانند تعزیه و نمایش میدانی، روی کار آمدند. تحول هنرهای نمایشی در طول تاریخ، وابستگی زیادی به حکومت‌ها داشت. از ذوق‌زدگی دربار قاجار که اولین تئاتر مدرن را بدون توجه به پیشینه فرهنگی به ایران کشاند، تا دیکتاتوری رضاخان که از تعزیه تا تئاتر در دوران او ممنوع شد. پس از کودتای 28 مرداد، هنر تئاتر تا مدت‌ها تبدیل به ملیجک‌بازی و سالن‌ها تبدیل به کاباره شدند. تئاتر، سرگرمی شد و مضامینش به نازل‌ترین مفاهیم سقوط کرد.

اما انقلاب به سیاق تحول ماهوی همه ابعاد زندگی، هنر و به‌ویژه تئاتر را دچار دگرگونی کرد. انتظار از تئاتر، نمایشی مردم‌پسند، دغدغه‌مند، عمیق با پرداختن به مضامین مهم و متعالی بود. تحول‌های هنرهای نمایشی پس از انقلاب، با روی کار آمدن گونه‌های هنری جدیدتر در کنار رشد کم‌نظیر تئاتر در آستانه 40‌ سالگی انقلاب اسلامی، جریان جدیدی را رقم زد که بررسی آن برای فهم وضعیت کنونی ضروری است.

خیمه‌شب بازی در دل تاریخ
قدمت هنر نمایش در ایران به‌قدری در دل تاریخ غرق می‌شود که به‌نوعی با افسانه‌ها و اسطوره‌ها پیوند می‌خورد. از «سوگ سیاوش» تا مجلس «کین ایرج». اما اگر بخواهیم بر مبنای وجه مشترک نظر عمده تاریخ‌نگاران، گذشته را تعریف کنیم، هنرهای نمایشی، با تئاترهای کمیک و طنز به‌شکل رقص؛ تقلید و نمایش‌های خنده‌دار آغاز شد. فضایی هجوآمیز برای مردم و پادشاهان برای این‌که لحظاتی را به سرخوشی و تفرج بگذرانند.

اما اولین ژانر ساختاریافته‌ای که برای هنرهای نمایشی در ایران رقم خورد؛ «نمایش عروســکى خیمه‌شــب‌بازى» است. بسیاری ریشه تئاتر را از همین نمایش می‌دانند که گفته می‌شود از ایران باستان سرچشمه گرفته و سپس در کشورهای شرق آسیا پرورانده و باز در نقاط مختلف جهان گسترش پیدا کرده است. اگرچه به گفته نظامی این نمایش در زمان بهرام گور به ایران آمد و ماندگار شد. خیمه‌شب‌بازی تئاتری است که بازیگران آن عروسک‌های پنبه‌ای و پارچه‌ای و چوبی هستند، ترکیبی از بازیگران عروسکی حول خیمه‌ای که فقط یک سمت آن به تماشاگران باز بوده و برای پادشاهان و تفریح‌های شبانه آن‌ها بسیار کارآمد بوده است. خیمه‌شب‌بازی البته مانند بسیاری از هنرهای نمایشی دیگر در تاریخ، مومیایی نشده و با تغییر محتوا و تنوع فرم، امروز به نام نمایش عروسکی شناخته می‌شود؛ با این وجود همواره از آن به‌عنوان ریشه تئاتر در هنرهای نمایشی یاد می‌شود.

نقل فردوسی و نقالی رستم
بعد از مدت کوتاهی، اسلام به ایران پا می‌گذارد و مانند بسیاری از اجزای تمدن که متاثر از دین شده‌اند، هنرهای نمایشی نیز تغییر می‌کنند و فرم‌های جدیدی گوی سبقت را از خیمه‌شب‌بازی می ربایند. هنر نمایشی بعد از اسلام در ایران با رشد «نمایش داســتانى یا همان داستان‌ســرایى دراماتیک» هویت می‌گیرد. «نقالی» یکی از همین پیامدهاست که البته قبل از اسلام نیز وجود داشت، اما با ظهور شاهنامه، اثر درخشان فردوسی به اوج می‌رسد. نقالی، نوعی روایت حماسی و بزم‌گونه از شعرها و داستان‌های جذاب ایرانی بود که باعث شد در قالبی نوین قصه‌های شاهنامه، ویس ‌و رامین، خسرو و شیرین و هفت گنبد و... عرضه شوند.

