به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»: محسن راحمی// دوشنبه 23 اردیبهشتماه، پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران شاهد تجمعی علیه مقررات مربوط به پوشش بود. تجمعی که یکی از بانیان اصلی آن، طیف موسوم به «چپ» بود، با همراهی طیف لیبرال دانشگاه هم همراه شد. نکته جالب این بود که در فراخوانها و اطلاعیههای دعوت برای تجمع، «اعتراض علیه حجاب اجباری» بهعنوان هدف اصلی اعلام شد. تقریبا یکماه از این اتفاق گذشته، اما سوال اینجاست که چرا در شرایط فعلی «چپ»های دانشگاه تهران به سراغ «مقابله با حجاب اجباری» رفتند؟ مطالبهای که اساسا بیش آنکه در گفتمان چپ معنا پیدا کند، از جنس مطالبات لیبرال، یا همان دست راستی و به عبارتی «بورژوایی» است. حرکتی که در چند سال اخیر، در قالب کمپین «آزادیهای یواشکی» از قلب سرمایهداری جهانی و توسط مسیح علینژاد، مجری برنامه «تبلت» تلویزیون «صدای آمریکا» مدیریت و از طرف وزارت خارجه آمریکا و فرزند شاه مخلوع حمایت میشده است. یعنی عملا چپی که ظاهرا منتقد «راست پوزیسون» داخلی و امپریالیسم خارجی است در ائتلافی عجیب عملا به مطالبات«راست اپوزیسون» و آمریکا پناه میبرد. نکته جالبتر همزمانی این ائتلاف با وضعیت اقتصادی فعلی کشور است. وضعیتی که در آن، مسائل بسیار نزدیکتری به دالهای اصلی گفتمان چپ از جمله مطالبات صنفی معلمان، کامیونداران و سایر اصناف، مسائل کارگری و صندوقهای بازنشستگی وجود دارد، اما این طیف فارغ از همه این سوژهها، آن هم در آخرین روزهای سال تحصیلی 98-97، نسبت به سازماندهی تجمعی علیه حجاب اجباری اقدام کرد که با استقبال رقیب گفتمانیاش هم مواجه شد. در این گزارش تحلیلی تلاش خواهیم کرد با ارائه مقدمات و استناد به برخی گفتههای لیدرهای فکری این جریان، این موضوع را واکاوی کنیم.
افول و ظهور گفتارها
ورشکستگی و افول هر گفتمان مسلط، امکان بروز و ظهور خردهگفتارهایی که بهنوعی با گفتار مسلط غیریت دارند را محقق میکند. در فضای کنونی کشور و پس از گذشت 6 سال از روی کار آمدن دولتی با مشی نولیبرال و شکست ایده اصلیاش، «توسعه برونزای اقتدارگرا از طریق سیاست خارجه تعاملگرا»، یا همان توسعه از طریق اتصال ایران به کشورهای مرکز اقتصاد جهانی، فضا برای آغاز نارضایتیهای سیاسی و اجتماعی فراهم شد. جنبشهای اعتراضی نسبت به مسائل بهوجود آمده معیشتی برای اقشار ضعیف جامعه ازجمله مسائل مربوط به کارگران، معلمان، کامیونداران، مشکلات صندوقهای بازنشستگی، مخاطرات محیطزیستی و...، صحنه را برای ظهور خردهگفتارهای بدیل و رقیب گفتمان دولت یازدهم و دوازدهم مهیا کرد. ظهور جنبشهای عدالتخواهی و مبارزه با فساد، پدیده چپ اسلامی، حرکت چپ نو و موارد مشابه دیگر را هم باید درنتیجه وضعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ناشی از افول گفتمان نئولیبرال دانست.
گفتار چپ نو
سامان برخی از خردهگفتارهای نوظهور، متکی بر پشتوانه نظری روشنی است، اما برخی از این خردهگفتارها هم بدون اتکا به مشرب نظری مشخصی پا در عرصه عمل یا همان بازسازی، سازماندهی و بازنمایی میگذارند. ازجمله خردهگفتارهای متکی به پشتوانه تئوریک، گفتار موسوم به «چپ نو» است که متکی به مباحث معرفتی شکل گرفته در اروپای پس از جنگ جهانی دوم در نقد نظام سرمایهداری، با تلاشهایی که عمدتا از طریق ترجمه آثار اندیشمندان این حوزه شکل گرفته در ایران بازتولید شده است؛ اندیشمندانی چون آلن بدیو، اسلاوی ژیژک، ژاک لکان، ژیل دلوز، جورجو آگامبن، آنتونیو گرامشی و دیگران.
