به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»: دهه 50 شمسی بدترین دهه اقتصاد ایران در صد سال اخیر است، دههای که پول نفت بود، اما برای مردم هزینه نمیشد! دههای که به باور کارشناسان مستقل اقتصادی اگر چند سال دیگر طول میکشید، موجب نابودی تمام جامعه ایران میشد. دکتر علی سعدوندی اقتصاددان است و دکترای اقتصادش را از دانشگاه تربیتمدرس تهران گرفته و اکنون مدرس اقتصاد در دانشگاه استرالیایی وولونگونگ در دبی هست. او میگوید: افول شاه تقریبا از اواخر دهه50 آغاز شد. شاه به نظام برنامهریزی در اقتصاد اعتقاد نداشت و خودخواهیهای شاه باعث شد اقتصاد ایران در دهه50 حتی تا فروپاشی نیز پیش برود.
بهعنوان یک اقتصاددان مستقل، اقتصاد ایران را در زمان شاه چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر بخواهیم وضعیت اقتصادی رژیم گذشته را بررسی کنیم، باید بر دو دهه متفاوت 40 و 50 تمرکز کنیم و ببینیم حاصل سیاستهایی که در این دو دهه اعمال شده، چهطور بوده است. در دهه 40 اقتصادی، اقتصاد ایران یکی از موفقترین دورانهای اقتصادی کشور را پشت سر گذاشت و حتی در آن زمان در سطح بینالمللی شگفتیساز بود، یعنی نرخ تورم بسیار پایین بود و تولید ناخالص ملی به شدت در حال افزایش بود. تولید داخلی تقویت شده و نابرابری در حال کاهش و شاخصهای اجتماعی در حال رشد بود. دهه 40، دهه متخصصان و کارشناسان اقتصادی بود، یعنی دخالت شاه در عرصه اقتصاد در حداقل ممکن بود، اما در جاییکه شاه و نیروهای خارجی دخالت کردند، تاثیرهای منفی بلندمدتی در سطح اقتصاد و مسایل اجتماعی جامعه به وجود آمد که اثرات منفی آن سیاستها همچنان ادامه دارد.
در سال 1342 شاه تصمیم به اصلاحات ارضی گرفت. معنی دیگر اصلاحات ارضی، انقلاب کمونیستی است. شاه حقوق مالکیت را در کشور به شدت تضعیف کرد. اثرهای این سیاست در دهه 40 ظاهر نشد، اما در دهه 50 سیاستهای اصلاحات ارضی به تضعیف کشاورزی در کشور انجامید و موجب مهاجرت سریع و گسترده کشاورزان از روستاها به شهرها شد و عواقب گسترده اجتماعی امنیتی را در کشور بهجا گذاشت. بنابراین سیاستهای اقتصادی رژیم گذشته تا زمانیکه در اختیار شاه نبود، بهخوبی در حال پیشرفت بود، اما واقعیت این است که بعد از افزایش قیمت نفت در ابتدای دهه 1350، غرور و نخوتی بر شاه حاکم شد و تصمیم گرفت رشد اقتصادی را از رشد بینظیر قبلی افزایش دهد. چون کارشناسان اقتصادی کشور بهخصوص کارشناسان سازمان برنامه و بودجه مخالف سیاستهای دیکته شده از طرف شاه بودند، شاه خودش سیاستگذاری اقتصاد کشور را در دست گرفت. طبیعی است با تزریق پترودالر یا درآمد حاصل از نفت به اقتصاد کشور، نرخ تورم افزایش پیدا کرد.