در سال های ابتدایی قرون اسلامی و همین‌طور قرن‌های بعدی، نقالی به یکی از فراگیرترین هنرهای نمایشی تبدیل می‌شود که با ساختار دراماتیک و حماسی مخاطبان زیادی را چه در میان عامه مردم و مجالس و چه در نزد پادشاهان جذب می‌کند. در قرن‌های نخست اسلامی، عمده کار نقالان، بیان داستان‌های حماسی و ملی گذشته ایران بود. از اوایل سده پنجم هجری، نقالان شروع به افسانه‌سرایی کردند و بعدها افسانه‌های آن‌ها تبدیل به قصه‌های ماندگاری شد. قصه‌هایی مانند سمک عیار، قصه فیروزشاه، ‌داراب‌نامه طرسوسی، اسکندرنامه و... از این دست افسانه‌سرایی‌ها هستند.
در دوره مغول، به‌دلیل شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم بر ایران، نقالی و قصه‌گویی به سوی افسانه‌های شبه‌حماسی و مذهبی گرایید و درعهد صفوی نقالی رواج فوق‌العاده‌ای یافت و شعبه‌هایی از آن مانند قصه‌خوانی،‌ شاهنامه‌خوانی، حمله‌خوانی (حمله حیدری)، روضه‌خوانی، سخنوری و... بین مردم رایج شد. در دوره‌ قاجار نیز کار نقالی همچنان رونق داشت و پس از تاسیس قهوه‌خانه، این مکان تبدیل به جای ثابت نقالان میان مردم شد.

نمایش کربلا در عبرت تاریخ
اما نقالی، بیانی استعاری و حماسی در شاهنامه بود که بعد از واقعه عاشورا و روی کار آمدن حکومت‌های شیعه در رقابت با تعزیه دچار چالش‌های فراوانی شد. ترکیبی از حماسه و مرثیه و نوآوری نمایشی این هنر آیینی نسبت به نقالی باعث شد تعزیه، جایگزین مناسبی در فرم و محتوا، برای جامعه رشد‌یافته و دینی آن روزهای ایران باشد. از همین‌رو تعزیه تبدیل به سبک جدید نمایش برای جامعه ایرانی شد. هرچند پیشینه تعزیه نیز به تاریخ مشخصی ارجاع نداشت و حتی به همان سوگواری سیاوش نیز باز می‌گشت، اما مشخص است رونق و گسترش آن در دوران آل‌بویه، یعنی یکی از اولین حکومت‌های شیعی ایران پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام رقم خورده است. زمانی که عزالدوله احمد ابن بویه در دهم محرم سال352 هجرى‌قمرى در بغداد به مردم دستور داد؛ براى سوگوارى، دکان‌ها را ببندند و بازار را تعطیل کنند، نوحه بخوانند و جامه‌هاى خشن و سیاه بپوشند.

تعزیه در دوران ناصرالدین شاه به‌دلیل علاقه شخصی شاه مورد توجه بیشتری قرار می‌گیرد و به اوج می‌رسد. «تکیه دولت» بنایی بود که فقط برای برگزاری تعزیه، در تهران ساخته شد. اما خیلی زود تعزیه تبدیل به محملی برای اظهار جلال و شکوه سلطنتی شد و همین مساله رونق تعزیه را از دربار شاه انداخت. اما تعزیه در دوران پهلوی با رویکرد دیگری مواجه شد. رضا خان برگزاری هرگونه مراسم تعزیه را ممنوع و تکیه دولت را ویران کرد. همین کار باعث شد تعزیه‌خوانان پراکنده شوند و به شهر و روستاهای خود برگردند و تا سال‌های بعد که در دوران پهلوی دوم، تعزیه از ممنوعیت در آمد، نتوانستند در برابر غول‌های نمایشی پرقدرتی مثل تئاتر و سینما، رقابت کنند.