حلقه پرسش
ترجمه و بسط مباحث این اندیشمندان بهخصوص چهرههای برخاسته از سنت چپ فرانسوی توسط آکادمیسینهای حاضر در برخی دانشگاهها و فعالان و روشنفکران برکنار از فضای رسمی آکادمیک اتفاق میافتد. در این میان «موسسه مطالعات سیاسی-اقتصادی پرسش» بهعنوان محفلی برای برخی فعالان خارج از دانشگاه، توانسته است پیرو همان سنت فرانسوی، از طریق در اختیار گذاشتن تجربه آموزشی مشابه «کلوژ دوفرانس» در بسط فضای فکری چپ نو موفق عمل کند. این حلقه طیفی از روشنفکران حوزههای فلسفه، هنر و بهخصوص اقتصاد سیاسی را در برمیگیرد. درواقع هر دو طیف چپ اعم از «چپ فرهنگی» و «چپ اقتصاد سیاسی» در این موسسه مشغول به تدریس و برگزاری کورسهای مختلف آموزشی هستند که صالح نجفی، مراد فرهادپور، محمد مالجو، پرویز صداقت، کمال اطهاری، ابراهیم توفیق، عادل مشایخی، مازیار اسلامی و... را میتوان بهعنوان حلقه اصلی آن نام برد. چنانچه از نام موسسه و پیشینه علمی شاخه اصلی آن برمیآید، نقد اقتصاد سیاسی، حوزه اصلی فعالیت موسسه پرسش است.
نقد اقتصاد سیاسی
دانش «اقتصاد سیاسی» این امکان را فراهم میکند تا تحلیل اقتصادی صرفا به آمار، ارقام و بررسی پدیدههایی چون تورم و... محدود نشود. کارل مارکس از طریق «نقد اقتصاد سیاسی» نارساییهای اقتصادی را در مقیاس ساختار نظام سرمایهداری مورد انتقاد قرار میداد و از این منظر تیغ «نقد اقتصاد سیاسی» بیش از آنکه صرفا بحثی اقتصادی در باب معلولات باشد، بهدنبال چرایی و علتیابی نابسامانیهای اقتصادی از طریق «نقد ساختار سیاسی و ایدئولوژی» مولد آن است. از این زاویه «اقتصاد سیاسی» امکان «نقد» کلی و حتی «نفی» ساختار سیاسی را فراهم میآورد: «اقتصاد سیاسی شرافتمندانهترین گفتار کارشناسی در وضعیت ما محسوب میشود، ولی اگر در مقام کارشناسی بماند همواره با خطر اقتصادگرایی دست به گریبان است... اقتصاد سیاسی منتهای طیف واکنش کارشناسی قرار میگیرد، دقیقا چون وجه «سیاسی» آن مهم است. گفتار اقتصاد سیاسی ناظر به مدخلیت و تعیینکنندگی «نیروهای ماورای اقتصاد» است که با تحلیل اقتصادی قابل تبیین نیستند. این نیروها اولا مستلزم مداخله واقعی نیروهای اجتماعیاند و ثانیا بهلحاظ تحلیلی مستلزم «نقد ایدئولوژی » هستند.» (مراد فرهادپور، صالح نجفی–بحرانی شدن بحران–تز یازدهم–فروردین 98)
تحلیل وضعیت جامعه ایران در 40 سال اخیر
از منظر حلقه پرسش، واقعیت ساختاری جامعه ایران، «سرمایهداری» است و ایران پس از انقلاب 57 بهسرعت در نظام سرمایهداری جهانی ادغام شده و حتی با وجود برخی تنازعات ایدئولوژیک با غرب، بهعنوان یکی از اقمار نظام سرمایهداری محسوب میشود: «مساله ایران حاکمیت سرمایهداری اقتدارگرا و ساختاری طبقاتی است.» (مراد فرهادپور، صالح نجفی–بحرانی شدن بحران–تز یازدهم– فروردین 98)
این وضعیت در دوره دولتهای مختلف با گفتمانهای متفاوت، پیوسته برقرار بوده است: «امروزه اقتصاددانان چپ به روشنی نشان میدهند در سیاست اقتصادی از دوران احمدینژاد به هشت سال روحانی با پیوستگی کامل مواجه بودهایم و بیمعنابودن تمایز اصلاحطلب و اصولگرا عیان است.» (همان)
