اقتصادهای بزرگ جهان و صندوق بینالمللی پول از ترس اینکه این بحران، اقتصاد جهان را تحتتاثیر قرار داده و آن را با مشکل مواجه کند، در ازای تغییرات و اصلاحات در نظام اقتصادی کرهجنوبی، بزرگترین کمک مالی که تاکنون به کشوری شده است را -به مبلغ 4/58 میلیارد دلار- به آن کشور اختصاص دادند.
اما بازپرداخت این وام برای دولت کرهجنوبی آسان نبود. دولت بودجه کشور را افزایش داده و با سیاستهای ریاضتی در پی بازپرداخت بسته کمکی و بدهی خویش برآمد که این کار خود باعث ایجاد معضلاتی در آن کشور شد. مردم کرهجنوبی که قبلتر نیز برای کمک به کشورشان بسیج شده بودند (در سال ۱۹۰۷ و بهجهت پرداخت بدهی به امپراتوری ژاپن، زنها طلاهایشان و مردها پول سیگارشان را اختصاص دادند) اینبار نیز با راهاندازی کمپینی برای کمک به دولت و بازپرداخت «بسته کمکی» پیشقدم شدند. آنان با پلاکاردهایی زرد رنگ که روی آن نوشته شده بود: «بیایید با جمعآوری طلا بر بحران پول خارجی غلبه کنیم»(1) هموطنانشان را به پیوستن به این کمپین تشویق میکردند. درنهایت 3.5 میلیون نفر -چیزی حدود یکچهارم جمعیت آن کشور- در این «مشارکت عمومی» شرکت کرده و بهطور متوسط، بهازای هر نفر ۶۵ گرم طلا به مبلغ ۲/۲ میلیارد دلار جمعآوری شد. با این حرکت و حمیت ملی، دولت کره توانست بسته کمکی را سه سال زودتر از موعد، تسویه کند و این حرکت در تاریخ کره بهعنوان «نماد ازخودگذشتگی و انسجام ملی» شناخته میشود.(2)
نمونههایی از ایندست بسیار است. رفتار و برخورد دولت و مردم ژاپن در زلزله سال ۲۰۱۱ و ویرانی نیروگاه اتمی فوکوشیما هم از جمله چنان مواردی است. در ایران ما نیز در سالهای جنگ تحمیلی، حمیت و انسجام مردم و کمکهای آنان به یکدیگر؛ حمایتشان از دولت در زمان جنگ؛ همچنین در بلایا و اتفاقات ناگوار طبیعی همچون بروز زلزله و کمکهای مردمی به هموطنان آسیب دیده، کاملا مشهود است و موارد و مصادیقش کم نیست.
اما چنین حرکتهایی در کشور ما (هرچه جلوتر آمدهایم) با امواج احساسی و زودگذر شروع شده و با مرور زمان فرونشسته و تمام میشوند و بهعنوان «حرکتی عقلایی و مستمر در تمامی بحرانهای جامعه» مشهود نیستند. در بحرانهایی همچون وقوع زلزله و سیل که نتایج تخریبش پیش روی ما و قابل مشاهده مستقیم است و دردناکی و سختی آن دیده میشود، این همدلیها جدیتر است. اما در بحرانهای فرسایشی و نامشهودتر که نتایج نگرانکنندهشان در لحظه نمود ندارد و نتایج دهشتناکشان در آیندهای -کمابیش نامعلوم اما- قطعی بهوقوع میپیوندد، چنین رفتارهایی دیده نمیشود یا چنانکه باید و شاید، ملموس و مشهود نیست و نمیتوان بهعنوان یک حرکت ملی برای رهایی از معضلات و گذر از بعضی بحرانها بدان نگریست و چهبسا بعضی کسان، از آن شرایط برای نفع شخصی نیز بهره برند! برای نمونه، گرانیهای سرسامآور بعضی اقلام و خدمات (به سبب توأم شدن عدم مدیریت در تنظیم بازار و نمایانشدن آثار تحریم و بدعهدیهای دولتهای خارجی) کمابیش بر همه آشکار است. این گرانیها گرچه از عیب و اشکال در مدیریتها یا در اثر بعضی تحریمها و بدعهدیها آغاز میشود اما جدیشدن و تشدید آنها، به واکنشهای اجتماعی در برابر آنها، ربط جدی دارد.
