شاهنامه فردوسی
در داستان رستم و اسفندیار دو پهلوانِ مدعی تاج و تخت کیانی، از یک خاندان در مقابل یکدیگر ایستادهاند، هر یک نکاتی به زبان میرانند که قابل تأمل است. ابیات آغازین داستان را در ادامه میخوانیم
کنون خورد باید می خوشگوار
که میبوی مشک آید از جویبار
هوا پر خروش و زمین پر ز جوش
خنک آنک دل شاد دارد به نوش
درم دارد و نقل و جام نبید
سر گوسفندی تواند برید
رباعیات خیام
ویژگی اصلی رباعیات خیام پرسشگری است. خیام همواره بر روی نقاط اصلی زندگی بشر دست گذاشته و هستهٔ اصلی اشعارش ایجاد همین پرسشهاست. زیبایی کلام او در عین اختصار هم از دیگر دلایل جذابیت آن است. او در قالب 2 بیت یک اندیشه ناب فلسفی، اخلاقی و یا اعتقادی را بیان میکند و از ویژگیهای مثبت آن به یاد سپردن آسان این ابیات است.
هر ذره که بر روی زمینی بودهاست
خورشید رخی زهره جبینی بودهاست
گرد از رخ آستین به آزرم فشان
کان هم رخ خوب نازینی بودهاست
مثنوی
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
دیوان حافظ
نام حافظ و شعر در هم گره خورده. بدون شعر حافظ انتخاب قلهای برای شعر شاید کاری ناممکن بود. دلایل جذابیت شعر حافظ از این قرار اند: قدرت تصاویری که حافظ میسازد، شور آفرینی شعر حافظ، گزیده گویی و اختصار، بیان شیرین، صیقل زده و روان و موسیقی نهان شعر. مثلا غزل زیر که یک مناظره است و با وجودی که تکرار در آن زیاد است جذابیت خود را از دست نداده. از آنجایی که ممکن است خواندن حافظ برای هر شخصی آسان نباشد به شما پیشنهاد میدهیم که برای راحتتر خواندن اشعار این مطلب را بخوانید.
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
سهراب سپهری
ظاهر شعر سهراب به خاطر سادگی، بسیار زیبا و جذاب است؛ همین امر موجب اقبال مردم شده. اشعار او ساده و صمیمی است و جوانان را تحت تاثیر قرار میدهد، با این همه نمیتوان این کشش مخاطب را به گروه سنی خاصی محدود کرد. سهراب روحیهای لطیف داشت و در اشعارش به وجه معصوم و بکر انسانی پرداخته است. کتاب اشعار سهراب سپهری و بیوگرافی کوتاه و پربارش طی طریقی عرفانی را به تصویر میکشد. شعر جذاب خانه دوست را در ادامه میخوانیم.
خانه دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت
به تاریکی شنها بخشید و به انگشت
نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا
سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
میروی تا ته آن کوچه
که از پشت بلوغ سر به در میآرد
پس به سمت گل تنهایی میپیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین میمانی
و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد
در صمیمیت سیال فضا، خشخشی میشنوی:
کودکی میبینی
رفته از کاج بلندی بالا
جوجه بردارد از لانه نور
و از او میپرسی
خانه دوست کجاست.
مهدی اخوان ثالث
یادم آمد، هان،
داشتم میگفتم: آن شب نیز
سَورتِ سرمای دی بیدادها می کرد
وَ چه سرمایی، چه سرمایی!
باد برف و سوز وحشتناک
لیک، خوشبختانه آخر، سرپناهی یافتم جایی
گرچه بیرون تیره بود و سرد، همچون ترس؛
قهوه خانه گرم و روشن بود، همچون شرم.
گرم،
از نفسها، دودها، دمها،
از سماور از چراغ، از کپه آتش؛
از دم انبوه آدمها
وفزونتر زان دگرها، مثل نقطه مرکز جنجال،
از دم نقّال.