«ما بهطور کامل سرمایهداری هستیم، ولی قرار است «سرمایهداری اسلامی» باشیم. این بخش است که ما را استثنا میکند و ردپای آن را میتوان در تمامی تصمیمها و بحرانها دید.» (صالح نجفی: همان)
با ترسیم چنین تحلیلی به کمک «نقد اقتصاد سیاسی»، فضا برای تعمیم نقدهای فلسفی و فرهنگی-اجتماعی چپ نو به سرمایهداری جهانی، به ایران بهعنوان یکی از کشورهای پیرامونی هم فراهم میشود: «مگر میتوان در قرن بیستویکم شکی داشت ایران نیز جزئی از جهان سرمایهداری است. نقطه شروع تحلیل نظری ما وجود چیزی به نام سرمایهداری جهانی است.» (مرداد فرهادپرو:همان)
جنبش جلیقه زردها[ی ایرانی]؟
رهیافت چپ از اغتشاشات دیماه 96 در تحلیل نهایی این طیف از وضعیت فعلی جامعه ایران بسیار کلیدی است. با وجود تقدم زمانی یک ساله اغتشاشات دی 96 بر اعتراضات جنبش جلیقه زردهای فرانسه بر ضد نظام سرمایهداری، «حلقه پرسش» با تاکید بر گزاره «ادغام ایران در سیستم سرمایهداری جهانی»، اعتراضات دیماه 96 را واکنشی نسبت به این پروسه قلمداد میکند: «بهواسطه یکی از بحرانها -بحران اقتصادی که خود را در قالب وضع معیشتی غیرقابل تحمل بخشهای وسیعی از جمعیت، یعنی کارگران، معلمان، پرستاران و سایر مزد و حقوقبگیران نشان میدهد- برای اولینبار جامعه به واقعیت تاریخی خود، یعنی شکل ادغام خود در سرمایهداری جهانی، واکنش نشان میدهد... اینبار کاملا با حرکت خودانگیخته طبقات اجتماعی روبهرو هستیم که بحثهای گنگ مربوط به جامعه مدنی و جدایی دین از دولت و... را نادیده میگیرد و مستقیما به بحران اقتصادی واکنش نشان میدهد. این بحران از بسیاری جهات فرقی با بحرانی ندارد که در فرانسه مردم را به خیابان میکشاند. اینجاست که تحلیل نظری میتواند براساس یک سنت فکری غنی با تکیه بر مفاهیمی همچون انباشت اولیه، سلب مالکیت، نحوه دخالت دولت درخصوصیسازی و... دوربودن نظریه از واقعیت را جبران کند. از اینرو، نباید نولیبرالیسم را تا حد گفتاری در مجلات، حرفوحدیث آقای الف یا ب، یا طرح گروهی از اقتصاددانان سازمان برنامه تقلیل داد که سیاستگذاری غلط کردهاند. بیتردید واقعیتی که با آن روبهرو هستیم «ادغام پیوسته در سرمایهداری جهانی» است که جامعه ما را با همان مشکلاتی روبهرو میکند که امروزه در همه جای دنیا فوران کرده است، از کسری بودجه تا ورشکستگی تامین اجتماعی، نبود خدمات درمانی، فرسودهشدن ناوگان حملونقل عمومی و... .» (همان)
اهمیت اعتراضات دیماه در ماتریس تحلیلی «حلقه پرسش» آنجا عیانتر میشود که اقتصاددانی چون محمد مالجو، اساسا کل اعتراضات اجتماعی در جامعه ایران را به «اعتراضات پیشا دی ماهی» و «پسا دی ماهی» تقسیمبندی میکند: «دستکم تا جایی که به سرشت اعتراضات برمیگردد، صحنه سیاسی در قیاس با پیش از دیماه ۹۶ دچار دگردیسی آشکاری شده است.» (محمد مالجو–گفتوگو با اخبار روز– سهشنبه ۴ دی ۱٣۹۷)
