تاریخ : 1398,چهارشنبه 01 آبان23:07
کد خبر : 332492 - سرویس خبری : آخرین اخبار صفحه اول

تقابل پدرخوانده و لیدر مدعی در جریان اصلاحات

این روزها سایه اختلافات جریان چپ بیشتر از همیشه از بر سر کرباسچی و محمدرضا عارف افتاده است، دو چهره ای که هرکدام به نوعی جایگاه لیدری در جریان اصلاحات دارند.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» به نقل از خبرآنلاین، پای رقابت که در میان باشد کم‌کم تعارفات خشک گذشته جای خودش را به حرف‌های صریح‌تر و نمایان شدن اختلافات می‌دهد،این وضعیتی است که دست‌کم اردوگاه اصلاح‌طلبی چندماه مانده به انتخابات با آن دست به گریبان است و حتی پادرمیانی ریش‌سفیدان اصلاحات در مجمع روحانیون مبارز هنوز نتوانسته است برای آن نسخه درمانی بپیچد.

در این میان اختلافات بین کارگزارانی های سیاست با عارف و طیف همراهش از یک سو و اتحاد ملتی ها از سوی دیگر بیش از بقیه روی دایره ریخته شده است و هر روز بعد جدیدی پیدا می کند.

تقابل پدرخوانده و لیدر مدعی

در این بین تقابل دو چهره شناخته شده از دو طیف اصلاح‌طلبان شدت بیشتری داشته و بیشتر هم به چشم آمده است. غلامحسین کرباسچی که لقب پدرخوانده در جریان اصلاحات را به خود اختصاص داده است  از حزب کاگزاران سازندگی و محمدرضا عارف که بعد از انتخابات سال ۹۴حضورش در راس شورای عالی سیاست‌گذاری و فراکسیون امید یکی از مدعیان رهبری و لیدری جریان اصلاحات را یدک می‌کشد، هر دو تعارفات را کنار گذاشته و اختلاف‌نظرهای جدی را به عرصه عمومی آورده‌اند.

کرباسچی و عمده کارگزارانی‌ها از گذشته نیز رابطه خوبی با طیف عارف نداشته‌اند.کرباسچی شهریور سال ۹۱ در مصاحبه با باشگاه خبرنگاران درباره معرفی محمدرضا عارف به عنوان نامزد اصلاح طلبان در یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری اظهار داشت: «تاکنون نشنیده ام در جلسات اصلاح طلبان عارف به عنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری مطرح باشد ... وی زمانی معاون خاتمی بوده است، اما در مورد اینکه اصلاح طلبان روی این فرد اجماع کنند، من چنین برداشتی ندارم ... فکر نمی کنم هیچ یک از احزاب اصلاح طلب در مورد این فرد نظر جدی داشته باشد.»

۷ سال بعد از آن روزهای انتخاباتی، این روزها کرباسچی دست روی هر دو منصب ریاستی عارف گذاشته و به بهانه های مختلف عملکردش را در این دو جایگاه زیر سوال می برد. دست بر قضا در این ۲ مورد اغلب اصلاح‌طلبان اتفاق نظر دارند و منتقد عملکرد به تعبیر آن ها منفعل و غیرسازنده عارف به عنوان رئیس فراکسیون امید هستند. همچنین ریاست او در شورای عالی سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان بیش از آنکه عامل وحدت و همگرایی باشد، اختلاف و چنددستگی و نارضایتی اغلب طیف‌های اصلاحات را به دنبال داشته است.  مصداق بارز این موضوع را می‌توان در مصاحبه اخیر کرباسچی با روزنامه اعتماد دید؛ او در این مصاحبه بار دیگر پیکان انتقادش را به سمت عارف نشانه رفت و گفت: «آقای عارف که روزی در مقام ریاست دانشگاه تهران مانع سخنرانی آقای عبدالکریم سروش شد یا آقای سیدجواد طباطبایی را از معاونت پژوهشی برداشت یا روزی دیگر برخوردهایی با انجمن اسلامی داشته چطور امروز به شخصیت محوری اصلاحات تبدیل شده و از او برای هر منصب و مقامی صحبت می‌شود. امروز از خود آقای عارف بپرسید، تعریف شما از اصلاحات چیست؟ بپرسید آیا حرف‌های آقای آرمین یا آقای تاجزاده را قبول دارید؟»