دلیل این واکنشها، تضعیف «اعتماد اجتماعی» میان جامعه است که مهمترین رکن سرمایههای اجتماعی قلمداد میشود. بهزعم پارسونز، عامل ایجاد اتحاد و انسجام اجتماعی و ثبات و نظم در جامعه، «اعتماد» است. او عقیده دارد اعتماد، این باور را در افراد ایجاد میکند که دیگران بهمنظور دستیابی به موقعیت گروهی، از «منافع شخصی» دست میکشند.(3)
یعنی اگر اعتماد اجتماعی، اعتماد «مردم به دولت» و «مردم به مردم» در کشور افزایش یابد؛ به همان نسبت روحیه «ازخودگذشتگی» و «ترجیح منافع جمعی بهجای منافع شخصی» نیز افزایش پیدا میکند. اعتماد، خیری عمومی است و میتواند در حل مشکلات و معضلات کشور، زمینه مشارکت و مشوق مردم برای غلبه بر مشکلات باشد و سبب شود که آحاد مردم بر سرنوشتشان تاثیر بگذارند. دوتوکویل معتقد است مشخصه اصلی جوامع شهری، اعتماد اجتماعی و همکاری مردم با یکدیگر است که این فعالیتها روح شهروندی را ایجاد میکند.
وبر نیز بر آن است که گرچه با تضعیف اعتماد، نظم اجتماعی آسیب خواهد دید؛ تحکیم آن نیز باعث افزایش مشارکت اجتماعی، توسعه شبکههای مردمی و سازمانهای مردم نهاد میشود و میتواند از بار اضافی دولت کاسته و جامعه را از حیث اجتماعی غنیتر و عقلانیتر کند.(4)
اما چه دلیل یا دلایلی باعث تضعیف اعتماد اجتماعی در جامعه میشود؟ اگر در جوامع کهن نظم اجتماعی بر پایه احساسات دو سویه و روابط نزدیک و عاطفی (خانوادگی، قومی، عشیرهای و دوستانه) شکل میگرفته و افراد بر این اساس بهعنوان اعضای یک کلیت اجتماعی گرد هم جمع میشدند و وظایفشان را بهعنوان عضوی از جامعه به صورت خودانگیخته انجام میدادند؛ در نظم جدید دیگر این گردهمآمدن، شکلی بروکراتیک و غیرشخصی پیدا کردهاست. سازماندهی و کنترل اجتماعی ناشی از قرارداد [اجتماعی] و به پشتیبانی دولت پدید آمده و اراده افراد، مبتنیبر سنجش و حسابگری است و هر فرد درکنار افراد دیگر، براى پیشبرد منافع و مقاصد خویش و بیشینه کردن آن مقاصد تلاش مىکند.
این دو نظم در آرای فردیناند تونیس با عناوینی همچون گماینشافت (Gemeinschaft) یا community، به معنی جامعه مبتنیبر روابط قلبی و معنوی و دومی گزلشافت (Geselschaft) یا society، به معنای جامعه مبتنیبر روابط قالبی و صوری (صرفا قراردادی و قانونی) نامگذاری شده است. اعتماد در گماینشافت بر پایه حس تعلق به کلیتی همچون خانواده، قوم یا عشیره [است و] فضیلتی برای افراد محسوب میشود، درحالی که در گزلشافت، این اعتماد «رسمیشده» و بر پایه «عقلانیت»[=حسابگری] و منافع فردی و گروهی (که پیوستاری دارد) شکل میگیرد.(5)
در ایران با گذار از نظم کهنه به نظم جدید، انضباطی سیستمی توسط «مدرنیته آمرانه» (همان شبهمدرنیسمی که توسط پهلوی اجرا شد) بهوجود آمد و آن نظم قدیم جامعه -که از پیوندهای خانوادگی، قومی و عشیرهای نیز خالی نبود (جمعیت روستانشین در سال ۱۳۰۰: ۷۲ درصد، در سال ۱۳۵۰: ۵۸/۷ درصد و در سال ۱۳۵۷: ۵۱ درصد بوده است) را بر هم زد.