تحلیل شعار «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» نقطه عطف ارزیابی «حلقه پرسش» از اتفاقات دیماه است که درنهایت زمینهساز ترغیب چپ به انتقال از فاز «تئوریک» به «پراتیک» و تجربه میدانی و عملی میشود. «شعار اصلی «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» نقطه عطف مهمی در دیماه 96 بود.» (مراد فرهادپور، صالح نجفی– بحرانی شدن بحران–تز یازدهم– فروردین 98)
محمد مالجو دیگر عضو حلقه پرسش در توصیف این «نقطه عطف» به صراحت آن را به «عبور از جمهوری اسلامی» تاویل میکند: «تقریر صریح خواسته عبور از جمهوری اسلامی در «اعتراضات پیشا دی ماهی» با حاشیه اعتراضها فاصلهای کمتر و با متن اعتراضها فاصلهای بیشتر داشت اما در «اعتراضات پسا دی ماهی» از حاشیه اعتراضها فاصله بیشتری گرفته و به متن اعتراضها نزدیکتر شده است. (محمد مالجو–گفتوگو با اخبار روز– سهشنبه ۴ دی ۱٣۹۷ )
در قاموس فکری چپ، «انقلاب» بیش از «اصلاح» مورد توجه است. چنانچه گفته شد، «چپ نو» شعار پیش گفته را به مثابه عبور مردم از دوگانههای سیاسی داخل حاکمیت و توجه و تمنای آنها برای تجربه نیروی سوم و متفاوت قلمداد کرده و همین باعث شد تا بیش از پیش فضا را برای حرکتهای رادیکالتر مساعد ببیند، تا جایی که مراد فرهادپور حتی از ضرورت «رفع مصادره مفهوم انقلاب» برای تمهید «انقلاب بعدی» سخن میگوید: «بخشی از وظیفه تحلیل نظری نجات مفاهیم و روشنگری نسبت به گذشته و حفظ مفهومی مثل انقلاب است–بیرونکشیدن آن از مصادره دستگاههای ایدئولوژیکی که آن را به یک واژه رسمی بیمعنا بدل کردهاند، بهنحوی که واکنش طبیعی نسلهای جوانتر به آن منفی است. گروههایی که خواهان انقلاب بعدی هستند همان کاری را میکنند که ایدئولوژی رسمی انجام میدهد، یعنی مصادره واژهها و استفاده فایدهگرایانه از آنها در جدالهای رسانهای روزمره. تناقض اینجاست که برنامه سیاسی آنها استوار بر انقلاب است بدون استفاده از واژه انقلاب.» (مراد فرهادپور، صالح نجفی– بحرانی شدن بحران–تز یازدهم–فروردین 98)
چپهای ایران متحد شوید؛ پیش به سوی جبهه واحد
مساله اساسی که چپ در شرایط کنونی برای انتقال از فاز «تئوریک» به «پراتیک» با آن دست به گریبان است «نبود تجربه سیاسی» و همینطور «تکثر مطالباتی» میان نیروهای کنشگر این طیف است. علاوهبر این با وجود اینکه ادبیات چپ در حوزه نظری و آکادمیک تا حدودی جا افتاده و در دسترس است، اما در حوزه عملی، نیروهای چپ نهتنها از سازماندهی مناسبی برخوردار نیستند، بلکه به اقرار خود اعضای اصلی این طیف، حتی اساسا بهعنوان یک «نیروی سیاسی» آلترناتیو هم به حساب نمیآیند: «چپ داخل کشور در شرایط کنونی چندان یک نیروی سیاسی نیست... ابتدا چپ باید به قامت نیرویی سیاسی درآید. بنابراین مساله اصلی در شرایط کنونی... بازسازی چپ است. چپ برای اجرای موفقیتآمیز پروژه بازسازی باید ابتدا همآهنگسازی نیروهای خودش با یکدیگر را در دستور کار قرار دهد (محمد مالجو – چپ باید در قامت یک نیروی سیاسی درآید – اخبار روز – دیماه ۹۶)