حسین مرعشی سخنگوی کارگزاران که همواره مواضع معتدل‌تری از کرباسچی داشته نیز مرداد ماه سال جاری در گفت‌وگو با ایرنا گفته بود: محمدرضا عارف اصالتا شخصیت فرهنگی و دانشگاهی است جوهره وجودی عارف نشان می دهد وی شخصیتی سیاسی نیست. باید بپذیریم ما کس دیگری را نداریم اینطور نیست که موسوی خوئینی ها، عبدالله نوری یا بهزاد نبوی و حتی عبدالواحد موسوی لاری و کرباسچی را نخواستیم به مجلس بفرستیم سقف پرش ما در انتخابات مجلس دهم محمدرضا عارف بود.

مرعشی همچنین با اشاره به اینکه « خاتمی و کرباسچی و سایر دوستان درباره عارف نظرات مشابهی دارند» تصریح می‌کند: عارف ذیل خاتمی تعریف می‌شود و مادامی که عارف در این جهت حرکت کند باید به او احترام بگذاریم. اما اگر عارف بخواهد ساز جدا بزند، آن لباسی که عارف جدا از اصلاح طلبان بپوشد بی‌قواره و تنگ خواهد بود.

 دیگر طیف‌ها و چهره‌های اصلاحات نیز گویی چندان ناخشنود از این منازعه نیستند. بسیاری از اصلاح‌طلبانی که منتقد عملکرد عارف بوده اما پشت پرده تعارفات سکوت کرده و از سخنان بی‌پرده کرباسچی لذت هم می‌برند. روزی که کرباسچی می‌گوید: «عارف در شورای عالی اصلاح طلبان و مجلس در این مدت چه‌کار کرده است؟ وی عملکردی ندارد که کسی بخواهد از او انتقاد کند»، انگار حرف دل بسیاری دیگر از اصلاح‌طلبان را زده است. کمااینکه سخنگوی اتحاد ملت تلویحاً در تأیید سخنان کرباسچی برمی آید.

اما این تنها یک سوی ماجراست. آن سوی قصه اختلافات این دو طیف اصلاح طلب، محمدرضا عارف نشسته که همچنان از انتخابات ریاست‌جمهوری ۹۲ دلخور است و گویی رئیس‌جمهور نبودنش را از چشم کارگزارانی ها می‌بیند. عارف با تهدید ضمنیِ بگم‌بگم از ناگفته‌هایی می‌گوید که«عاملین تصمیم ۹۲» را «طلبکاران امروز» می‌خواند و تهدید به بگم‌بگم ناگفته‌ها می‌کند.

حسین مرعشی این بگومگوهای دو طرف را جدی نمی‌داند و می‌گوید: «در جبهه اصلاحات همه ارکان مشخص است و اختلاف‌نظرهای طلبگی هم در آن وجود دارد. همان‌طور که بین آقای یزدی و آقای آملی لاریجانی بحث طلبگی هست، بین آقای عارف و آقای کرباسچی هم بحث طلبگی هست». اما هرچه جامعه، تقلیل ماجرای لاریجانی-یزدی به یک «دعوای طلبگی» را باور کرد، به همان میزان اطلاق این عبارت به دوگانه کرباسچی-عارف را هم باور خواهد کرد.

دوگانه کارگزارن و اتحاد ملت

اما دایره اختلافات اصلاح طلبان تنها چند چهره اصلاح طلب را نشانه نرفته است و گاهی فراتر از اشخاص می‌رود و در قالب اختلافات حزبی ظاهر می‌شود که  در این رینگ رقابت هم، باز کارگزاران یک سر ماجرا است و اتحاد ملت مقابل آن قرار دارد. تقابل این دو حزب در جریان انتخاب شهرداری تهران اوج گرفت زمانی که کارگزاران تلاش داشت تا محسن هاشمی رفسنجانی را به عنوان شهردار معرفی کند و اتحاد ملت بر سر معرفی  «محمدعلی نجفی» اصرار داشت.

