تاریخ : 1398,چهارشنبه 19 تير07:21
کد خبر : 319086 - سرویس خبری : یادداشت

محمد زعیم‌زاده

آشناها چه بر سر رسانه می‌آورند؟

پول، امکانات و... حتما مولفه‌هایی هستند که در میزان کارایی رسانه‌های بین‌المللی موثرند، اما علت تامه کامیابی یا ناکامی نیستند، به‌نظرم علل مهم‌تری هم وجود دارند.

خبرنامه دانشجویان ایران: محمد زعیم‌زاده*// هندسه مربیگری فوتبال ایران در بهار 98 تغییر کرد، مثلث کی‌روش، برانکو و شفر که بیشتر خاطرات خوب و کمتر خاطرات تلخ برایمان رقم زدند، جایشان را به ویلموتس بلژیکی، کالدرون آرژانتینی و استراماچونی ایتالیایی دادند؛ قضاوت درباره این سه مربی و بحث فنی این هندسه جدید بماند برای اهلش، اما آنچه در هفته‌های اول حضور این سه نفر بیشتر جلب توجه کرد، تصویری بود که از ایران ارائه کردند. ویلموتس مثبت‌تر از همه از ایران گفت، از امنیت ایران که حتی از کشور‌های اروپایی هم بیشتر است. از امکانات قابل توجه ورزشی تهران که معمولا در رسانه‌های خودی به باد تمسخر گرفته می‌شود و البته از عزمش برای سفر به نقاط مختلف ایران. به استراماچونی آنقدر خوش گذشته که در گفت‌وگوی تصویری با همسرش از او می‌خواهد زودتر به ایران بیاید و کالدرون هم از فضای مثبت ایران و ورزشگاه‌های هیجان‌انگیزش گفت. مصطفی دنیزلی هم که برای هدایت تراکتور به تبریز آمده است این روزها از ایران می‌گوید و علیه ترامپ حرف می‌زند. امثال این گزاره‌ها را در سال‌های اخیر مکرر در فضای مجازی از گردشگرانی که احتمالا با ترس و لرز به ایران آمده‌اند هم شنیده‌ایم. اینها خبر‌های خوبی است که فوتبال و گردشگری حالا شده‌اند سفرای غیر‌کلاسیک ایران، اما این حجم از شگفت‌زدگی اجماعی میهمان‌هایمان یک روی نگران‌کننده هم دارد، در دنیا چه تصویری از ایران ارائه می‌شود و افراد با چه تصوری به ایران می‌آیند که بعد از گذشت چند هفته این‌گونه اظهار تعجب می‌کنند؟

ابعاد تخاصم غرب علیه انقلاب اسلامی بر کسی پوشیده نیست و البته همه می‌دانیم امروز این رودررویی به حوزه رسانه هم کشیده شده است، اما یک سوال مهم این است که ما در مقابل این تهاجم چه کرده‌ایم؟

بعد از سفر نخست‌وزیر ژاپن به ایران که بخشی از عملیات روانی ترامپ علیه کشورمان بود، رسانه‌های معتبر بین‌المللی را مروری کردم، روایت غالب جریان اصلی رسانه‌ای دنیا با سانسور یا تحریف گسترده پایه‌های استدلالی ایران که در بالاترین سطح هم مطرح شده بود، متمرکز بر ماجرای نفت‌کش‌ها بود و تقریبا از خط خبری نزدیک به ادبیات ایران اثری یافت نمی‌شد، حتی رسانه‌های کشور‌هایی که در فضای سیاسی نسبتا به ایران نزدیک هستند هم از همان خط رسانه‌های غربی پیروی کردند. از رسانه‌های رسمی و دیپلماسی عمومی ایران هم که اثری نیست، همه اینها در شرایطی است که رویارویی ایران و هیات حاکمه ایالات متحده آمریکا، به نقطه‌ای رسیده است که عملیات نظامی و فشار اقتصادی در حداقلی‌ترین موقعیت اثر‌بخشی خود هستند و امید اصلی طرف مقابل به عملیات روانی و حوزه رسانه است.

بررسی اینکه چرا در رسانه‌های بین‌المللی در چنین موقعیتی هستیم، آسوده‌سری خواهد و مهتاب‌شبی و احتمالا مسئولان مربوط به این سوال پاسخ‌هایی هم ارائه خواهند داد، فهرستی مطول که سرلیستش کمبود منابع و بی‌پولی است و چه‌کسی است که نداند این علت همیشه بوده و البته دوستان احتمالا نمی‌خواهند به این سوال هم پاسخ دهند که آیا حاضرند امکانات و منابع مالی و تعداد نیروهای انسانی‌شان را با رسانه‌های بزرگ و اثر‌بخش دنیا مقایسه کنند یا نه؟

پول، امکانات و... حتما مولفه‌هایی هستند که در میزان کارایی رسانه‌های بین‌المللی موثرند، اما علت تامه کامیابی یا ناکامی نیستند، به‌نظرم علل مهم‌تری هم وجود دارند.

