تاریخ : 1398,یکشنبه 19 آبان15:51
کد خبر : 334401 - سرویس خبری : یادداشت

حسین شهنی

چگونه نگاه علمی در خدمت استکبار قرار می‌گیرد؟

براساس همین نظریات واقع‌گرایی است که در فضای علمی دخالت‌های کشوری مثل آمریکا در کشورهای در حال توسعه مشروع جلوه می‌کند و ظاهرا براساس معیارها و شرایط بین‌المللی، این موضوع تبیین می‌شود و تصور اینکه واقعه 16 آذر در مواجهه با استبداد بود نه استکبار پدید می‌آید. اینها مبتنی‌بر رد مسائل فرانظری در ساحت واقع‌گرایی است.

خبرنامه دانشجویان ایران: حسین شهنی// کنت دومارانش، رئیس اسبق سازمان جاسوسی فرانسه کتابی دارد با نام «جنگ جهانی چهارم؛ دیپلماسی و جاسوسی در عصر خشونت». او در ابتدای کتاب به شرح ماجرای دیدار خود با رونالد ریگان پس از انتخاب به ریاست‌جمهوری آمریکا می‌پردازد. نکته جالب ‌توجه این دیدار دغدغه رئیس‌جمهور آمریکا در مواجهه با دو پدیده پیش‌آمده بود که ذهن این دو را به خود مشغول کرده بود؛ گروگانگیری کارمندان سفارت آمریکا در ایران و حمله شوروی به افغانستان. فارغ از دغدغه‌های فکری موجود نوع راهکار و تحلیل دومارانش برای حل موضوعات این چنینی است که در قالب مقابله با دخالت شوروی در افغانستان مطرح می‌شود اما غیرمستقیم به ماجرای سفارت آمریکا در ایران نیز مربوط است.

دومارانش طرحی به ‌نام موسکیتو را پیشنهاد می‌دهد، هرچند آمریکا در طول جنگ سرد _که به اذعان دومارانش، ریگان در سال‌های پایانی آن به‌سر می‌برد_ از این‌گونه طراحی‌ها برای مقابله با هر خطری بهره برده بود اما نوع دیگری از آن را بیان می‌کند. این طرح و در ادامه این کتاب که دومارانش در آن آمریکایی‌ها را پیشتاز مواجهه با کشور‌های جنوب در جنگ جهانی چهارم می‌داند، بر دو نکته بسیار مهم تاکید می‌کند. اولین نکته این است که دولت آمریکا و دولت‌های اروپای غربی دیگر در مواجهه و مقابله با یکدیگر قرار ندارند و حتی سیاست آنها در مقابله با شوروی در حال ‌گذار به وضعیتی است که این حکومت را به شکل یک متحد در تصورات بازسازی کند نه یک رقیب. علت این موضوع در دومین نکته نهفته است که این کشورها با یک نوع دولت‌های جدید در تصور خود در دنیا مواجه هستند که برخلاف تعاریف دولت‌های مدرن غربی است و کارکردها و توانایی‌های خود را از مسیر آنها تعریف نمی‌کنند.

این مساله به ما در شناخت مهم‌ترین نکته در الگوی رفتار سیاست خارجی آمریکا در دوران پس از جنگ جهانی دوم تا پایان جنگ سرد کمک می‌کند؛  اینکه آمریکا و متحدان غربی تا قبل از پایان جنگ سرد بر حضور مستقیم‌شان در کشورهای مورد نفوذ خود تاکید داشتند؛ چه به ‌لحاظ دیپلماتیک و چه به ‌لحاظ امنیتی و جاسوسی. از این منظر نیازمند ساخت فضای علمی مورد نیاز در این زمینه برای مشروعیت‌بخشی آکادمیک به این حضور بودند. تسلط فضای اثبات‌گرایی با چاشنی بازسازی واقع‌گرایی در قالب نوواقع‌گرایی این موضوع را تایید می‌کند. اعتقاد فضای آکادمیک به سودمندی دانش و نه واقع بودن آن عملا فضای دانشگاهی را به سمت ایجاد مراکز استراتژیک برای درک و حل مساله افزایش نفوذ ابرقدرت‌ها سوق داد. هرچند این رویکردها نشانگر تمام اتفاقات رخ‌داده در این حوزه نیست اما بروز و ظهور این مساله در رفتار سیاست خارجی قدرت‌ها نشان از چیز دیگری دارد.