وقتی ارز حاصل از فروش نفت یا فروش ثروت را به اقتصاد یک کشور تزریق کنید، این تاثیر مثبتی بر بخش واقعی اقتصاد ندارد و فقط تاثیر اسمی بر بخش اقتصاد تحمیل می کند و موجب افزایش تورم میشود. اما وقتی درآمد نفتی به اقتصاد یک کشور تزریق میشود، در واقع بر کالای خارجی سوبسید پرداخت میشود. این موضوع در دهه 50 شمسی اتفاق افتاد. درآمدهای نفتی به اقتصاد کشور تزریق شد و پایههای اقتصاد تولیدی که از دهه 40 شکل گرفته بود، بهتدریج گرفته شد. سوبسید به کالای خارجی داده شد تا افزایش واردات صورت بگیرد. آن زمان، به جز صادرات نفت، تقریبا صادرات دیگری نداشتیم، چون پایههای صنعتی کشور در دهه 50 تضعیف شد و به افزایش شدید نابرابری و ضریبجینی انجامید که در نهایت موجب اعتراضهای اجتماعی همهگیر شد. بنابراین در دو دهه انتهایی رژیم گذشته، دو سیاست کاملا متضاد، اعمال شد. در دهه 40 سیاست تولید داخل و در دهه 50 کاملا عکس سیاست دهه قبل، که موجب بیماری هلندی شد. متاسفانه سیاستی در کشور اجرا شد که نتیجهاش صنعتزدایی بود. هنوز ضربههای آن سیاستها را تحمل میکنیم. در رژیم گذشته، نهتنها در دهه 50 از طریق سیاست اصلاحات ارضی و انقلاب سفید، مالکیت تضعیف شد، در دهه 50 از زمانی که نرخ تورم در حال افزایش بود، رژیم گذشته با سیاستهای تثبیت قیمتها و اعمال فشار بر بازاریان موجب شد حقوق مالکیت در کشور تضعیف شود. متاسفانه ضعف اجرای مالکیت هنوز در کشور ما باقی مانده است.
چرا در زمان شاه یک طبقه خاص شهری وضع اقتصادی بهتر داشتند؟
کاملا طبیعی است، چون سیاستهایی اعمال میشد که درآمد حاصل از افزایش قیمت نفت را یک تنه به بخش بالایی اجتماع و دهکهای نهم و دهم کشور منتقل میکرد. متاسفانه این سیاست ها را در 5 سال گذشته هم شاهد بودیم. درآمد نفت را بهطور مستقیم به اقتصاد تزریق کردند تا این رفاه ظاهری به وجود بیاید. اما در زمان شاه، این رفاه ظاهری کاملا در اختیار بخش شهرنشین کشور بود و در میان بخش شهرنشین هم بخش خاصی از جامعه بودند که سریع رشد کردند و از این رفاه منتفع شدند. واقعیت این است که بیشتر افراد جامعه از آن رفاه، بهرهمند نشدند.
ما میدانیم وضعیت تولید کشاورزی کشور متاسفانه تضعیف شد. شاه اعتقادی به کشاورزی نداشت، چون ایران آب ندارد و تصور شاه این بود که بهتر است محصولات کشاورزی را وارد کنیم و محصولات صنعتی صادر کنیم. بنابراین رژیم گذشته ادعایی در توسعه کشاورزی نداشت. آنچه که شاه نادیده گرفت و غفلت بزرگی بود، درست است که بازده تولید صنعتی و پیشرفت صنعتی در کشور بالا بود، اما اگر کشاورزی را تضعیف میکرد، با موج مهاجران مواجه میشد که تاثیرات اقتصادی و اجتماعی شدیدی دارد. یعنی اگر ما فقط بازدهی و بهرهدهی بخش صنعت را به بخش کشاورزی میسنجیدیم، شاید تحلیل شاه درست بود، اما او دقت نکرد که اگر با دید کلاننگر و نگرش سیستمی به موضوع نگاه میکردیم، تضعیف روستاها، قابل پذیرش نبود.
چهطور شد که از دهه 40 به سمت دهه 50 که رخوت بر اقتصاد حاکم شد، حرکت کردیم؟
در دهه 40 همه شاخصها، بهخصوص شاخصهای برابری به سمت بهتر شدن در حال پیشروی بود، اما شاه عجله داشت و نخوتی در او به وجود آمد. افزایش درآمد نفت و دلارهای نفتی را نمیتوان بهسادگی به ثروت داخلی تبدیل کرد. اگر ارز حاصل از فروش نفت را مستقیم وارد اقتصاد کنیم، موجب افزایش تورم میشود. تورم در کشور ما از عدد زیر 5 درصد به تورم بالای رسید. طبیعی است اگر در کشوری اقتصاد تولیدی تضعیف شود و همزمان نرخ تورم افزایش پیدا کند و سوبسید واردات کالای خارجی پرداخت شود، طبیعتا واردکنندگان منتفع خواهند شد و به درآمدهای بادآورده میرسند و اکثریت جامعه محروم میمانند. این وضعیتی بود که در دهه 50 اتفاق افتاد و تمام ثمره دهه 40 از بین رفت.