حرفه‌ای‌گری یک رسانه در شرایط تکثر رسانه‌ای، در هنگامه تاختن شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های دوسویه، در زمانه تغییر معادله پیام و هم‌زمانی مصرف و تولید پیام (هر مصرف‌کننده پیام دیگر تنها یک مصرف‌کننده صرف نیست و به‌سبب در دسترس‌بودن شبکه‌های پیام‌رسان موبایلی عملا تولید‌کننده هم هست) یک اصل و یک ضرورت است، برای درک الکن بودن زبان رسانه‌ای ما در دنیا که رقبای قدر و باتجربه‌ای دارد، شاید خیلی نیاز به واکاوی جریان‌شناسی رسانه‌ای در دنیا نباشد. شاید نگاه به رسانه‌های رسمی داخلی ریشه مشکل را زودتر به ما نشان دهد.

غیر‌حرفه‌ای‌گری و سانسور دو آفت بزرگ است که امروز بخش‌هایی از رسانه‌های رسمی ما را زمینگیر کرده است، عملکرد رسانه‌های رسمی اعم از صدا‌و‌سیما خصوصا بخش‌های خبری در سال‌های اخیر به‌گونه‌ای بوده که الگوی مصرف رسانه‌ای در کشور را تغییر داده است.

در دهه 60 یا 70 میان طبقه متوسط شهری، رسانه رسمی و صدا‌و‌سیما تامین‌کننده اصلی خبر بود و برخی از مردم برای رفع نیاز سرگرمی به‌سراغ تولیدات رسانه‌های غیررسمی که آن زمان بنا‌به‌دلایل قانونی و غیرقانونی دستیابی به آنها خیلی آسان هم نبود مستمسک می‌شدند، اما الان تقریبا اوضاع برعکس شده است، سیما‌ی خودمان به درست یا غلط با عصر جدید، ستاره‌ساز، خندوانه، کودک‌شو و... بخشی عمده از بار سرگرمی را به دوش می‌کشد، اما اوضاع مرجعیت خبر و تحلیل و... چه می‌شود؟

در اخبار ما مدت‌هاست از نرم‌ خبر خبری نیست، مدت‌هاست مسائل اصلی معیشتی مردم در لفافه و با رودربایستی بعد از خبر تحولات سیاسی سودان گفته می‌شود، مدت‌هاست خبر زدن پهپاد آمریکایی بعد از خبر مربوط به بورکینافاسو گفته می‌شود و با این ناشی‌گری و غیر‌حرفه‌ای بودن به‌سرعت به سمت مرجعیت‌زدایی از خبر پیش می‌رویم، پناه بردن به قوانین نوشته و نانوشته و سنگر‌گرفتن پشت نهاد‌ها و دفاتر هم البته نسخه نخ‌نمایی است برای پوشاندن این سطح از غیر‌حرفه‌ای‌گری.

جالب اینجاست که بخش مهمی از پروژه مرجعیت‌زدایی از رسانه‌های خبری و رسمی کشور با گرفتن جرات مدیران پیش می‌رود. راه خیلی دوری نرویم، گاندو سریالی است که در روزهای اخیر پر سر و صدا شده، سریالی که به‌نظر نگارنده پرداخت متوسطی داشت اما بکر بودن سوژه و جسارت سازنده و البته صدا‌و‌سیما سبب شد مخاطب خوبی پیدا کند. گاندو از معدود اتفاقاتی بود که رسانه ملی جلو‌تر از رسانه‌های معارض روی یک موضوع ملتهب سیاسی دست گذاشت و روایت کرد، سریالی که ممکن است اشتباهاتی هم در روایت داشته باشد -که در همین روزنامه به برخی از آنها اشاره کرده‌ایم- اما سرجمع در وضعیت فعلی نعمت است، اما همین سریال با اخم و ترش‌رویی و عصبانیت مشاور رئیس‌جمهور که از بد حادثه مدرس رسانه هم هست و کباده رسانه آزاد و دانستن حق مردم است و... هم می‌کشد، مواجه می‌شود؛ آفت بزرگ رسانه‌ها همین نگاه‌های آشناطور است، نگاه غریب افرادی آشنا که پول رسانه هم در دست‌شان است و هر زمان بخواهند گلوی رسانه‌ها را می‌فشارند تا مطیع اوامر شوند و آنچه برایشان اهمیت ندارد، مانایی مخاطب است و رسانه و آنچه انجامش آسان است، شعار‌دادن است به‌نفع آزادی و عمل کردن علیه آن.

*عضو اسبق شورای مرکزی اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل


کد خبرنگار : 38