به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ آنچه که در ادامه میخوانید یادداشتی از حجت الاسلام پناهیان مدیر حوزه علمیه دارالحکمه در آسیبشناسی 40سال تبلیغ دینی است: ولایت چگونه حکومت میکند؟ جدای از «حقانیت امر امامت و ولایت» و جدای از «حقانیت شخص ولی و امام»-چه معصوم و چه غیرمعصوم؛ چه در مقام نیابت، چه در مقام وصایت و حتی نبوت- در این 40 ساله فرصتی پیدا کردیم که درباره چگونگی اداره جامعه توسط ولایت، مطالعهای عینی داشته باشیم. اما متاسفانه در حوزههای علمیه، در اینباره چندان مطالب علمی تولید نشده است و ما طلبهها معمولاً دانش لازم در اینباره را نداریم که به مردم منتقل کنیم یا لااقل میتوان گفت «دانشی که در این زمینه تولید شده باشد، کم است» مدیریت ولایت، چگونه مدیریتی است؟ در میان مباحث مربوط به علم مدیریت و در میان نظریههای مدیریت، بحث از «مدیریت ولایی» در دنیا خریدار جدی دارد ولی اساسا کم به آن پرداختهایم.
لزوم تغییر نگرش در تبیین و تبلیغ
براساس برخی گزارشها تصور میکنم که بیش از اثبات «حقانیت ولایت بهطور کلی» و «اثبات حقانیت شخص ولی»، بیش از «اثبات اصل ولایت فقیه» یا «اثبات شخصی بهعنوان ولیفقیه»، جامعه ما و جامعه جهانی، به این نیازمند است که بدانیم ولایت چگونه مدیریت میکند. اما برعکس، موضوعی که بیشتر انسانها نیاز دارند که از آن اطلاع پیدا کنند، کمتر در میان میآید.
پس مقدمه اول بحث حاضر، این است که مدیریت ولایی مدلی از مدیریت است و وقتی این مدل را توصیف کنیم و توضیح دهیم، بهدلیل زیبایی و قابلدفاع بودن آن، دیگران هم به آن گرایش پیدا خواهند کرد. بسیاری از اوقات، بیان چگونگی ولایت، معمولاً اثرش بیشتر از اثبات اصل ولایت است. میشود گفت روش قرآن کریم هم بیشتر «توصیفی» است و نه «استدلالی» و با توصیف کردن اشخاص (مومنان، منافقان، انبیا و...) سروکار دارد. امروزه ما بهدلیل انصراف از توصیف و کمکاری در ترسیم نحوه مدیریت ولایت در جامعه، زبان خودمان را در گفتوگو با جهان قطع کردهایم. در حالیکه در طول تاریخ فرصتی که ما در این 40 سال داشتهایم، در میان نبوده است. بعد از آن دو ولیّ اعظم در صدر تاریخ اسلام-یعنی رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع)- ما در یک فرصت بینظیر، با 40 سال تجربه مدیریت ولایی مواجه هستیم که اگر بتوانیم این تجربه را قاعدهمند، تئوریزه، ترسیم و توصیف کنیم، دل اهل عالم را خواهیم برد.
اما چون در این زمینه کمکار بودهایم، شبهاتی از این قبیل پیش میآید که: «رهبری چرا در تمام امور دخالت نمیکند؟»، «رهبری چرا سختگیری نمیکند؟»، «رهبری چرا قاطع برخورد نمیکند؟»، «رهبری چرا در برخی موارد، کوتاه میآید و به دیگران میدان میدهد؟» وای بهحال جامعهای که بهجای از بین بردن زمینه پیدایش این شبههها، صرفاً بخواهد به شبههها پاسخ دهد.
در اینباره سخنی از مقام معظم رهبری جالب توجه است که حدود 20سال پیش به مجلس خبرگان-قریب به این مضمون-فرمودند: شما وقتی میخواهید مردم را به یک رفتار خوب-مثل نماز و حج و...- متقاعد کنید، آثارش و فوایدش را برای آنها توضیح میدهید، خُب درباره ولایتفقیه هم باید همین کار را انجام دهید(1). متأسفانه ما در این زمینه، بهطور جدّی کار نکردهایم؛ هرچند در گوشههای بعضی از کتابها، قدری به آثار و برکات ولایت یا کمتر از آن، به «چگونگی مدیریت ولایی» پرداخته شده است، اما بهصورت مبسوط و مفصل به این موضوع مهم نپرداختهایم.