به اعتقاد «حلقه پرسش»، نبود سازماندهی مناسب و همینطور تکثر گروههای مختلف در جبهه چپ، باعث «امتناع امر سیاسی» در فضای کنونی کشور شده است. در شرایط فعلی و در نبود احزاب، سندیکاها و... «سیاست»، امکان شکلگیری ندارد. فضا یک فضای گنگ و نامتعین است و به همین سبب، چپ احساس میکند که باید با ارائه تحلیلی از این شرایط در قالب یک صورتبندی نظری، علاوهبر ارائه چارچوبی برای فهم واقعیت اعتراضات و مطالبات، به آنها «شکل» و «جهت» بدهد و آن را از این وضعیت بیتعین خارج کند تا امکان سیاستورزی یا امر سیاسی فراهم شود. «بازسازی» و «همآهنگسازی» قبل از هر نوع ائتلاف، پیشنهادی بود که محمد مالجو ارائه کرد، اما فرهادپور، «تشکیل جبهه واحد» برای «مبارزه مشترک» را بهعنوان راهبرد اصلی چپ در این برهه زمانی عنوان میکند: «تحلیل مفهومی به ما میگوید بهواسطه گنگی و فقر تجربه سیاسی باید توجه خود را به پیششرطهای حداقلی وجود سیاست معطوف کنیم. البته تجربه تاریخی نیز دقیقا ما را به همین سمت هدایت میکند. با دنبالکردن همین تجربه است که درخواهیم یافت مهمترین چارچوب یا شکل تجربه سیاسی برای ما احتمالا همان چیزی است که در تاریخ مبارزات «جبهه واحد» خوانده میشود. جبهه واحد یعنی همکاری عملی نیروهای سیاسی مختلف که هر کدام ایدئولوژی و سازماندهی و امکانات مستقل خاص خود را دارند. اما بهرغم همه تفاوتها برای تحقق یک یا چند هدف مشخص و معین در عمل برای مدتی معین با هم وحدت میکنند... . این امر عملا به معنای کنارنهادن فرقهگرایی و آمادگی برای «مبارزه مشترک» است.» (مراد فرهادپور: ادغام/انزوا–تز یازدهم–آبان 97)
اما اتحاد برای مبارزه مشترک، خط نبرد واحد و مخرج مشترک یک سری مطالباتی طلب میکند که بین گروههای مبارز مقبول و مورد اتفاق باشد. فرهادپور «آزادی زندانیان سیاسی» را بهعنوان «حلقه اولیه پیکار» پیشنهاد میدهد، هر چند تلویحا به ناممکن بودن این امر هم اذعان دارد: «من براساس تجربه و شاید حتی ذوق سیاسیام، فکر میکنم آزادی زندانیان سیاسی میتواند نخستین مطالبه چنین جبهه واحدی باشد، اما بسیاری دیگر براساس تحلیلهایی که آنها هم فاقد جنبه انضمامیاند مطالبات دیگری نظیر مقابله با حجاب اجباری و... را پیشنهاد میکنند. به همینترتیب غلبه بر اغتشاش موجود میان جریانات متفاوت بهنظر ناممکن است، یا درواقع پیشفرض آن تحقق همان تجربه سیاسی است. به تعبیری میتوان گفت در اینجا با نوعی دور باطل سر و کار داریم، زیرا بهنظر میرسد برای تحقق چنین جبههای نیاز به تجربه سیاسی است، اما خود این تجربه ظاهرا فقط میتواند محصول چنین جبههای باشد. دقیقا به همین سبب است که فقط میتوان به انفجار رخدادهای سیاسی و فشار تاریخی ناشی از آنها امید بست. شکستن این دور باطل و تبدیل ناممکن به ممکن مهمترین درسی است که میتوانیم از سایر تجارب تاریخی بیاموزیم.» (همان)
گره برومهای لکان، گرهگشای انسداد سیاسی است
مبدا تحلیل صالح نجفی، یکی دیگر از روشنفکران چپ، مبدا او برای توصیف وضعیت 40 ساله و ارائه راهکاری برای شکلدهی به امر سیاسی بین نیروهای چپ استمداد از «حلقات سهگانه برومهای»، چارچوب تحلیلی ژک لکان، فیلسوف و روانکاو فرانسوی است. نجفی ابتدا تحلیلی از وضعیت 40 ساله اخیر ارائه و سپس با نظر به دو رخداد اعتراضات 88 و اغتشاشات دیماه 96، توصیههایی برای رهایی از «انسداد سیاسی» ارائه میکند.