استقبال قجری از تئاتر مدرن
ورود تئاتر به ایران، مثل ورود تمام مظاهر مدرنیته به این کشور است. شاه قجر در سفر اروپایی خود از تکنولوژی و هنر مدرن شگفت‌زده می‌شود و بعد از بازگشت دستور می‌دهد مشابه آن را وارد دربار کنند؛ از سینما تا تکنولوژی‌های مدرن و همین تئاتر. به همین خاطر این هنر و به‌طور کلی صنعت مدرن هیچ‌گاه مورد اقبال عامه مردم قرار نگرفت. اجرای نمایش‌نامه‌های ترجمه‌ای ثقیل و فضای دور از ذهن ایرانی‌ها روی صحنه، جذابیت چندانی نداشت که مردم به تماشای آن بنشینند. هنوز تعزیه و نقالی و نمایش‌های روحوضی برای مردم جذابیت بیشتری داشت.

ناصرالدین شاه قاجار بعد از بازگشت از اروپا دستور داد سالنی برای تئاتر در تهران ساخته شود تا نمایش‌هایی مانند آنچه در فرنگ دیده بود، اجرا شود. عمارت مسعودیه در منطقه بهارستان کنونی، اولین جایی بود که در ایران، تئاتر مدرن به روی صحنه رفت. به همین‌دلیل تئاتر، چه در فرم و چه در نمایش‌نامه‌ها، کاملا فرنگی محسوب می‌شد. بیشتر نمایش‌نامه‌ها با آن ادبیات نه‌چندان مأنوس ترجمه می‌شد و فقط قشر خاصی از دیدن و شنیدن آن لذت می‌بردند.

«میرزا ملکم‌خان» جزو اولین افرادی است که نمایش‌نامه‌هایی به زبان فارسی و به شیوه ‌اروپایی نوشته است. همچنین سیدعلی نصر بعد از این‌که از اروپا به ایران برگشت، گروهی به نام کمدی ایران و با حمایت دربار ایجاد کرد. تئاتردر دوران قاجار و مخصوصا ناصرالدین شاه بیشتر جنبه سرگرمی داشت، به همین خاطر آثار «مولیر» بیش از بقیه مورد توجه قرار گرفت. با وقوع مشروطیت، تئاتر کمی به سمت سیاست تمایل پیدا کرد و نمایش‌نامه‌های «شیللر»، «شکسپیر»، و «پییرکورنی» میان اجراهای ایرانی نمایش‌ها برجسته شدند.

طعنه محمدعلی شاه به پهلوی
مواجهه پهلوی با تئاتر، پیش از کودتای رضاخان رقم خورد. جایی که سردار سپه در نامه‌ای از اهالی نمایش خواست که او را به تئاتر دعوت نکند. او در 4 دی 1300 در اعلامیه‌ای از تمام برپاکنندگان نمایش و تئاتر خواست که برای وی بلیت تماشای نمایش‌ها را نفرستند؛ زیرا نه فرصت تماشای آن را دارد و نه حقوقش کفاف خرید بلیت را می‌دهد!