قرار گرفتن اخلاقیات در سیاست خارجی به‌عنوان یک دغدغه حاشیه‌ای واقع‌گرایان در محیط علمی و توجیه برخی رفتار‌ها برای یک سیاستمدار خوب به‌عنوان یک عملکرد مثبت و قابل دفاع علمی ظاهرا برای تصمیم‌گیری‌های سخت در وضعیتی که منافع و ارزش‌های اساسی یک دولت به خطر می‌افتد، تعریف می‌شود اما از سوی دیگر در دهه‌های مذکور منافع خارجی آمریکا تبدیل به یک مساله امنیتی می‌شود و اینجاست که استدلال ماکیاولی که «یک دولتمرد خوب باید بیاموزد که بتواند خوب نباشد، و از این وضعیت درصورت لزوم بهره‌برداری کند» این‌گونه در نظر واقع‌گرایان توجیه می‌شود که گاهی اوقات دولتمردان «خوب» باید «با شیوه‌هایی ناسازگار با اصول اخلاق خصوصی» عمل کنند. هرچند در توضیحات این مساله، در شرایط خاص، منازعه یعنی جنگ را ترسیم می‌کنند اما گره زدن منافع خارجی به یک وضعیت امنیتی به‌مثابه جنگ این موضوع را به‌طور ساختاری تعمیم می‌دهد. در همین الگوست که کشتار در کشورهای تحت‌الحمایه به‌عنوان یک شیوه ناسازگار لازم به حساب می‌آید.

در همین الگو واقعه 16 آذر و کشتن دانشجویان برای آمریکا امری لازم هرچند غیراخلاقی برای حفظ منافع آمریکا تلقی می‌شود. جاسوسی و دخالت در کشورهای به‌اصطلاح جنوب که در مقابل این سیاست‌ها ایستادگی می‌کنند امری طبیعی تلقی می‌شود. حال اگر شما بخواهید به نقد این مسائل بپردازید چاره‌ای جز نقد این اصول علمی پذیرفته‌شده نخواهید داشت. اصول علمی‌ای که براساس حل مساله تبیین شده و نیازمندی‌های قدرت‌ها را در یک ساختار مفروض از پیش تعیین‌شده تامین می‌کند. همین موضوع است که باعث می‌شود در ماجرای تسخیر سفارت آمریکا مساله ورود به سفارت در فضای علمی را بزرگنمایی کند اما پتانسیل‌ها و مولفه‌های قدرت به‌وجودآمده بعد از آن را نادیده بگیرد. با آنکه این نوع رفتار در قبال کشورها و سفارتخانه‌های دیگر هیچ‌گاه نه توسط امام و نه توسط رهبری انقلاب ترویج و تشویق نشده است اما نوع مواجهه با دخالت‌های مبتنی‌بر این امور و آثار این موضوع بارها مورد تاکید بوده است. براساس همین نظریات واقع‌گرایی است که در فضای علمی دخالت‌های کشوری مثل آمریکا در کشورهای در حال توسعه مشروع جلوه می‌کند و ظاهرا براساس معیارها و شرایط بین‌المللی، این موضوع تبیین می‌شود و تصور اینکه واقعه 16 آذر در مواجهه با استبداد بود نه استکبار پدید می‌آید. اینها مبتنی‌بر رد مسائل فرانظری در ساحت واقع‌گرایی است.

حال آنکه واقعیت چیز دیگری است. با این عینک است که می‌توان منفعت ملی را  اگر در اغلب مواقع با حقیقت و عدالت منافات داشته باشد، توجیه کرد. درحقیقت آمریکا نگاه از درون عینک‌های خود را از طریق جامعه علمی اشاعه داده است تا آنچه از طرف دیگران مساله محسوب می‌شود در تقابل با مفروضات علمی رد شود و این خطر است که امکان تقابل علمی را حتی در برخی از مدعیان مواجهه با آمریکا در بسیاری از مباحث علمی و عملی می‌گیرد.


کد خبرنگار : 16