لکان برای توصیف روان انسانی از تثلیثی مبتنیبر حلقات برومهای استفاده میکند. با چارچوب نظری که او پیشنهاد میکند، میتوان روان انسان و هر امر دیگری را در سه تراز یا ساحت یا نظم «امر نمادین»، «امر خیالی» و «امر واقعی» تحلیل کرد. در این صورتبندی مفهومی، هر تراز از طریق تقابل و تداخل با دو تراز دیگر هستی مییابد و قاعدتا فقدان یکی موجب خلل در هر سه حوزه خواهد شد.
صالح نجفی که با سایر اعضای حلقه پرسش بر سر «ساختار سرمایهداری جامعه ایرانی» اتفاق نظر دارد، میکوشد با بهرهگیری از این مدل مفهومی حیات 40 ساله اخیر ایران را توصیف کند. به باور او این ساختار سیاسی از ترکیب سه نظم «دموکراتیک» در «تراز نمادین»، «تئوکراتیک» یا همان خداسالاری و حکومت دینی در «تراز خیالی» و «تیموکراتیک» یا مالک سالاری در «تراز واقعی» تشکیل شده است و استمرار حیات جمهوری اسلامی را نیز باید در تلفیق پیچیده این سه امر شناسایی کرد.
او در ادامه با تحلیلی از وقایع سال 88، این اعتراضات را در ساحت سیاسی و علیه «نظم دموکراتیک» و اغتشاشات 96 را در ساحت اقتصادی و علیه «نظم تیموکراتیک» ارزیابی میکند و معتقد است بر طبق تحلیل پیش گفته از صورتبندی لکانی، مبارزه سیاسی تنها زمانی ممکن خواهد شد که در هر سه این حلقات اتفاق بیفتد. «اعتراضات سال ۸۸ حلقه اول (دموکراسی) و تناقض و تعارض آن با تئوکراسی را هدف گرفته بود. اعتراضات دی ۹۶ حلقه سوم (تیموکراسی) و عمدتا تناقض آن را با تئوکراسی هدف گرفته بود. به این شکل است که میبینیم، اعتراضها از مطالبات اقتصادی آغاز میشود، اما بهسرعت معطوف به مرکز قدرت میشود. پس باید از مطالبهای سخن گفت که «حلقه واسط» این دو اعتراض ظاهرا از هم جدا باشد.» (صالح نجفی–رفع حجاب اجباری– رادیو زمانه– آبان 97)
بنابراین برای تکمیل این حلقات و شکلگیری مبارزه سیاسی واقعی باید حلقه سوم یا «واسط» یعنی مبارزه علیه «نظم تئوکراتیک» نیز رخ دهد. برای تحقق این مهم در وضعیت نامتعین فعلی و در زمانی که «هیچ فرمی برای فعالیت سیاسی وجود ندارد» باید یک «نقطه صفر فعالیت سیاسی» مشخص کرد. این «نقطه صفر» خواهد بود که امکان تجمیع کنشگران بر سر یک مطالبه مشخص یا همان تشکیل «جبهه واحد برای مبارزه مشترک» مدنظر فرهادپور را ممکن خواهد کرد و تکثر موجود در جریان چپ را در یک زنجیره واحد به هم پیوند خواهد داد: «میتوان به مطالبهای اشاره کرد که بیواسطه یا در نگاه نخست مطالبه اصلی یا حتی گاهی فرعی هیچیک از این جریانها نباشد، اما به جهت ارتباطش با گفتار مسلط میتواند امکان سازماندهی بالنسبه فراگیری برای گفتارهای چپ فراهم سازد. این تکمطالبه میتواند در هیات ضعیفترین حلقه مطالبات موجود نقش ایفا کند.» (همان)
اما این «نقطه صفر فعالیت سیاسی» و این «ضعیفترین حلقه مطالبات موجود» چیست و چه ویژگی دارد؟
مقابله با حجاب اجباری؛ پیوند سیاست و اقتصاد؛ مطالبه واحد برای ایجاد زنجیره واحد