رضاخان در بیانیه خود نوشت: «از تمام اشخاصی که درصدد اجرای نمایش برمی‌آیند، خواهشمندم برای این‌جانب بلیت نفرستند، زیرا علاوه برآن‌که مجال ورود در نمایش‌ها را ندارم، حقوق اداری من نیز کفاف قیمت بلیت و تادیه آن را نمی‌دهد. در موقع لازم برای خدمت معارف هرچه را لازم بدانم مستقیم اقدام خواهم کرد. وزیر جنگ ـ رضا» ریشه این درخواست، بعدها مشخص شد. زمانی‌که رضاخان و پسرش به مصدر حکومت نشستند. رضاخان نه‌تنها تکیه دولت و هرگونه تغزیه و عزاداری را برای مردم ممنوع کرد، بلکه فشارهای زیادی هم بر اهالی تئاتر آورد. نفس‌های به شماره افتاده تئاتر نوپا، در دوران رضاشاه با کودتای 28 مرداد و روی کار آمدن محمدرضا پهلوی کاملا قطع شد، طوری‌که لاله‌زار را که روزی محل نمایش‌های صحنه‌ای بود، تبدیل به خیابان کافه‌ها و کاباره‌ها کرد.

به قول بهزاد فراهانی دیگر حکومت «اندیشه» را نمی‌خواست و بعد از کودتا، بهترین بهانه بود تا هنر اعتراض و اندیشه، با تمام کاستی‌هایش تبدیل به سرگرمی و فراموشی واقعیت شود. او درباره دوران سیاه هنر در آن دوره می‌گوید: «حکومت، اندیشه را نمی‌خواست و این افراد در بهترین حالت یا خانه‌نشین شدند یا مجبور به مهاجرت. در این شرایط؛ یعنی غیبت هنرمندان اصیل و فهیم، طبیعتا لاله‌زار فرصتی داد به کسانی که می‌خواستند ژانگولر، یا استریپ‌تیز کار کنند، روی صحنه آواز بخوانند و از این‌جور کارها بکنند!» تئاتر تا بخواهد بار دیگر جان تازه بگیرد، دو دهه از آن روزگار می‌گذرد.

تئاتر در سال‌های دهه 40 و 50 بار دیگر رونق گرفت، اما هم‌چنان این هنر محصول نمایش‌نامه‌های ترجمه‌ای و مضامینی دور از مردم بود. تئاتر متعلق به گروه اقتصادی و فرهنگی خاصی از مردم محسوب می‌شد و نتوانست به جز قشر خاصی بر طبقات دیگر تاثیر چندانی بگذارد.

رونق فعالیت‌های انقلابی در سال‌های دهه ‌50، بر تئاتر هم اثر گذاشت. تئاتر «ابوذر» محصول همین تاثیرگذاری بود که داریوش ارجمند براساس کتاب «ابوذر» دکتر شریعتی روی صحنه برد. این تئاتر مونولوگی با بازی ایرج صغیری بود که در مکان‌های مختلفی از‌جمله حسینیه ارشاد روی صحنه رفت و اقبال کم‌نظیر نسبت به آن، خبر از ظرفیتی می‌داد که مردم برای تئاتر دارند، اما اهالی تئاتر از آن غافل‌اند. داریوش ارجمند درباره مواجهه طیف‌های مختلف با این نمایش می‌گوید: «خیلی از کار استقبال شد. بسیاری از دانشجویان و استادان دانشگاه نمایش را دیدند. طبیعی بود که خیلی‎ها هم به شیوه اجرای کار انتقاد داشته باشند. بین آن‌ها عده‌ای انسان متحجر هم بودند که می‌گفتند چرا شخصیت ابوذر را نمایش کردید و به تصویر کشیدید؟ توده‎ای‏ها و مارکسیست‏های آن دوره خیلی از این کار خوش‌شان نمی‎آمد؛‌ البته از بخش‌هایی از نمایش که صحبت مساوات بود و با افکار التقاطی آن‌ها سازگار بود، خوش‌شان می‎آمد؛ ولی جایی که صحبت اعتقاد و ایمان و بود، نه.»  او همچنین درباره موضع حکومت در برابر این نمایش که چندان سیاسی هم محسوب نمی‌شد، گفت: « زمانی‌که ابوذر را کار کردیم، به‌هرحال ساواک به ما مظنون شد. خاطرات خوبی نیست؛‌ اما هیچ وقت نتوانستند نمایش را تعطیل کنند. با استقبالی که شد، هیچ‌کس جرات تعطیل‌کردنش را نداشت. قبل از اولین اجرای ما، دکتر شریعتی سخنرانی کرد. سخنرانی دکتر شریعتی نزدیک بود نمایش ابوذر را تعطیل کند! همان چیزی که اسمش را روی مقاله‎اش گذاشت. «ابوذر، فریادی که در ربذه خاموش شد» ایشان درباره حق‏خواهی‏ ابوذر صحبت کردند. بعد از آن، رییس دانشگاه فردوسی من را خواست و گفت استادتان قرار نبود درباره این مساله‎ صحبت کند. گفتم دکتر شریعتی است دیگر! شما که می‎دانید کیست! او هم اهل‌تقیه نیست. شاید به همین دلیل وصیت کرد او را در زینبیه دفن کنند.»  مرحوم فرج‌الله سلحشور در مسجد مشهور و هنرمندپرور جوادالائمه علیه‌السلام که بهزاد بهزادپور، حسین یاری، گل‌علی بابایی، مرحوم امیرحسین فردی، اصغر نقی‌زاده و... از رشدیافتگان آن هستند، پیش از انقلاب بستری برای اجرای تئاترهای مذهبی فراهم کردند. تئاتر «حرّ بن ریاحی» ازجمله آثار او بود که با مخالفت شدید پهلوی روبه‌رو شد. انقلاب، بهانه بزرگ‌تری برای رونق این تئاترها در جامعه شد. این‌ها تنها نمایش‌های انقلابی در آستانه تحول بزرگ57 نبود. داوود میرباقری، محمدرضا شریفی‌نیا و... دیگر افرادی بودند که نمایش‌هایی را با محوریت عدالت‌خواهی روی صحنه می‌بردند و این فعالیت تا سال‌ها پس از انقلاب نیز تداوم پیدا کرد.