مساله دیگر، مشگل بیسوادی در کشور ما بود. از سال 1300 به بعد، روند سواد آموزی در ایران شکل گرفت، اما در سال 1357 وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد، سطح سواد، بهخصوص سواد زنان در کشور بسیار پایین بود. یعنی پایهای که از آن شروع کردیم یا نقطه شروع، از متوسط جهان پایینتر بود، با اینکه تلاشهای گستردهای صورت گرفت. امروز قشر جوان ایران از لحاظ تحصیلات در حد کشورهای پیشرفته جهان قرار دارد، اما متوسط سواد در کشور ما پایینتر از متوسط دنیاست. بین 80 تا 85 درصد جمعیت کشور باسوادند. سال 1357 طبق آمار، چیزی بین 25 تا 35 درصد زنان کشور باسواد بودند، یعنی 65 تا 75 درصد مادران کشور بیسواد مطلق بودند و حتی سواد مکتبخانه هم نداشتند. با اینکه از لحاظ سوادآموزی روند مثبتی طی میشد، اما بخش عمدهای از جامعه از حداقل امکان پیشرفتی که از دولت انتظار میرود، محروم بودند.
اوضاع دهه 50 خیلی بدتر بود؟
انقلاب اسلامی که پیروز شد، سیاستهای اقتصادی کشور شکست خورد. مردم در دهه 40 متوجه شدند کشور توانایی پیشرفت را دارد. در دهه 50 متوجه شدند با روند دهه50 سیاستهای گذشته تخریب شده و دیگر امکان ادامه آن سیاست ها وجود نداشت، این یکی از دلایل انقلاب بود. مسائل اقتصادی نقش عمدهای در وقوع انقلاب داشت.
برخی سیاستهای مخربی که در دهه 50 آغاز شد، همواره ادامه پیدا کرد. در زمینه مسایل فرهنگی و اجتماعی، انقلاب واقعی انقلاب و پیشرفت بزرگ صورت گرفت. بیشتر دختران و زنان در زمان شاه بیسواد بودند. نرخ رشد سوادآموزی و نرخ رشد علمآموزی در میان زنان بعد از انقلاب، شگفتانگیز و در تمام دنیا بینظیر بود. وضعیت زنان از نظر شاخصهای مختلف به جز نسبت مشارکت زنان، خوب بوده و بهتر شده. متاسفانه بیکاری در میان زنان بسیار بالاست. سوال این است اگر این وضعیت ادامه پیدا میکرد، الان چه شرایطی داشتیم.
برخی نکات منفی در 50 سال گذشته ادامه پیدا کرده. یکی از مسایل این بود که نرخ ارز در زمان شاه به این دلیل که شاه ایران و خودش را در قالب بلوک غرب در نظر میگرفت، نرخ ارز به دلار آمریکا تثبیت شده بود. البته وقتی سیاست تثبیت اتخاذ میشود، باید سیاستگذاری پولی را به کشور مبدا، یعنی آمریکا واگذار کرد. بعد از انقلاب، سیاست مستقل داشتیم، اما سیاست تثبیت نرخ ارز به قیمت مرجع که، یعنب دلار آمریکا ادامه پیدا کرد و این سیاست بسیار مخربی بود که همچنان ادامه دارد.
مساله دیگر تضعیف حقوق مالکیت است که قبل از انقلاب در اصلاحات ارضی شروع شد و در زمینه قیمتگذاری کالا و خدمات در دهه 50 ادامه پیدا کرد. یکی از دلایل انقلاب، نارضایتی بازاریان نسبت به سیاستهای تحمیلی بود. متاسفانه این سیاستها بعد از انقلاب هم ادامه پیدا کرد. اتفاقا اگر در برخی زمینهها بعد از انقلاب دچار مشکلیم شاید به این دلیل است که سیاستهای غلط گذشته را متوقف نکردیم و تا همین امروز ادامه دادیم.
