تاریخ : 1348,پنجشنبه 11 دي07:00
کد خبر : 37734 - سرویس خبری : خبرهای ویژه

چهارشنبه بازار کتاب `خبرنامه دانشجویان ایران` /هفته هفدهم

پرواز بدون پا در ارتفاع چندهزار پایی

خبرنامه دانشجویان ایران: کتاب " ازبه" داستان خلبان جانبازی است که هر دو پایش از بالای زانو در یک عملیات جنگی برای بمباران یک کارخانه تولید گاز شیمیایی قطع شده است.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ این کتاب علاوه بر اینکه مانند سایرآثار امیرخانی دارای ادبیات دلنشین و ملموس مختص اوست، نحوه روایت داستان و سبک نگارش آن شیوه جدیدی دارد. امیرخانی داستان را در غالب نامه هایی که بین شخصیت های قصه رد و بدل می شود، به صورت از: کسی به : کسی روایت کرده است.

اولین نامه ای که می خوانیم ازدختربچه کوچکی است که در سالهای جنگ، پدر و مادر خود را در بمباران از دست داده و با خانواده عمویش زندگی می کند، او در همان سالها درد و دل و گله و شکایتهایش را با لحن کودکانه برای قهرمان اصلی داستان می نویسد . سالها بعد همین دختر بزرگ شده و وارد زندگی این خلبان جانباز می شود.

مرتضی مشکات- خلبان جانباز داستان- بعد از آن اتفاق و آخرین پروازش دیگر اجازه پرواز ندارد و این در حالی است که او در تمام این سالها حسرت یکبار دیگر پرواز را با خود به همراه دارد. تعدادی از نامه ها از همسر او به رفقا و همکاران مرتضی نوشته شده وبرایشان از تنهایی و شرایط بد روحی مرتضی می گوید. دوستانش هرکدام برخورد متفاوتی با حال فعلی و خواسته او که پرواز است دارند. آرش تیموری فرمانده آخرین عملیات مرتضی بر این باور است که  خلبانی مرتضی در این وضعیت بر خلاف قانون است و نباید علاوه بر جان کسی، یک دستگاه هواپیما هم به خطر بیفتد! او فردی منظم و دقیق است و توانسته با توجیه عقلی این مسئله که در ان لحظه عملیات باید عقب نشینی می کرد و کار مرتضی برای ادامه مسیر و زدن کارخانه اشتباه بوده، با عذاب وجدان و احساس دین نسبت به مرتضی کنار بیاید. از طرف دیگر دوست دیگرش رحیم میریان با نامه هایش به مرتضی امید به زندگی و حتی پرواز می دهد و کاملا به زبده بودن او حتی بدون پا معتقد است.

مرتضی بعد از وارد شدن فرانک ناصری در زندگی اش- همان دختر بچه ی سالها پیش که حالا بزرگ شده و سال آخر دبیرستان است- سزندگی و شادابی قبلی خود را باز می یابد و بعد از نامه های امیدوار کننده رحیم و درد و دل با امام زمان از طریق انداختن نامه در چاه جمکران، عزم خود را برای گرفتن اجازه پرواز از معاون عملیات پرواز جزم می کند. اما پس از گذشت چند ماه و فرستادن چندین نامه مشابه به معاون عملیات پرواز مبنی بر در خواست اجازه پرواز جوابی که از سوی آنها می گیرد نا امید کننده است.

آنها طبق قانونی که درآن برای کسی با شرایط مرتضی چیزی نوشته نشده است، اجازه پرواز به او نمی دهند. دراین زمان هم رحیم رفاقتش را ثابت می کند و بدون هیچ واهمه ای از توبیخ و اخراج در حمایت از مرتضی به معاونت عملیات پرواز با ادبیاتی تند نامه نگاری می کند. اما همه اینها بی فایده است. در بخشی از آن می خوانیم:

"بروید و پرونده اش را بررسی کنید ... پرونده پروازی اش پر از تشویق نامه و تقدیر نام چه است. بروید و بررسی کنید.اصلش شما که تنتان می خارد برای این خاله زنک بازی ها. بررس و بازرس و کارشناس بفرستید کرمان شاه، بروند از گاوهای کرمانشاه تفحص کنند! باورتان نمی شود. هنوز گاوهای کرمانشاه عزادارند ..."

مرتضی بعد از این ماجرا بار دیگر حرفهای ناگفته خود را در نامه ای که در چاه جمکران می اندازد با حضرت صاحب زمان در میان می گذارد. در بخشی از نامه اول او به امام زمان می خوانیم :

"منزل ما درست زیر آپ-ویند مهرآباد است. هربار که یک سی صد و سی از روی مجتمع رد می شود، در عالم خیال حتی می توانم آرپی ام تک تک موتورش را بگویم. جگرم می سوزد. تن آدمی زاد هم زور بزند شاید پرده دیافراگم داشته باشد، فایروال که ندارد ... حرارت جگر می زند و دل آدم را کباب می کند. کسی نمی فهمد ... آتش گرفته ام. خواسته ی زیادی ندارم.فقط می خواهم که بگذارند بپرم. همین ...
تو که در رکابت گوشت بی استخوان به کار نمی آید؟ کاری کن که این گوشت کوبیده مصرفی پیدا کند.آن وقت دلش خوش خواهد بود که در رکاب تو برایش کاری جور شود..."

بعد از رد شدن درخواستش در بخشی از نامه دوم می خوانیم:

"آقا! من را برای چه نگه داشتید؟ هم خودم زجر بکشم و هم دیگران؟ آقا! شفیع من باشید... از خدا بخواهید مرگم را برساند، اگر نه کاری کند که بفهمم که زنده ام..."

 در آخر رحیم ، همان رفیق با مرام قدیمی در پروازی به خلبانی خودش از مرتضی و خانواده اش دعوت می کند که به این سفر بیایند. در طی مسیر با نمایشی ساختگی به همراه کمک خلبانش خود را به مریضی می زنند و از مسافرین می خواهند تا اگر کسی گواهی نامه پرواز دارد به آنها کمک کند و ادامه پرواز را برعهده بگیرد.از آنجایی که در آن سفر کسی جز مرتضی گواهی نامه ندارد و اکثرا پزشکان نیروی هوایی و کنترل پرواز هستند، مرتضی مشکات سرانجام به آرزوی خود می رسد و به راحتی می تواند هم پرواز کند و هم هواپیما را به زمین بنشاند.

امیرخانی در این کتاب بخوبی توانسته است به مقوله دفاع مقدس و مشکلات یک جانباز از یک زاویه ای متفاوت بپردازد. وی هر نامه را به گونه ای قلم زده که می تواند خواننده را با خود به دنیایی پر از اتفاق ببرد. خواننده با خواندن هرنامه با شخصیت های داستان به خوبی مانوس می شود.

این کتاب توسط انتشارات کتاب نیستان برای بار اول در سال 1380 به چاپ رسید. این کتاب اکنون در چاپ دوازدهم به قیمت 35000 ریال به فروش می رسد.