انقلاب نمایش
تئاتر بعد از انقلاب اسلامی، مانند سایر هنرها با رویکردی جدید مواجه شد. رویکردی که در آن، وظیفه هنر آگاهی‌بخشی و تعالی انسان محسوب می‌شد و عوامل دیگر مانند سرگرمی، تفنن، خشم و نفرت در اولویت‌های بعدی قرار می‌گرفتند. سنت بازگشت به خویشتن، دلیلی کافی بود تا آثار هنری به‌صورت بومی تولید و روی صحنه بروند. با این وجود نمی‌توان گفت تئاتر در مواجهه با انقلاب، به‌صورت کامل متحول شد. اگرچه این تحول در ابعاد مختلف رخ داد، اما صددرصدی نبود. چون هنوز نمایش‌نامه‌نویسان احساس ضرورت نمی‌کردند تا آثاری مطابق دغدغه‌ها و مسائل روز خلق کنند و آثار برجسته هم‌چنان از متون ترجمه‌ای خوانده می‌شد.

رهبر انقلاب در دیدار دانشجویان، با اشاره به اهمیت تئاتر، جریان‌شناسی کوتاهی از این هنر ارایه و چالش‌های آن را معرفی کردند: «متاسفانه در محیط هنری ما، تئاتر از اول هم بد متولد شد. یعنی تئاتر ما، یا تئاتر لغو و بیهوده مثل روحوضی بود، یا تئاتر اعتراضیِ بی‌جهت، یعنی بدون سمت‌وسوی درست و حسابی. بعد هم با زبان مبهم، خیال می‌کنند تئاتر باید زبان ابهام و سمبلیک و رازآلود داشته باشد؛ اما چنین چیزی نیست.» ایشان به‌عنوان ترسیم‌کننده سیاست‌های کلان نظام اسلامی، مسیر صحیح تئاتر را این‌طور تبیین می‌کنند: «تئاتر، یعنی بازیگری جلوی چشم بیننده روی صحنه. برخلاف سینما، برخلاف فیلم که فقط روی پرده چیزی را می‌بینید، در تئاتر، انسانْ، انسان‌ها را حس می‌کند، حرف‌شان را از زبان خودشان می‌شنود. در این هنر، خیلی چیزهای سازنده می‌تواند باشد.»
ایشان همچنین با اشاره به یکی از آثار مرحوم سلحشور، به اهمیت شگفت‌انگیز تئاتر در حوزه اندیشه و تاریخ اشاره کردند و گفتند: «گروه‌های هنرمند مفاهیم حقیقی اسلامی را بیان کنند. در همین حسینیه، سال‌ها پیش، شاید 20 سال قبل، تئاتری اجرا کردند برای ما، مربوط به حضرت ایوب پیغمبر که یکی دو ساعت طول کشید. بعد که تمام شد، به آن کارگردان (فرج‌الله سلحشور) گفتم من داستان ایوب را در قرآن، شاید صدبار یا صدها بار خوانده‌ام، اما این فهمی را که امشب از ماجرای ایوب از تئاتر تو فهمیدم، در این مدت از خواندن قرآن، این درک را پیدا نکرده بودم.»