آیا شاه به نظام برنامهریزی اعتقادی داشت؟
این سوال را از دو جنبه باید بررسی کرد؛ آیا شاه به برنامهریزی اعتقاد نداشت، یعنی شاه به نظام بازار آزاد اعتقاد داشت که مطلقا چنین نیست. سیاستهای شاه، دوگانه است، همانگونه که بین سیاستهای دهه 40 و 50 تفکیک قایل شدم. سیاستهای دهه 40 براساس اقتصاد مردمی شکل گرفته بود و تولید داخل تقویت میشد. سیاستهایی که شاه به آن اعتقاد داشت، سیاستهای ترکیبی یا التقاطی بین سیاستهای بازار باز و سیاستهای سوسیالیستی بود.
شاه بهدلیل احساس ترس و تهدید و رقابتی که با نظام شوروی و فعالان چپ داخل کشور احساس میکرد، تلاش کرد خودش اصلاحات کمونیستی و سوسیالیستی را در کشور اجرا کند. بنابراین از این نظر، شاه بهنوعی سیاست مقتدرانه از بالا به پایین اعتقاد داشت، اما به سازمان برنامه و بودجه اعتقاد خود را در دهه 50 از دست داد، چون کارشناسان سازمان برنامه و بودجه بهدرستی از سیاستهای شاه انتقاد میکردند، اما احساس غرور شاه توجهی به نهیبها و هشدارهای کارشناسان اقتصادی نداشت.
روایتها از برخورد شاه متعدد است، اما شاه سیاستی داشت که نگران نظام برنامهریزی نبود، یعنی فکر میکرد که نظام اقتصادی باید مختلط یا التقاطی باشد بین سیاستگذاری متمرکز و نظام اقتصاد آزاد. اگر برخی افراد داخل کشور و ایرانیان خارج از کشور معتقدند سیاستهای شاه موفق بوده، به این دلیل است که بخشی از اقتصاد به مردم سپرده شد، وگرنه آن بخشی که شاه تحمیل میکرد، مشکلات بسیار عدیدهای را برای اقتصاد کشور و مردم به وجود آورد.
در زمان شاه تعداد زیادی از کارشناسان اقتصادی توسط شخص شاه جذب سازمانهای اقتصادی بهخصوص سازمان برنامه و بودجه شدند. اینها افرادی بودند که قبلا در حزب توده، حضور رسمی داشتند. اعضای بریده از حزب توده بودند که اعتقاد به توسعه کشور و پیشرفت داشتند. سیاستهایی که شاه اعمال کرد، متمرکز بود. سازمان برنامهای که منتقد شاه بود، اعتقادات چپ در آن رواج داشت و گذشته افراد در جریانهای چپ شکل گرفته بود. حتی آقای عالیخانی که نقش مثبتی در دهه 40 در اقتصاد کشور ایفا کرد و الان مورد تمجید برخی جریانهای اقتصادی کشور است، بخشی از اعتقاداتش چپگرایانه بود. نکته مثبت عالیخانی این بود که نگران وضع نابرابری بود. نگران مسایل فقر بود و برای از بین بردن فقر تلاش کرد. چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، متاسفانه سیاستهایی که علم اقتصاد سعی در ترویج آن دارد، هیچ وقت در کشور ما اجرا نشد.
تفکر اقتصادی شاه چگونه بود؟
تفکر اقتصادی شاه، مختلط بود؛ یعنی هم به نظام برنامهریزی اعتقاد داشت و تصورش این بود که بخشهایی از اقتصاد را میتوان به بازار آزاد سپرد، اما شاه با بازاریان در تضادی قرار میگرفت و احساس رقابت میکرد. شاه خود را نماینده بخش جدید اقتصاد یعنی صنعتگران می دانست و سعی در تقویت صنعت داشت. اشتباه شاه این بود که متاسفانه این اشتباه همچنان رواج دارد. شاه اقتصاد را بخشی میدید، یعنی شاه به توسعه بخش کشاورزی اعتقاد نداشت، اما توسعه بخش خدمات را میپذیرفت. از آن طرف به سمت صنعتی شدن کشور گرایش داشت، اما این صنعتی شدن هم توسط کارگزاران خاص صورت میگرفت و در واقع سیاست شاه حمایت از توسعه صنعتی توسط اقشار خاص بود.
