تاریخ : 1398,یکشنبه 20 مرداد22:33
کد خبر : 323540 - سرویس خبری : کتابخانه دانشجویان ایران

کتابخانه دانشجویان ایران/ کتاب دویست و پنجاه؛

در غرب خبری نیست؛ مهم‌ترین رمان ضدجنگ!

«رمارک» حوادث و وقایعی را تصویر می‌کند که جز سایه‌ای از پوچی و سرگشتگی برای سربازان ارمغانی ندارد. سربازانی که تحت فشار آسیب‌های جنگ درمورد مفاهیمی چون «مرز»، «ملت»، «ملیت» و «کشور» دچار تردید می‌شوند، مفاهیمی که تا پیش از این برای آن‌ها ارزش محسوب می شده حال رنگ می‌بازد...

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ « در غرب خبری نیست» و در برخی ترجمه‌ها «در جبهه‌ غرب خبری نیست» رمانی است از اریش ماریا رمارک نویسنده‌ آلمانی که در سال ۱۹۲۹ منتشر شد و تا کنون به ۵۵ زبان زنده‌ دنیا ترجمه شده‌ است و در ایران نیز توسّط انتشارات مختلفی از جمله امیر کبیر، ناهید، علمی فرهنگی، صدای معاصر و... به جامعه‌ کتابخوان عرضه شده‌ است.

«در غرب خبری نیست» داستان چند هم‌کلاسی است که تحت تأثیر سخنان وطن‌پرستانه معلم خود رهسپار جنگ شده و هریک به شیوه‌ای با مرگ مواجه می‌شوند.

روایت داستان بر عهده جوان ۱۹ ساله‌ای به نام «پل بایمر» شخصیت اصلی کتاب است. رمارک در این داستان نشان می‌دهد که جنگ جهانی اول چگونه موجب از بین رفتن یک نسل می‌شود و شکاف عمیقی که بین نسل جنگ و نسل بعد از جنگ ایجاد می‌شود در جمله‌ای که یکی از مخاطبان می‌گوید به وضوح دیده می‌شود:«اگر در ۱۹۱۶ به خانه بر می‌گشتیم، شاید به خاطر رنج‌هایی که کشیده بودیم و قدرت تجربه، زمین و زمان را به هم می‌زدیم. حال آنکه اگر امروز برگردیم، موجوداتی خسته، شکسته، سوخته، سست و ناامید خواهیم بود و دیگر نخواهیم توانست راه و رسم زندگی مان را بشناسیم.»

ماریا رمارک خود شش هفته در جنگ جهانی اول حضور داشته‌ است و این مدّت برای یک نویسنده کافی است تا بتواند بیم و امید، مرگ و زندگی، عشق و نفرت و تمام احساسات خوب و بد انسانی را لمس کرده و داستان‌هایی تأثیرگذار بیافریند. در واقع نویسنده خود لباس رزم پوشیده و به دل واقعه رفته و از آنچه دیده برای ما حرف می‌زند؛ بنابراین توصیفاتی این‌چنین دقیق و ملموس از صحنه‌های رقّت‌انگیز جنگ بی‌سبب نیست.

رمارک از چهار دوست حرف می‌زند که در تقدیس مفاهیمی چون «وطن»، «مرز»، «ملّت»، «ملیّت»، «نژاد» و… تفنگ به دست می‌گیرند و از سوی ارتش آلمان رهسپار جبهه غرب می‌شوند، اما در غرب چه می‌گذرد؟

رمارک حوادث و وقایعی را تصویر می‌کند که جز سایه‌ای از پوچی و سرگشتگی برای سربازان ارمغانی ندارد. سربازانی که تحت فشار آسیب‌های جنگ درمورد مفاهیمی چون «مرز»، «ملت»، «ملیت» و «کشور» دچار تردید می‌شوند،  مفاهیمی که تا پیش از این برای آن‌ها ارزش محسوب می شده حال رنگ می‌بازد و رمارک این چالش‌ها و درگیری‌های ذهنی را هنرمندانه در خلال گفت‌وگوی شخصیت‌ها به مخاطب نشان می‌دهد.

در جایی از داستان «کروپ» – یکی از همان چهار دوستی که داوطلبانه اعزام شدند – به سایر دوستان خود می‌گوید: «آدم وقتی خوب فکر می‌کنه گیج میشه، ما اومدیم که از خاک وطنمون دفاع کنیم، فرانسوی‌ها هم اومدن از خاک وطنشون دفاع کنند، هیچ معلوم هست کی حرف حساب می‌زنه؟»

در غرب خبری نیست؛ مهم‌ترین رمان ضدجنگ!

یا در جایی دیگر یکی دیگر از شخصیت‌ها می‌گوید:«کشور؟ من که نمی‌فهمم یک کوه آلمان که نمی‌تونه یک کوه فرانسه یا یک رودخانه یا یک جنگل یا یک مزرعه‌ گندم رو ناراحت کنه.»