تئاتر باوجود رویش‌های فراوان در محتوا و فرم، نتوانسته بود به‌صورت صددر‌صدی تحول پیدا کند، با این وجود شرایط برای رشد تئاتر تغییر کرد. آن روزها فقط 80 سالن در سراسر کشور که عمدتا در تهران متمرکز بودند، می‌توانستند پذیرای آثار صحنه‌ای باشند، اما امروزه با حدود هزار و 50 سالن، هیچ گروهی نمی‌تواند از نبود سالن تئاتر و محدودیت در اجراهای صحنه‌ای گلایه کند. نبود هرگونه موسسه خصوصی آموزشی تئاتر پیش از انقلاب، بهانه‌ای نبود که این روند پس از آن ادامه پیدا کند و وجود بیش از 200 موسسه خصوصی حکایت از همین تحول دارد.

همه این‌ها عاملی شدند تا تئاتر از 50 نمایش در سال 56 به 6 هزار و 930 نمایش درسال 96 برسد و رکورد بیش از صدهزار اجرا در سال گذشته، حکایت از این رشد نجومی در بستر تئاتر دارد. با وجود اثری که رضاخان بر تعزیه گذاشت و تعزیه را ممنوع و تکیه دولت را تخریب کرد، موجب شد تعزیه بعد از پهلوی تقریبا به سمت نابودی برود و احیای آن بعد از انقلاب اسلامی از سرگرفته شود. این کار با راه اندازی دفتر تعزیه در مرکز هنرهای نمایشی شروع شد و تا حضور ثابت 3هزار و700 عضو در انجمن تعزیه و توسعه نمایش‌های آیینی ادامه پیدا کرده است.

ظهور نمایش میدانی این رشد فقط در آمار و ارقام نبود، چون تنوع و تطور قابل‌توجهی در ژانر و مضمون هنر تئاتر پدید آمد. ازجمله مهم‌ترین این دست‌آروردها ژانر ابداعی «نمایش میدانی»  است. ژانری که در فضایی متفاوت، هم از ایده‌های هنری و خلاقیت کم‌نظیری بهره می‌برد و هم در عین ارایه محتوایی عمیق و داستانی، مخاطب عام و خاص را با خود همراه دارد. این ژانر با طرح «شب آفتابی» بهزاد بهزادپور رقم خورد. ترکیبی از تکنولوژی، تئاتر، نمایش‌های آیینی و سایه‌بازی که در فضایی بزرگ اجرا می‌شود و تمام ظرفیت‌های روایت بومی را در یک نمایش با خود به همراه دارد. نمایش شب آفتابی بیش از 10 سال پیاپی اجرا شد و هزاران مخاطب در هر سانس به تماشای آن می‌نشستند. این نمایش به‌دلیل ویژگی‌های خاص تکنیکی و محتوایی و استفاده توام از تکنولوژی، بازیگران و ادوات انبوه و بهره‌وری از ره‌آوردهای سینمایی باعث شد نمونه‌های متعددی شبیه خود تکثیر کند. اتفاقی که فقط یک انسان خبره در حوزه سینما و تئاتر آن‌ها را با هم ممزوج می‌کند.