با وقوع انقلاب اسلامی و غلبه روحیه دینی در جامعه؛ رجعتی مردمی به «اجتماع مبتنیبر روابط قلبی و معنوی» (گماینشافت) پیدا شد و وقایعی چون جنگ تحمیلی (که طی آن نزدیکی مردم به یکدیگر برای گذر از بحران جنگ مشهود بود) از یکطرف و از طرف دیگر نظمی که از قدیم برجا مانده بود، انسجام اجتماعی و کارکرد جمعی این رجعت را میسر میکرد. اما بعد از اتمام جنگ و مهاجرت هر چه بیشتر مردم از روستاها به شهر، سرازیر شدن مجدد پول نفت در اقتصاد(6)، تمرکز صنایع در تهران و چند شهر بزرگ دیگر، اجرای سیاستهای نئولیبرالی اقتصادی (که بدون توجه به بستر آن و نتیجتا شکلگیری طبقه نوکیسه و رانتی، اتخاذ شد. هر چند اگر نئولیبرالیسم در بستر خود نیز محقق شود خود اژدهایی است هفتسر) و تولید سوژه نئولیبرال که جز به منافع شخصی خویش نمیاندیشند (لذتطلب عاری از روح یا به عبارتی زامبیای مصرفگرا)، اتمیزه کردن جامعه و افراد و جامعه زدایی از جامعه با اجرای سیاستهای خصوصیسازی (یا خصولتیسازی) و سهم اندک خدمات اجتماعی از تولید ناخالص ملی (چیزی حدود ۲۴ درصد، حتی کمتر از بسیاری از کشورهایی که سردمدار سیاستهای نئولیبرال و خصوصیسازی بودهاند)(۷) و تاکید بیش از اندازه به سیاستهای توسعه تکقطبی (بدون توجه به وجوه دیگر توسعه)، افزایش ضریب جینی و شکاف طبقاتی (که قبلتر بهسبب سبک زندگی و سطح درآمدی مردم، تقریبا یکدست بود) و بهطور کلی تغییر و تحولات در سبک زندگی مردم و از طرفی موج جهانیسازی و جهانیشدن -که پدیدهای فراگیر بود؛ هر چه بیشتر باعث گسست ما از نظم کهن و دور شدن از پیوندهایی شد که در گذشته جامعه را متشکل کرده و پیش میبرد.
به تعبیر دوتوکویل در اجتماعی که پیوندهای خانوادگی، کاستی، طبقاتی و اخوتهای صنفی در آن از بین رفته باشند، مردم بسیار آمادگی دارند که تنها بر حسب منافع شخصیشان بیندیشند و بر وفق یک فردیتگرایی بسیار محدود، فقط در اندیشه خود باشند و هیچگونه دلبستگی به خیر همگانی از خود نشان ندهند.(۸)
وقتی برای اداره و تنظیم جامعه، چنان نظم کهنی در کار نباشد، دولت و حاکمیت موظف است با بسترسازی مناسب و اجازهدادن به شکلگیری سازمانهای واقعا مردمی محلی، مردم نهاد، صنفی، انجمنها و...، مشارکت مردم را در اداره جامعه بیشتر کرده و از طرفی دیگر با برانگیختن التفات مردم نسبت به یکدیگر و آینده مشترکشان، حس مسئولیتپذیری در قبال جامعه را در آنان تقویت کرده و باعث افزایش اعتماد اجتماعی (چه اعتماد مردم به یکدیگر و چه اعتماد مردم به دولت) شود.