امیرالمومنین(ع) در زمان خودشان، بیش از زمان ما با این شبههها مواجه بودند. در آن دوران، شبهه «ناکارآمدی مدیریت ولایی» در مقایسه با «کارآمدی مدیریت اموی»، شبهه رایجی بود و شهرت یافته بود که «امیرالمومنین(ع) مدیریت بلد نیست!» حضرت در پاسخ به این شبهه، عباراتی دارند که حتما شنیدهاید، اما مهمتر این است که با طرح این شبههها در صدر اسلام هم نگذاشتند تا این شیوه مدیریت، تبیین شود.
وضعیت جامعه ما بسیار بهتر از زمان پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) است. بهعنوان نمونه، پیامبر(ص) در برخورد با منافقِ مصداق سورۀ منافقین (عبدالله بن اُبی) آنقدر با مماشات برخورد کردند که موجب اعتراض شدید یکی از اصحاب شد، بهحدی که این فردِ معترض، آنچنان عبای حضرت را کشید که عبا روی گردن مبارک آن حضرت زخم ایجاد کرد؛ غرض او هم آن بود که «چرا شما اینطور با نفاق مماشات میکنید؟» در زمان امیرالمومنین(ع)، رواج شبههها منجر به این شد که چهارهزار نفر از لشکر علی(ع) خارج شده، علیه ایشان موضع بگیرند، با حضرت بجنگند و بگویند که «شایسته خلافت نیستی!» و حتی به اصل خلافت و مدیریت، شک کنند و بگویند بگویند «لا حکم الا لله». جامعۀ امروز ما در باب این شبهات، در وضعی بسیار بهتری نسبت به زمان آن دو بزرگوار قرار دارد. اما توجه به این نکته لازم است که وقتی با حضور پیغمبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) این شبهه در جامعه، آنچنان غوغایی را به پا میکند، الان که در حضور معصومین(ع) نیستیم انتظار دارید این شبهه ایجا نشود!
پس مقدمه دوم این است که وضع شبههها در جامعۀ ما، در بدترین شرایط، خیلی بهتر از فضای صدر اسلام است و بهوجود آمدن این شبهه طبیعی است، گرچه نیاز به موشکافیهای بسیار عمیق و دقیق دارد. بنده بهسادگی از دوستان طلبهام در حوزه انتظار ندارم که کتابهای متعدد در این زمینه نوشته باشند، چون چنین تحقیقی نیازمند تامل بسیار است و نباید توقع داشت که بهآسانی حل شود.
لزوم تدوین متون و دورههای آموزشی
اما پس از 40 سال، باید تغییری در نحوه تبیین و تبلیغ ما ایجاد شود. ضرورتهایی هست که این تغییر را اقتضا میکند. مطالب دیگری که بهعنوان مقدمه سوم عرض میکنم و ناظر به همین تغییر است، این است که اولا برخی شبههها با اطلاعات پاسخ داده نمیشود بلکه با دانش پاسخ داده میشود. ثانیا اگر چند شبهه را هم پاسخ بدهیم، تعداد بیشتری شبهه همچنان باقی میماند. ثالثا گاهی هم این شبههها زحمت ایجاد میکند و وقت ما را هم به مجادلات بیاساس تلف میکند، چون دانش لازم را نداریم؛ یا بعضی از این سوالات سوالاتی نیستند که سرپایی جواب داده شوند، بلکه باید دوره آموزشی برای آنها طراحی شود. البته برخی دورههایی آموزشی وجود دارد، اما بعضا میبینیم که این دورهها درست طراحی نشدهاند. گرچه عباراتی اجمالی در مسایل مختلف از فرمایشات امام(ره) و رهبری داریم، اما وقتی کتابی برای آن نوشته نشده است، دورههای آموزشی براساس کدام متن بناست طراحی شود؟ چند مورد از مواردی را که اجمالا روشن است ولی تفصیل علمی پیدا نکرده است، برای مثال برمیشمریم.
در رابطه «دین و قدرت آفرینی برای یک جامعه»، اگر هم مقوله «قدرت» بهصورت انسانی و با نگاه صحیح دینی توضیح داده شود و هم رابطه دین با آن -بهقول امام که میفرمود: اگر روشنفکران بیدین هم میدانستند عزاداری امامحسین(ع) چقدر برای جامعه نفع دارد، خودشان جلسه روضه میگرفتند- مساله و موضع ما، میتوانست مورد اجماع حتی غیرمتدینین نیز باشد، ولی صد حیف که ما هنوز برای اربعینیهای خودمان هم این مطالب را توضیح ندادهایم. همه اجمالا حس خوبی نسبت به آن دارند ولی این مساله را دانشمندانه تبیین نکردهایم. دربارۀ تبیین رابطه «دین و قدرت» نیز همینطور است.