این اختلافات کم یا زیاد تمام شد اما بعد از کشته شدن همسر نجفی و بازداشت شهردار اسبق تهران به عنوان تنها متهم این پرونده، زخم اختلافات میان این دو حزب دوباره سر باز کرد که شروع آن با توئیتی از سوی غلامحسین کرباسچی بود. «ماهیت تاسفبار حادثه قتل میترا استاد هرچه باشد نمی‌توان مسئولیت کسانی را که دو سال قبل علیرغم اصرار و تذکر برخی دلسوزان ومراکز مسئول، این چاه ویل را برای اصلاحات و نجفی حفر کردند نادیده گرفت.» این همان توئیتی بود که اگر نگوییم شروع یک جنگ لفظی میان کارگزارانی‌ها و اتحاد ملت بود دست‌کم آغازگر  سلسله بگومگوها میان دو حزب بود.

البته اختلاف کارگزاران و اتحاد ملت تنها به موضوع نجفی ختم نشد و با نزدیک شدن به انتخابات این اختلافات رنگ دیگری به خود گرفت. حالا دیگر مدل انتخابات به سوژه اختلافات تبدیل شده است؛ تا آنجا که یک روز دعوا بر سر مشارکت همه جانبه در انتخابات داغ می‌شود و روز دیگر این دایره به ائتلاف اصلاح طلبان با اصولگرایان میانه‌رو می‌رسد. در این میان هم کارگزاران همواره حامی مشارکت در انتخابات بوده‌اند ولو اگر شورای نگهبان از لشکر اصلاح‌طلبان تنها چند سرباز پیاده را باقی بگذارد. این درست ایده‌ای است که در نقطه مقابل اتحاد ملت قرار دارد؛ آنها می‌گویند یازدهمین انتخابات مجلس جای بازی کردن با چند سرباز نیست و اگر قرار باشد نیروی مقتدر به مجلس نرود همان بهتر که اصلاح‌طلبان اساسا در انتخابات ظهور و بروزی نداشته باشند.

از سوی دیگر اتحاد ملتی‌ها اعلام می‌کنند دیگر پرونده ائتلاف دقیقه ۹۰ میان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان وجود ندارد و این درحالی  است که کارگزارانی‌ها می‌گویند اصلاح‌طلبان برای رسیدن به قدرت نیاز به ائتلاف با جریان اعتدالی دارد.

جنگ قدرت‌ها در خلأ قدرت مرکزی و محور تصمیم‌سازی

به نظر می‌رسد جبهه اصلاحات در خلأ یک قدرت محوری برای تصمیم‌سازی و به علت فقدان یک رهبر تشکیلاتی (و نه رهبر معنوی چون خاتمی که با محدودیت‌هایی نیز مواجه است) بعنوان فصل‌الخطاب در موارد اختلافی، nچار تشویش و تزلزل شده است. این هنر رهبری یک جریان است که بتواند میان نیروهای ذیل خود نوعی موازنه برقرار کند تا مناسبات میان آن‌ها وارد محله منازعه نشود.

وقتی صحبت از رهبری جریان اصلاحات به میان می‌آید همه چشم‌ها به سمت سید محمد خاتمی می‌چرخد اما این واقعیت حداقل در صحبت‌های چهره‌های سیاسی جریان چاپ بارها و بارها مطرح شده است که محمدخاتمی تمایلی برای قرار گرفتن در این جایگاه را ندارد بر همین اساس است که اصلاح‌طلبان به جز یک «پدر» نیاز به یک فرد یا یک سازوکاری دارند تا در بزنگاه‌هایی مانند انتخابات علاوه بر تصمیم‌گیری بتوانند اختلافات‌شان را هم حل و فصل کنند.

شورایعالی سیاست‌گذاری از آن جهت که بخشی از اختلافات متوجه ساز و کار این شورا است بعید است که احزاب اصلاح‌طلب زیر بیرق این شورا جمع شوند بنابراین به نظر می‌رسد اگر اصلاح‌طلبان بخواهند نقطه‌ پایانی برای این بلاتکلیفی و رخوت خود در نظر بگیرند بهتر است هرچه زودتر برای خود یک رهبر در قد و قامت تشکیلاتی دست و پا کنند؛ لیدری که می‌تواند یک شخص یا فرد باشد یا یک نهاد و جبهه‌ای که همه مهر تائید پای آن بزنند حال می‌تواند اسمش پارلمان اصلاحات باشد یا جبهه‌ای با چنین دست فرمانی .