هستی هر حلقه از حلقات سهگانه در قالب برقراری ربط و نسبت با سایر حلقهها ممکن خواهد بود. بنابراین این حلقات با حلقه سوم تکمیل خواهد شد. از آنجایی که در دو حلقه قبل حوزه «دموکراتیک» و «تیموکراتیک» ساختار سیاسی به چالش کشیده شده است، اکنون نوبت حوزه «تئوکراتیک» است. به عقیده صالح نجفی، «وجوب حجاب» مشخصه اصلی وجه تئوکراتیک ساختار سیاسی است و این تمرکز بر مقابله با آن، حلقه پیونددهنده دو حلقه قبلی خواهد بود: «شک نیست که بارزترین نمود تئوکراسی در ساختار جمهوری اسلامی وجوب حجاب اجباری است. بنابراین مطالبه رفع حجاب اجباری هم خواستهای است که کانون توجهش حلقه دوم ساختار فعلی است و هم میتواند با خواستههای مطرحشده در اعتراضات ۸۸ و ۹۶ پیوند برقرار کند، یا به اصطلاح به دو شکل اعتراضی که یکی عمدتا سیاسی و دیگری اقتصادی است.» (همان)
به بیان نجفی، تاکید بر مقابله با حجاب اجباری علاوهبر اینکه هر سه حوزه و حلقه پیش گفته را درگیر خواهد کرد، میتواند مبنای ائتلاف گروههای چپ و «تشکیل جبهه واحد مبارزه مشترک» باشد تا با ایجاد «یک وضعیت اضطراری واقعی» ساختار سیاسی را به بنبست بکشاند: «رهایی سیاسی در گرو پافشاری بر مطالبه یگانهای است که وضعیت مشخص تاریخی و گفتار مسلط ایدئولوژیکی گریزی از ایجاد آن ندارد اما راهی هم برای برآوردن آن ندارد. پافشاری روی این تک مطالبه آن وضعیت و گفتار ایدئولوژیکیاش را با «بنبست ساختاری»اش مواجه میکند و مبارزان را با ضرورت برگذشتن از مختصات وضع موجود. ادعای ما این است که مطالبه رفع حجاب اجباری در وضعیت ما چنین جایگاهی دارد.» [بنابراین] میتوان مطالبه رفع حجاب اجباری را ضعیفترین حلقه زنجیره مطالباتی دانست که گفتارهای چپ از طریق آنها وضع موجود را تحلیل و راههایی برای برونشد از بحرانهای کنونی پیشنهاد میکنند. این مطالبهای است که اگر جریانهای چپ بر سر آن همنوا شوند، هر سه تراز ساختار سیاسی موجود را درگیر خواهد کرد.» (همان)
جمعبندی
آنچه در بالا آمد جستی در پستوی نظری تجمع 23 اردیبهشت دانشگاه تهران در مقابله با حجاب اجباری بود که بهواسطه آن ربط و نسبت این کنش میدانی با وضعیت فعلی چپ ایرانی هم روشن شد. چنانچه خود روشنفکران این طیف هم معترفند، چپ ایرانی پس از تجربه حزب توده و سازمان منافقین، بهلحاظ سیاسی و میدانی فاقد هرگونه تجربه سیاسی است. بعد بیش از حد روشنفکری چپ محفلی از متن جامعه، شکاف بین این طبقه با طبقات مستضعف را به مُغاکی تبدیل کرده که امکان هر نوع ارتباط و فهم متقابل را سلب میکند. در این فضا روشنفکر چپ عاجر از پیشبینی یا رهبری توده، به سان یک کاست سیاسی در پس فردای واقعه به کمک صورتبندیهای نظری در سودای مصادره به مطلوب جنبشهای اجتماعی است. علاوهبر این شکاف، فقر چپ بهلحاظ تئوریک هم مزید بر علت است. هر چقدر در بعد سلبی، چپ، چنته پری دارد، اما در موقف ایجاب تقریبا فاقد حرف منسجم و رو به جلویی برای عبور از سد سرمایهداری است. اسلاوی ژیژک در گفتوگویی تلویزیونی با برنامه «جیوگی» شبکه دو در تشریح این وضعیت تراژیک چپ میگوید: «تراژدی این است که ما ایدهای دقیق از چگونگی بیرون آمدن از این نظام [سرمایهداری] نداریم و نمیدانیم با پیامدهای مخرب آن چگونه مواجه شویم. چپ امروز هم پاسخی ندارد. چپ درباره تغییر ماهیت و چگونگی آن حرفی برای گفتن ندارد.»