رابطۀ دین و فراهمشدن قدرت-و سپس امنیت و بسیاری از منافع دیگر- بهخوبی توضیح داده نشده است. همچنین رابطۀ دین و عالم دینی هم خوب توضیح داده نشده است. شغل طلبگی، در واقع شغل رهبری جامعه است و رهبری یعنی قدرت. دین به عالمان دینی قدرت میدهد. حالا باید دید چه تلازمی بین دین و عالم دینی وجود دارد؟ امام با تز اسلام منهای روحانیت مخالفت میکرد، ولی ما در اینباره، زیاد کار علمی انجام ندادهایم.
مساله دیگری که شایان توجه است، سابقه حضور روحانیت در ایران (این کشور و این جغرافیای سیاسی) است و اینکه روحانیت چهوقت در سیاست مداخله کرده است. تا پیش از صفویه «جغرافیای سیاسی با هویت ملی ایرانی» وجود نداشت، بلکه «سرزمین ایران» در کار بود. از زمان صفویه است که ایران، به یک جغرافیای سیاسی و هویت ملی اطلاق شد. البته بنده نمیخواهم از صفویه تقدیر کنم و ایرادهای آنها نیز مشخص است، ولی مساله این است که نقش عالمان دینی در شکلگیری هویت ملی ایرانیان در تاریخ معاصر و تشکیل جغرافیای سیاسی چه بوده است؟ در این موضوع کتاب «حدیث پیمانه» توسط آقای حمید پارسانیا تدوین شده است. این روحانیت بوده که هویت ملی ایران کنونی را شکل داده است درحالیکه برخی از شاهان- بنا بر یک نقلی- قریب به 70درصد از آن را بهسبب بیکفایتی از کف دادهاند. وقتی ما این اطلاعات پایهای را به مخاطب نمیدهیم، باستانگرایان تصوری دیگر ایجاد میکنند و طبیعتا بحث را به موضوع ناکارآمدیِ نظام اسلامی میکشانند. روند کارآمدی قدرت عالمان دینی در تاریخ سیاست این خاک، روند مشخصی است و اگر این را نگوییم و بنای کار خودمان را صرفا بر جواب دادن به شبههها بگذاریم، کار بیحاصلی است.
این بسط و تفصیل، به دانشی تاریخی-تطبیقی احتیاج دارد که آن معارف را با مصادیقش تطبیق میدهد. دردمندانه و سوگمندانه باید گفت دورههای آموزشی قوی برای خودمان، رفقا و مخاطبانمان نداریم. این مسایل با تبلیغات درست نمیشود، بلکه نیازمند کلاس، کتابخواندن و کتاب نوشتن است. باید آموزش داد و راه دیگری برای آن نیست.
این ادبیاتی که الان در تبلیغ و تبیین دین بهکار میبریم شبههبرانگیز است و بسیاری از اوقات، شبهه و حتی نفرت ایجاد میکند. با ادبیات 200سال پیش، آنهم بعد از 40سال از اجرای دین با مردم سخن میگوییم! مثلا چرا اینهمه بر«اطاعت از ولایت» تاکید میشود؟ شما باید از آزادیای که ولایت برای رشد و امتحان الهی میدهد حرف بزنید تا من بهجای آنکه از ولایت نفرت پیدا کنم، از آزادی بیش از حدی که به من داده شده است وحشت کنم. اگر چگونگی ولایت تبیین شود، مدام خواهیم گفت: «امان از آزادیای که ولایت میدهد»، «امان از آقایی و بزرگواریای که ولایت دارد» این تبیین را باید تکرار کرد و پژواک داد.
