خبرنامه دانشجویان ایران: محمدصالح سلطانی*// همیشهی خدا مهمان داشتم. کم و زیاد داشت اما سفرهی دلم هیچ وقت خالی نمیشد. هنوز چهرهی تکتکِ بچههایی که راهرفتنشان را با من شروع میکردند و گلهایم را میچیدند یادم هست. هنوز برق چشمهای مادری را به یاد دارم که آمد و از کنار من سوغاتش را گرفت و رفت. مگر میشود پدربزرگی را فراموش کنم که هرسال عیدیِ نوروز را در میان رنگها و نقشهای من میگذاشت لای قرآن و به فرزندان و نوههایش میداد؟
این روزها اما تنهایم. نوروز امسال، رنگ نداشت برای من. مهمانِ امسالم، سوزِ تنهایی بود و رگبارِ تلخِ بیمهمانی. امسال هیچ بچهای نیامد گُلهایم را بچیند، هیچ مادری از کنار من سوغاتی نگرفت، هیچ پدربزرگی نتوانست در میان نقشها و رنگهای من، عیدی بدهد به فرزندان و نوههایش، هیچ پسر جوانی تنهاییاش را با من قسمت نکرد. غم، ریشه دواندهبود در ریشههایم اما من اسیر غم نشدم. ریشهی اندوه را زدم و پرواز کردم.
میدانی؟ من قالیچهی سلیمانم. پرواز بلدم. حتما داستانم را خواندهای. پریدم. بالهایم را باز کردم. غمِ تنهایی را زمین زدم و حالا اینجا هستم. سالها قدمِ زائرانِ خاصِ خورشید را بر چشم خود دیدم و حالا برای دستبوسیِ شما آمدهام. شما که تمام بیمارستانهای ایران را حرم کردهاید. شما که وسیلهی شفا شدهاید. شما که این روزها زائران خاصِ درگاه ملکوتید. مگر میشود سالها آستانبوسِ حضرت رضا باشی و پرواز کردن را یاد نگیری؟
دست خالی نیامدهام. اصلاً مشهد است و سوغاتش. زعفرانِ ناب آوردهام برایتان. نباتِ خالص. تحفهی بهشتی، سوغاتِ خاصِ مشهد. من قالیِ سلیمانم. سوغاتی سلیمانی از سرزمینِ سلطانِ خراسان آوردهام. من، پیکِ حضرتم و حاجتِ مخصوص آوردهام برای شما. این حبسِ تلخ که تمام شود، سفرِ خوشی در انتظار شماست. فقط یادتان نرود، سلام من را هم به قالیچههای حرمِ حضرتِ حسین برسانید. سفرِ عشقِ کربلا، ارزانیِ دستانِ مقدس و دلهای پاکِ شما پرستاران، پزشکان و کادر درمانیِ مبارزه با کرونا ...
* دبیر انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه صنعتی شریف