تاریخ : 1398,یکشنبه 31 شهريور13:09
کد خبر : 329106 - سرویس خبری : یادداشت

عباس اسدی

پروکراست‌های علمی و سقوط واژه‌ها

بدون تردید، تا زمانی که استادی دردمند و بی ربط و خطی، از درد و رنج سخن بگوید و مرثیه ساز همه دردمندان باشد، هرگز دانشگاه وطنی، برای او سنگی به ترازو نخواهد گذاشت و تره ای خرد نخواهد کرد.

خبرنامه دانشجویان ایران: عباس اسدی*//  در جایی از همکاری، سخن جالبی شنیدم. ایشان فرمودند استاد واقعی باید «شأن استادی»  داشته باشد. قدری به فکر فرو رفتم. دیدم طبق معیارهای وی، در این مملکت فخیمه، کسی غیر امثال ایشان، شأن و شوکت استادی ندارد. زیرا از نظر او، فضلیت استادی در این زمانه بی مایه، نه مایه علمی و پشتوانه معنوی است که، در بله قربان گویی و زبان بازی و نان به نرخ روز خوری است. در دکانداری و کاسبی است. در خود فروشی و علم فروشی و ارزش فروشی است.

بسیار خنده انگیز است، امروز آنانی که به سراغ دردهای بشری و مصائب حاکم بر سرنوشت و تاریخ انسان و انسانیت، در اقلیم خود یا در سایر اقالیم می روند، استادانی بی شأن و شئون به شمار می آیند، اما آن دسته که مقاله سازی و کتاب سازی و رزومه تراشی را معجزات علمی خود نشان می دهند و دانشگاه را ملک طلق خود و شرکاء می انگارند و کنگر امتیازها را می خورند و در سایه پست ها و مقام ها لنگر می اندازند و به پژوهشگران قلابی تبدیل می شوند، استادانی با «شان و شئون» تصویر می شوند.

عجیب است که، در این دوره زمانه، کسانی[1] به شوکت استادی می رسند که در طول مدت عمر تدریس خود، به حوضی می مانند، که آب آن هیچ گاه تعویض نمی شود. این عده که همواره «آسته» می آیند و «آسته» می روند و صم بکم به نظاره گنبد دوار می نشینند، با استفاده از بند و باند، در جمع خویش، چنان ذکر جمیل می یابند که، شهره آفاق می شوند و به مقام دروغین پدری و مادری می رسند و در دالان خیالات، مجسمه های رنگارنگ برای خود می سازنند و کسی هم جرات نمی کند تا از این حضرات بپرسد که کدام مشکل جامعه را رفع کرده اند، کدام نظریه را تولید کرده اند یا به کدام دید جهانی رسیده اند و در میان اندیشمندان واقعی، کدام نفوذ کلام و وجهه را پیدا کرده اند و اصلا کدام مسایل فکری و ذهنی دیار خودشان را به محک نقد زده اند؟ و اگر یک بخت برگشته ای هم در تعویض دکمه آستین آبدارچی این حضرات اظهار نظری کند، با صاعقه قهر دانشگاه، دودمان علمی اش را دود می کنند و بر باد می دهند. حتی اگر آن سیاه بخت، در قله علم هم آشیانه ای داشته باشد.

مرحوم «پروکراست»[2] نیز همین کرامت را داشت. پروکراست از قهرمانان اساطیری یونان بود. او در خارج از آتن در جاده ای زندگی می کرد و دو تخت داشت که یکی کوچک و دیگری بزرگ بود. اشخاص بلند قد را روی تخت  کوچک می خوابانید و برای این که اندازه آنها درست در بیاید پاهای آنها را می برید و اشخاص کوچک را روی تخت بزرگ می خوابانید و آنقدر آنها را می کشید تا به اندازه تخت در آیند. گویا امروز «شان و شئون استادی» بسان همان تخت پروکراست عمل می کند. بدین ترتیب که، در عالم دانشگاه هم با ارّه ای به نام «شان و شئون استادی»، چنان زبان استاد منتقد مستقل را می برند تا او بالاجبار در متر و معیارهای سلیقه ای و دلبخواهی دانشگاه در آید و یا آدم های کوته اندیش و اما مطلوب خود را چنان روی فنر رانت و باند می نشانند تا هر طوری شده به بام استادی پرتاب شود.

بدون تردید، تا زمانی که استادی دردمند و بی ربط و خطی، از درد و رنج سخن بگوید و مرثیه ساز همه دردمندان باشد، هرگز دانشگاه وطنی، برای او سنگی به ترازو نخواهد گذاشت و تره ای خرد نخواهد کرد و حتی ممکن است او را به جرم تشویش اذهان بین الملل، به نیروهای واکنش سریع نیز تحویل بدهد.

بنابراین، این راهی که در ارتقای استادی در پیش گرفته شده، به جای آن که دانش و دانشگاه را به کعبه پیشرفت برساند به ترکستان پسرفت خواهد برد. پس باید از این پیله که به دور علم تنیده می شود، خارج شد و به جای تحقیر واژه ها به مسایل عمیق تر و علمی تر پرداخت و باید طشت رسوایی آن مبتذل اندیشان ابن الوقت و عبدالبطن را که تنها و تنها به صندلی و امتیازهای خود می اندیشند و با طناب سلیقه، شأن و شئون استادی را به مسلخ ابتذال می کشاند، چنان از بالای مناره ها بر زمین افکند تا صدای آن به گوش کرترین موجودات عالم نیز برسد.

آری! تا زمانی که دانشگاه برای «ابوشارب» و رامشگر و بازیگر و سالوس بیش از منتقد دلسوز ارج و قرب قائل باشد، باید به تماشای گردش تابوت علم در دانشگاه ها نشست.


کد خبرنگار : 85