اینجا حکمت فرمایش امام صادق(ع) در تحفالعقول مشخص میشود که فرمود: «کفوا عن الناس»، یعنی مردم را رها کنید. نگوئید این برادر و دوست من است و باید او را به ولایت برسانم! امام صادق(ع) در واقع از تبلیغ ولایت نهی میکنند، چرا؟ چون ما نمیتوانیم در اینباره، خوب حرف بزنیم و درست تبیین کنیم. امام موسیبنجعفر(ع) البته دلیل این مطلب را در پاسخ به هارون که با تمسخر گفت «شیعیان شما خود را در مجلس افشا و آشکار میکنند» چنین فرمود: «این از شدت محبت آنهاست». ما بهسبب شدت محبت و اعتقاد و احساس خطری که میکنیم، حرف آخر را اول میزنیم. ولی اشتباه میکنیم. ما بر کدامیک از مفاهیم و ابعاد ولایت باید مدام تاکید کنیم؟ آیا کتابی با عنوان ولایت و آزادی داریم؟ این عنوان چهقدر مشهور است و «ولایت و اطاعت» چهقدر مشهور است؟
با کشف رابطه ولایت و آزادی باید گفت که مسئولان سیاسی باید بهقدری نجیب باشند که از آزادیهایی که ولایت به آنها میدهد، سواستفاده نکنند. آن کسی که میگوید «چرا ولایت اعمال قدرت نمیکند» اصلا ولایت رامتوجه نشده است. نمونههای تاریخی هم برای این مطلب فراوان است. ما «ولایت و آزادی» و «ولایت و امتحان» را که مفاهیمی بسیار اساسی و مهم هستند، کمتر مدنظر قرار میدهیم. مساله امتحان هم یکی از مسایل غفلتشده در میان ما است. مهمترین عامل تعیینکننده در مقدرات حیات بشر چیست؟ توبه، عمل خیر، ظلم، نیت و دعا همه موثراند اما موثرتر از اینها، امتحان الهی است. خداوند این بلا یا این نعمت را برای «امتحان» میدهد و امتحان ناموس خلقت است. رهبر انقلاب تعبیری شبیه این داشتند که ولیفقیه مثل داور در زمین مسابقه است و بهجای کسی بازی نمیکند. این ما هستیم که باید در مسابقه شرکت کنیم و با ولایت مورد امتحان قرار بگیریم.
مساله دیگر، بحث دربارۀ خوارج است. ما اطلاعاتی عمومی و غیردقیق در این باب داریم و آنها را مقدسمآب و... تصور میکنیم، اما فکر خوارج، آنقدر شفاف نشده که امروز بسیاری از این سوالات پیش آمده، شبیه قول خوارج است، بهخصوص آنچه در باب ناکارآمدی ولایت مطرح میشود. میتوان موارد اعتراض خوارج به امیرالمومنین(ع) را فهرست کرد و این شباهت آشکار را دید.
همینطور است بحث از ابوموسی اشعری که پیامبر(ص) فرمود: «امت من هم سامری دارد، چنانکه امت موسی سامری داشت. سامری امت موسی، آنان را گوسالهپرست کرد و شعارش «لا مساس» بود، و سامری امت من شعارش «لا قتال» است. اگر جریان تحمیل ابوموسی اشعری به امیرالمومنین(ع) و حماقت او در مذاکره را توضیح دهید-که از نمونههای بسیار برجسته تاریخ اسلام است- شبههها را ذوب میکند، ولی متاسفانه، ما تبیین این مطالب را در کار نمیآوریم و میخواهیم شبهاتی که از پس آن بهوجود میآید را پاسخ دهیم.
همانطور که ذکر شد، بحث از این مطالب، «دانش» است و نه «اطلاعات»؛ لذا ما از اساس، باید «بهصورت دانشی» مساله را خوب توضیح بدهیم تا شبهات، خودبهخود ذوب بشوند. تا وقتیکه این دانشها را به تفصیل توضیح ندهیم، این شبههها مدام تولید میشوند و بهصورت جدلی هم نمیشود جواب اینها را داد.
پی نوشتها:
1. اگر کسى مىخواهد واقعاً نقش مردم؛ نقش عینى، عملى، حسّاس باشد و مساله ولایتفقیه یک مساله حقیقتاً مردمى باشد و حکومت الهى توأم بشود با جنبة مردمى، باید براى مردم تبیین کند، براى مردم بیان کند جاذبهها را، چیزهایى که مردم را به شوق مىآورد. همچنانى که ما براى حج، مردم را تشویق مىکنیم، ترغیب مىکنیم... خُب! در این قضیة «ولایت فقیه» هم مىخواهید مردم نقش داشته باشند؛ بسماللَّه! اینجا، جاى نقش مردم است! وارد بشوند در این میدان، زیباییهاى این مساله را از نظر عقل بشر و منطق بشرى تبیین کنند براى مردم.... ؛ بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان 15/11/1376 برگرفته از کتاب: ولایتفقیه کانون عزت و افتخار، ج4، ص242.