پرویز صداقت، اقتصاددان چپ هم در تایید این مدعا در گفتوگویی عنوان میکند: «ما در تجربه واقعی اقتصادیمان هنوز که هنوز است بهجز دولتیکردن هیچ راه مشخص دیگری در برابر سرمایهداری نداریم و در بحث از بدیل مجبوریم به تجربه اقتصاد متمرکز دولتی شوروی برگردیم، بهرغم اینکه میدانیم اقتصاد متمرکز از سرمایهداری فراتر نمیرود، در درون اقتصاد سیاسی باقی میماند، پول و سرمایه دست نمیخورند و فقط روابط و شکلهای دیگری در روبنا عوض میشود که بحث خود را میطلبد. اینکه ما بهلحاظ اقتصادی نیز چندان نمیتوانیم فرق بین اجتماعیکردن تولید با ملی یا دولتیکردن آن را روشن کنیم.» (بحران، نولیبرالیسم و انباشت سرمایه در ایران -گفتوگو با مراد فرهادپور و پرویز صداقت- رادیو زمانه)
نکته دیگر در جمعبندی این کنش میدانی نوع و نحوه مواجه چپ با جنبش دانشجویی و مساله زنان است. اساسا هویت جنبش دانشجویی در پیشرو بودن این قشر در مطالبات معنا مییابد. درمورد تجمع ضد حجاب اجباری، جنبش دانشجویی نه بهعنوان پیشقراول کنشی اجتماعی که بهعنوان پیاده نظام و تکمیلکننده پازل یک ژورنالیست دسته چندم مورد حمایت وزارت خارجه آمریکا و رضا پهلوی، فرزند شاه مخلوع ایران ظاهر شد. ضعف و فترت جنبش دانشجویی زمینه استفاده ابزاری روشنفکران چپ از این جنبش را فراهم کرد.
چنانچه در ابتدای متن هم خاطرنشان شد، «کمپین آزادیهای یواشکی» در قالب مطالبهای بورژوایی و خواست طبقه متوسط مرفه برخوردار دستهبندی میشود. چپ، بدون توجه به مطالبات زنان سرپرست خانوار، زنان طبقه کارگر و گروههای کمتر برخوردار و آسیبپذیرتر... و صرفا به هدف آنچه روشنفکران چپ «بازسازی» یا «تشکیل جبهه واحد» مینامند مساله زنان (آن هم زنان طبقه متوسط مرفه) را مستمسک قرار میدهد تا به اغراض سیاسی خود جامه عمل بپوشاند و بیشکلی و تکثر موجود در بین نیروهای خود را با این حربه از بین ببرد.
نکته دیگر آنکه توسل به این مطالبه بورژوایی به بهانه مضمحلکردن تکثر چپ، علاوهبر آنکه در باطن خود نوعی اعلام آمادگی عملی برای ائتلاف با راست علیه ساختار سیاسی است و درنهایت به «امحای چپ در آمال راست» منتهی خواهد شد، درواقع پاککردن صورت مساله اصل تکثر در این جناح است، گو اینکه با این ائتلاف، شکافهای موجود بین نیروهای چپ، اعم از چپهای حامی حقوق همجنسبازان، طرفداران محیطزیست، فعالان فمنیست و... همچنان برقرار و بلکه تشدید خواهد شد.
درنهایت باید گفت فقدان تجربه سیاسی چپ و درگیری روشنفکران این طیف با مسائل انتزاعی (روشنفکری محفلی کافهنشین) موجب انجام کنشهای کور سیاسی خواهد شد که نهتنها از معنای واقعی مبارزه بسیار فاصله دارد، بلکه عملا کنش سیاسی را به نقنق و غرغر سیاسی فرو خواهد کاست و باعث خواهد شد تا چپ، صرفا ملودی اعتراضی یا سوپاپ اطمینانی برای راست محسوب شود. از این منظر باید اظهارنظر فرانسیس فوکویاما در ضرورت بازگشت چپ را هم صرفا در همین بستر تحلیل کرد. چپ در اوج بحران سیستم سرمایهداری در سال 2008 و جنبش وال استریت تا تجربه جنبش جلیقه زردهای فرانسه، فاقد طرح و برنامهای برای تغییر واقعی و دراندازی طرحی نو بوده و بنابراین میتواند در حاشیه سیستم جهانی سرمایهداری زیست ویترینی خود را ادامه دهد تا این عرصه از مسکن اعتراض هم خالی نباشد.