مسئله‌ مهم دیگری که نویسنده قصد دارد در جای جای کتاب به وسیله گفت‌وگو میان شخصیت‌ها مطرح کند نوع‌ دوستی است. نویسنده سعی دارد در خلال گفت‌وگوها به منافع جنگ‌افروزان اشاره کند که چگونه با ایجاد فضای تبلیغاتی احساسات قشر جوان جامعه را تحریک کرده و در آتشی که خود به راه انداخته‌اند می‌سوزانند و خود از دور به تماشا می‌ایستند.  مونولوگی که شخصیت اصلی کتاب بر سر جنازه‌ سربازی از جبهه مقابل می‌گوید یکی از نقاط عطف داستان است:«...چرا هیچوقت به ما نگفتند که شما هم بدبخت‌هایی هستید مثل خود ما.مادرهای شما هم مثل مادرهای ما نگران و چشم‌به‌راهند و وحشت از مرگ برای همه یکسان است و مرگ و درد جان‌کندن یکسان. مرا ببخش رفیق، آخر تو چطور می‌توانی دشمن من باشی؟ اگر این لباس و این تفنگ را دور می‌انداختیم آن وقت تو هم مثل کات و آلبرت برادر من بودی...»

این حدیث نفس به درستی دیدگاه نویسنده را درمورد نوع‌دوستی و بی‌توجهی جنگ‌افروزان به مسئله انسانیت و جان انسان‌ها نشان می‌دهد.

در واقع رمارک در طول این اثر گاه با توصیفات بی‌بدیل از جنگ مخاطب را نسبت به جنگ مشمئز کرده و در لحظه‌های فراغت از صحنه‌های جنگی با ایجاد گفت‌وگو میان شخصیت‌ها ذهن آزرده از جنگ مخاطب را درگیر چالش می‌کند و سوالات مهمی را پیش‌روی مخاطب قرار می‌دهد که آیا به‌راستی قرار گرفتن در یک مرز جغرافیایی به تبع جبر تولد دلیلی بر تعصب و دیدگاه‌های ناسیونالیستی است یا خیر؟

سؤالی که نویسنده نیز به آن پاسخ نمی‌دهد و این درگیری ذهنی را برای مخاطب باقی می‌گذارد و درست ۲۱ سال بعد با ظهور پدیده‌ای به نام هیتلر در آلمان، دیدگاه‌های وطن‌پرستانه و نژادپرستانه بیش از پیش در زادگاه نویسنده‌ی این کتاب شدّت می‌یابد.

در زمان جنگ جهانی دوم چاپ آثار رمارک در آلمان به دلیل مواضع ضد جنگ و نمایش تمام عیار چهره‌ بی‌رحم جنگ ممنوع و تابعیت آلمانی او لغو شد و اگر بگوییم رمان «در غرب خبری نیست» مهم‌ترین اثر ضد جنگ جهان است سخنی به گزاف نگفته‌ایم. کتابی که با حجم نه چندان زیاد خود هرآنچه باید از جنگ گفته شود می‌گوید و چیره‌دستانه صحنه‌های مرگ و دست‌وپنجه نرم‌کردن برای بقا را به تصویر می‌کشد.رمارک چنان هنرمندانه از پس این توصیفات برمی‌آید که خواننده‌ کتاب حین مطالعه می‌تواند صحنه‌ها را به مثابه یک فیلم از نظرگاه مخیله خویش بگذراند.

اریش ماریا رمارک سعی دارد تا با تصویر هر چه تمام‌تر جزئیات، حس انزجار از جنگ را به کمال در مخاطب ایجاد کند و موفق ظاهر شده است.او توانسته در قالب یک داستان جنگی یک ضد جنگ خلق کند و این جز با توصیف دقیق صحنه‌های کشتار به دست نیامده‌است.

گفتنی است که شهر اوسنابروک آلمان هر دو سال یک بار جایزه‌ای را موسوم به جایزه‌ی صلح اریش ماریا رمارک به نویسنده‌ای که آثارش در راستای صلح جهانی باشد اعطا می‌کند و در سال ۱۹۹۹ هوشنگ گلشیری نویسنده‌ی ایرانی برنده‌ این جایزه شد.

در طول تاریخ نویسندگان و شاعران زیادی قدم در عرصه‌ دفاع از حقوق انسانی گذاشته‌اند و در راستای برقراری صلح و امنیت در سراسر جهان قلم زده‌اند. نویسندگانی که به مخالفت با دیدگاه‌های جنگ‌طلبانه برخی کشورها برخاسته‌اند و با خلق آثاری ارزشمند دست از دفاع از انسانیت نشسته‌اند.

اریش ماریا رمارک در جایی می‌گوید:«به نظر من بدیهی می‌نمود که آدمها صلح‌طلب یا ضدجنگ باشند. همیشه فکر می‌کردم که همه‌ی انسانها مخالف جنگ‌اند، تا آنکه دریافتم کسانی هم هستند که موافق آن‌اند، بخصوص کسانی که خود مجبور نیستند در آن شرکت کنند.»

گزارش از لادن عظیمی


کد خبرنگار : 38