سلب اعتماد عمومی از نهادهای رسمی (بهسبب عدمشفافیت و بازنمود فسادهای اداری)؛ انفعال یا عدم شفافیت یا عدم برخورد قاطع در مواجهه با اختلاسها، کمرنگ شدن عدالت اجتماعی و افزایش شکاف طبقاتی و فقیرتر شدن فقرا، ناکارآمدی سازمانی و چابکنبودن مکانیسم اداری در عمل، اعتماد اجتماعی را در سطح جامعه کاهش داد.
افراد به دنبال بیشینه کردن منافع خویش و تواناییهایشان برای تعقیب اهداف خود هستند.(۹) در چنین وضعیتی منافع اشخاص با یکدیگر در تصادم قرار میگیرد. هابز این وضعیت را «جنگ همه علیه همه» توصیف کرده است. از آنجا که افراد نمیتوانند تا ابد در این وضعیت باشند و این باعث نابودی آنان میشود، عقل سلیم حکم میکند که افراد برای بیشینهکردن منافع خود بهدنبال منافع دیگران هم باشند. راولز با تقریری جدید از «قرارداد اجتماعی» از حجاب جهل (Veil of ignorance) در وضع نخستین (Original Position) سخن میگوید.
به تعبیر او در وضع نخستین هیچکس وضعیت طبقاتى یا مقام و موقع اجتماعی خود را نمىشناسد و نمىداند سهم او از موهبتها و تواناییهاى طبیعى، هوش و قدرت و چیزهاى دیگر، چقدر است.
بنابراین افراد در این وضعیت آن چیزی را که برای خود میخواهند، برای دیگران نیز میخواهند؛ این چنین رفتاری، عقلایی و دوراندیشانه است.
بنابراین سرنوشت ما به یکدیگر گره خورده است و نمیتوانیم انتظار داشته باشیم در وضعیتی خودخواهانهتنها منافع خود را تامین کرده و وضعیت خود را بهبود دهیم و نسبت به وضعیت دیگران و آینده بیتفاوت باشیم. حتی مبتنیبر محاسبه و «عقلانیت ابزاری» نیز میتوان دریافت که ادامه سوژه نئولیبرال، ممکن نیست و با ادامه آن چیزی جز تشدید بحران، بهدست نخواهد آمد.
با توجه به تجربه تاریخی و امکانات و موانع موجود، این تمنا که دولتها با بازدهی عالی و با شتابی بالا، عملگرایانه اصلاح و بسترسازی مناسب را انجام دهند، کمی خوشبینانه است. دولتها گرچه موثرند اما «بر سر کار آمدن آنها» و «اقبال نسبت به آنها» و «پذیرش اجتماع از آنها»، از وضع کلی جامعه جدا نیست. بحران در اخلاق و رفتار و عملکرد اجتماعی، ریشه در مبنای فکر و معرفت افراد دارد و اگر بحران «خودبینی» و «منفعتطلبی شخصی» بهبود پیدا نکند، منازعات حداکثری، درمان نمیشوند. این میان رجوع جمعی به وضع دینی و معنوی سابق شاید تنها راه ممکن برای تخفیف یا تصحیح وضع فعلی باشد.
مشخصا منظور ما آن چیزی نیست که در سلفیگری شاهدیم. سلفیگری بازسازی ظواهر کهنی است که از روح معنوی خود تهی شده و نسبتش را با امر قدسی از دست داده است. بهعبارت دیگر سلفیگری در باطن خود، تصلب در «خودبینی» و «خودرایی» مدرن است، گرچه واکنشی به نیستانگاری مدرن باشد.
رجعت و بازجویی (باز جستن یا repetition/Wiederholung) نظم سابق، رویکردی هرمنوتیکی است بهمعنا برای خروج از امتناع و بحران فعلی و نه بازسازی نعلبهنعل ظواهر عالم قدیم. این معانی در حافظه و تجربه تاریخی ما -که هرگز آگاهانه و عامدانه از آنها اعراض نکردهایم- و روح جمعی ما نمود و حضور دارد و پذیرشش برای جامعه ما، آسانتر از جوامع دیگر است. این رویکرد دفاع از ترویج و نشر بخشنامهای و آییننامهای دیانت نیست. درد و طلب آن بازجویی (باز جستن یا repetition/Wiederholung) آنگاه پیدا میشود که وصفی جدی ازوضع موجود در کار بیاوریم. بدون طلب و تمنای گذشت از این بحران فزاینده، حتی بهترین بخشنامهها و آییننامهها نهتنها فایدهای نخواهند بخشید بلکه موجب اضعاف مضاعف خواهند بود.
