کد خبر: 148462

شعر:: استقلالم همیشه در آذر می بازد

خبرنامه دانشجویان ایران:

مصطفی قاسمی//

من آذر را خیلی دوست ندارم

بچه که بودم آفتاب آذر که می خورد پشت بام ابر سرد پاییز

مادرم آن ژاکت ضخیم پشمی را بقول خودش رو دست میکرد:

از فردا که میری مدرسه این را می پوشی هوا سرد است و سرما خوردنت عنقریب

من اما باورم به حرف مادر نبود و نمی پوشیدم:

کمی لرزیدن به تحمل این زره پشمی می ارزد!

و بعد، لرز و عطسه و باز البته مهر مادر که پسرکم: دیدی گفتم

سرمای آذر مروت ندارد حال بیا و آب شلغمی تلخ بخور

و من باز میگفتم عطسه و سرفه ای دو روزه به این طب سنتی تلخ می ارزد!!

عطسه به تب می گشت بدل و سرفه میشد سیاه سرفه:

پسرکم کار از ژاکت و شلغم گذشت بیا و بعد مدرسه بازی نکن و استراحت پیشه کن

و من اما باز می گفتم تحمل سیاه سرفه به خوابیدن کنج اتاق می ارزد و

دنبال یک توپ پلاستیکی در کوچه ای کاهگلی می دودیم

شب اما در آستانه تشنج کار از استراحت و شلغم و ژاکت گذشته بود

مادر اما سرم روی دستش و دستش را روی دامن پر مهرش میگذاشت و من نه از ترس تشنج

که از شرم دیدن رویش که چرا عمل نکرده ام به نسخه هایش

چشمانم را می بستم

صبح اما بهتر شده بودم

مادر تا صبح پاشویه ام کرده بود       

خودش اما چشمان تب دار خسته اش را از من پنهان می کرد

و میگفت پسرکم حال که بهتر شدی ژاکت پشمین را بپوش

و من می گفتم چشم مادر!

آذر قصه تب من است در برهوت گوش نکردن حرف مادر

آذر اما سوم آذری دارد که ما در آن

پشت ابرقدرت ها را شکستیم

و نظام 3دهه تحریم ها را شکستیم

و با خزانه خالی از رکود اقتصادی عبور کردیم!

جللخالق چه قدرتی داشت نظام ما و ما بی اطلاع بودیم

آذر همان ماهی است که روز هشتمش مجید را از ما گرفت

همان مجید قصه گوی دانشگاه بهشتی

که میگفت: بچه ها امروز روز شهادت زهراست کمی برایتان روضه میخوانم

و دانشجویان به روضه های نابغه علم هسته ای گوش فرا می دادند تا در جزوه خود مشق عشق نمایند

مجید! همان که با نخوابیدنش قصه 19 هزار سانتریفیوژ را تعبیر کرد

و در فصل بعدی قصه اش نوشت: 200 کیلوگرم اورانیوم غنی شده

و حک کرد بر سطور آن فردو چند صدمتر در دل کوه

و پیشرفت 85درصدی اراک

و...

دست سرد آذر که خط کشید بر قصه های مجید و شهیدش کرد

ما نیز توافقی نوشتیم برای توقف سانتریفیوژها و اکسید کردن اورانیوم ها و تعطیلی اراک و....

و بعد از آن گفتیم ابرقدرت ها جلوی ما زانو زدند

و گفتیم نظام تحریم ها ترک برداشت!

و من هنوز نمیدانم چرا مجید جلوی زانو زدن ابرقدرت ها را گرفته بود

که حال با تعطیلی دست آوردهایش آنها زانو زده اند جلوی ما؟!

آذر همان ماهی است که استقلال تیم محبوبم

3بار و با احتساب دیشب 4 بار شکست خورده در برابر حریف سنتی اش!

جالب بود در شب سالروز توافق ژنو

یعنی سالروز عزت ایران با شکاندن تحریم ها و زانو زدن ابرقدرت ها!

استقلال باخت!

من دیشب دربی را ندیدم

جلسه ای بودم

و دل مشغول یک دربی حق و باطل در 3 هزار و 220 کیلومتر آنطرف تر از ورزشگاه آزادی

که سعود فیصل هم شده بود ناظر آن

همو که دستش به خون هزاران هزار شیعه آغشته هست!

دربی وین برای ما پخش نمی شود

در عوض حضور بانوان در ورزشگاه آزاد است

اشتون، شرمن و البته سرکار علیه موگرینی!

دیشب که ساعت از 9گذشته بود

به خانه رهسپار شدم

جالب آنکه خیابان انقلاب قفل شده بود

بخاطر پایکوبی مردم از شکست استقلال

و میدان انقلاب اسلامی کانون جشن شکست استقلال بود!

بغضم گرفت آیا؟!

آذر را دوست ندارم

استقلالم همیشه در آذر می بازد

حتی اگر داد بزنیم پشت ابرقدرت ها شکست

و تحریم ترک برداشت....

کاش حرف مادر را گوش کرده بودیم

و در مواجهه با سرمای دلفریب آن طرف میز مذاکره، ژاکت پشمینه پوشیده بودیم

کاش حالا که عطسه می کنیم و 100بار بعد از  3آذر پارسال، ما را تحریم کرده اند

آب تلخ شلغم وطن خود را بخوریم

و به شفا بخشیش باور کنیم

اشکالی ندارد شاید

در پس همه عطسه ها و سرفه ها

باز ولی ای هست که تا صبح تن تب دار نظام را

پاشویه کند برای تشنج نکردن میراث آقا روح الله

هرچند که به قیمت چشمان خسته تا صبح بیدارش، تمام شود

قصه های مجید را که به انتها بردیم، استقلال مان خدشه دار نشود!

 و اگر شد خواهشا به اشتباه، در میدان انقلاب پایکوبی نکنید

تاریخ خاطره خوبی از هلهه ندارد

مرتبط ها