نظر شاه نسبت به مردم و کشاورزان چگونه بود؟
شاه، احساس دوگانهای نسبت به مردم داشت. البته دنبال پیشرفت کشور بود. برای شاه، مردم را که کشاورزان هم جزو آنها محسوب میشدند، بخش سنتی جامعه بودند. بخش سنتی را مقابل پیشرفت کشور میدید. این، یکی از دلایل پیروزی انقلاب بود. این لوکوموتیو داشت حرکت میکرد، بدون اینکه واگنها به لوکوموتیو وصل باشند و هرچه گذشت، تفاوت بین دیدگاه عموم جامعه و اقشار متوسط و ضعیف جامعه با قشر برگزیده که شاه حامیان آنها بود، افزایش پیدا کرد. این مسالهای است که امروز هم باید در نظر بگیریم اگر سیاست توسعهای اقتصاد ما به سمت پوشش دادن افراد برخوردار و نادیده گرفتن افرادی باشد که از قطار توسعه جا ماندهاند، متاسفانه باز هم شکست میخوریم.
وزیران اقتصادی شاه چهطور بودند؟ نگاه شاه به وزیران اقتصادی چگونه بود؟
شاه همان نگرش آمرانه را به وزیران اقتصادی داشت. شاه بیشتر به سمت اقتصاد گرایش داشت. همسر شاه مسئولیت توسعه فرهنگی کشور را بهعهده گرفته بود. اگر انتقادی باشد، باید به ایشان وارد کرد. شاه بیشتر به سمت توسعه سریع اقتصادی و نظامی کشور آن هم برونزا گرایش داشت. از این نظر بسیار آمرانه برخورد میکرد. با وزیران و کارشناسان اقتصادی تعارف نداشت و نظرهای اقتصادی را نمیپذیرفت. این رفتار، میان بسیاری از افراد سیاسی، اپیدمی است. سران حکومتی بهندرت به نظرهای اقتصادی با دید مثبت یا با دید اغماض مینگرند. این تفاوت همواره بین سیاستگذاران و اقتصاددانان وجود دارد.
وضعیت تولید کشور در دهه 50 چگونه بود؟
امکان صادراتی وجود نداشت، تا زمانیکه دچار بیماری هلندی هستید و به واردات کالای خارجی سوبسید میدهید، امکان صادرات صنعتی وجود ندارد؛ چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب. ما هیچوقت سیاستها را از ابتدای دهه 50 تاکنون تغییر ندادیم. سیاست اعطای سوبسید به کالای خارجی و ایجاد مانع در جهت صادرات صنعتی کشور. آیا کشور به سمت صنعتی شدن رفته؟ در دهه 40 شمسی کشور پیشرفت سریعی در زمینه صنعتی شدن داشت. برندهای متعدد ایرانی در منطقه نفوذ پیدا کردند، اما سیاست توسعه صنعتی که آغاز توسعه صنعتی بود، متاسفانه ادامه پیدا نکرد و بهدرستی سیاست مونتاژ شروع شد، اما این سیاست ادامه پیدا نکرد. اگر بخواهید کالایی را تولید کنید، باید از مونتاژ شروع کرد، بعد هم گسترش داخل صورت بگیرد. سیاست توسعه ایران در آن سالها، توسعه صنعتی سادهانگارانه و مونتاژ کاری بود. نمیخواهم آن را محکوم کنم، اما اینکه بیشتر پیشرفت نکرد و نرفتیم به سمت طراحی صنعتی، جای انتقاد و ایراد دارد که در دهه 50 سیر تحول صنعتی در کشور کاملا متوقف و معکوس شد.