در این راه، باید بهدنبال راهی برای «طرح عمومی مبنای مشکلات» و «مسائل مبنایی و اساسی» بود.
پینوشت:
1- Let's overcome the Foreign Currency Crisis by collecting gold, Forbes ,Frank Holmes, 27 sep 2016.
۲- روشه، گی، جامعهشناسی تالکوت پارسونز، ترجمه عبدالحسین نیکگهر، تهران: موسسه فرهنگی تبیان، ۱۳۷۶.
۳- وبر رفتار عقلانی ارزشی و عقلانی را وابسته به وجود و حضور اعتماد میداند، اعتمادی که منشا آن منافع فردی و گروهی است.
۴- کلمن، جیمز، بنیاد نظریههای اجتماعی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران: نشر نی، ۱۳۷۷.
۵- از لحاظ تاریخی، مازاد کشاورزی، منبع اصلی استقلال مالی و قدرت استبدادی دولتهای ایرانی بوده است. این بهره مالکانهای بود که دولت دریافت میکرد. این، منطق جامعه کمآب و پراکنده بود. منطق جامعه نفتی نیز شبیه همان است. عواید نفت، بهره مالکانهای است که از خارج از اقتصاد سیاسی برای استفاده در داخل بخش شهری دریافت میشود، با این تفاوت که درآمد نفت ماحصل فعالیتهای تولیدی هیچیک از بخشهای اقتصاد سیاسی نیست و نیز برای نخستینبار در ایران، دولت توانست زندگی در روستاها را تحت سلطه استبدادی خود درآورد. از لحاظ تاریخی، دولت همواره عامل استثمار روستاها بود که مازاد تولید را میگرفت، اما دولت شبه مدرنیست نفتی -که بینیاز از کشاورزی بود- به روستا وارد شد که آن را نابود کند، یا زندگانی ساکنانش را اداره کند. دولت دیگر وابسته به مازاد محصولات کشاورزی (بهعنوان منبعی برای تامین مالی) نبود زیرا عواید نفت بهراحتی از دست دادن حتی تمامی عواید کشاورزی را جبران میکرد. (اقتصاد سیاسی ایران، محمد علی همایون کاتوزیان ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی)
۶- بازمحمدی، حسین و اکبر چشمی(1385)، اندازه دولت در اقتصاد ایران، تهران: اداره بررسیها و سیاستهای اقتصادی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران.
۷- الکسی دوتوکویل، انقلاب فرانسه و نظام پیش از آن، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: نشر مروارید، ۱۳۹۱.
۸- فصلنامه جمعیت شماره 15 و 16، تحولات و مرفولوژی جمعیت ایران 78 -79
۹- شریعتی و ذاکری(1394)، «موقعیت دین در جامعه ایران: قدسی تقدسزدایی شده»، مجموعه مقالات گزارش وضعیت اجتماعی کشور؛ تهران: پژوهشکده مطالعات اجتماعی و فرهنگی
دیگر منابع:
امیر کافی، مهدی(1374)، اعتماد اجتماعی و عوامل موثر بر آن، پایاننامه کارشناسیارشد پژوهشگری، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، تهران، دانشگاه شهید بهشتی.
عبدالملکی، احمد (1387)، بررسی اعتماد اجتماعی و عوامل موثر بر آن وچگونگی نقش رسانه در افزایش آن، فصلنامه پژوهش و سنجش، شماره 53، پیاپی 1.
باربارا میتسال، بررسی مفهوم اعتماد در میان جامعهشناسان کلاسیک، ناصرالدین غراب، فصلنامه نمایه پژوهش، سال پنجم، شماره 48.
* پژوهشگر فلسفه و علوم اجتماعی