«شب آفتابی» روایتی از هبوط آدم تا ظهور خاتم(ص) است. روایت برهه‌های مختلف تاریخ که از تاریخ انبیا آغاز می‌شد تا عاشورا، پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ادامه داشت و به ظهور حضرت حجت(عج) می‌رسید. این نمایش 4 پرده اصلی داشت: «قصه انبیا»، «حوادث صدر اسلام»، «تاریخ معاصر» و «ظهور امام زمان(عج)». در همان دوران که شب آفتابی در تهران اجرا می‌شد، رهبر انقلاب در دیدار با سازندگان آن، توصیه کردند: «این نمایش را منحصر به تهران نکنید و در استان‌های مختلف اجرا کنید.» نمایشی که به فرموده رهبری مانند تئاتر از فرهنگ غرب به ما نرسیده و طراحی بومی و اسلامی دارد.

بهزادپور پس از این نمایش، تئاتر «شبی در کهکشان‌ها» را اجرا کرد. اما پس از آن شب آفتابی تبدیل به یک ژانر شد و نمایش‌های گوناگونی با مضامین متفاوت روی صحنه رفت. مثلا یکی دیگر از موارد موفقیت‌آمیز، نمایش «فصل شیدایی» به کارگردانی سعید اسماعیلی بود که اجرای آن از شهرستان‌ها آغاز شد و پس از استقبال مخاطبان در شهرهایی مانند ون اهواز، شهرکرد، خرم‌آباد، ابوموسی، بوشهر و یزد، در تهران و شاهرود و زنجان هم اجرا شد.

فراگیری نمایش‌های میدانی و اقبال زیاد مخاطبان، تا حدی گسترش یافت که در سال جاری چند نمایش در این ژانر با موضوع‌های مختلف در تهران، شهرستان‌ها و حتی کشورهای دیگر اجرا شدند. نمایش میدانی «تنهاتر از مسیح» در بوستان ولایت در فضای 15هزار مترمربعی و با حضور 400 بازیگر، میزبان 7 هزار تماشاگر به مناسبت ایام اربعین بود. در نجف و در مسیر پرجمعیت‌ترین راهپیمایی دنیا، نمایش‌های میدانی «نفس‌المهموم» و «قتیل العبرات» 10 روز روی صحنه رفت.

نمایش «الشمس تشرق من حلب» که نمونه عربی و نمایش اورجینال «هیهات» نوشته ابوباسم حیادار است و ترجمه‌ای از آن سال‌ها در ایران با عنوان «خورشید کاروان» روی صحنه رفته، این بار در حلب و به کارگردانی کوروش زارعی با بازیگران سوری اجرا شد. نمایش «رسول» نیز با محتوایی متفاوت و درباره زندگانی رسول ترک، در منطقه عباس‌آباد اجرا شد و با حضور چند هزار نفر از مردم توانست بزرگ‌ترین نمایش میدانی لقب بگیرد.  گسترش جریان نمایش‌های میدانی موجب شد اقبال ویژه‌ای از سوی هنرمندان به این ژانر نمایشی صورت بگیرد. مرکز مهنا یا همان مرکز هنرهای نمایشی انقلاب اسلامی نیز به‌عنوان یکی از دست‌آوردهای پیشتاز این ژانر در هنرهای نمایشی محسوب می‌شود. طوری‌که نمایش‌های میدانی مانند «ستاره صبح»، «فصل شیدایی»، «آبی‌ترین وصال»، «نجم الثاقب»، «حلب حیه» و... پس از آن به همت این موسسه در سراسر ایران اجرا شد.

این قالب نمایشی که می‌توان آن را به‌نوعی روایت بومی از هنر نمایش در ایران دانست، توانسته با موضوع‌های متنوعی اجرا شود و مخاطبان چندهزار نفری آن باعث شده؛ لقب مردمی‌ترین هنر نمایشی را بدهیم


کد خبرنگار : 86