کد خبر: 157186

گزارشی اجمالی از فیلم های اکران شده در ششمین روز جشنواره 33 ام؛

تلظی مـــاهی سیاه کـــوچــولو

ماهی سیاه کوچولو از تنگ آب بیرون افتاده و گیج است. شخصیت ها شکل نگرفته اند. ما نمی فهمیم آن دختر نقاش کیست و در پاسگاه چه می کند، یا شهرزاد دقیقا چرا شب عروسی مراسم را رها کرده و به آمل آمده است.

خبرنامه دانشجویان ایران: ماهی سیاه کوچولو، من دیه گو مارادونا هستم، کوچه بی نام از جمله فیلم های اکران شده در روز ششم جشنواره 33ام فیلم فجر بود.

گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ از فیلم های به نمایش در آمده در روز ششم جشنواره فیلم فجر را در ذیل می خوانید:

تلظی ماهی سیاه کوچولو
ماهی سیاه کوچولو از تنگ آب بیرون افتاده و گیج است. شخصیت ها شکل نگرفته اند. ما نمی فهمیم آن دختر نقاش کیست و در پاسگاه چه می کند، یا شهرزاد دقیقا چرا شب عروسی مراسم را رها کرده و به آمل آمده است.

نمی فهمیم چرا شهرزاد قصد کشتن پیرمرد را دارد ولی بعدا منصرف می شود. نقش مازیار را هم خوب تبیین نشده که اگر مائوئیست است چرا قسم حضرت عباس می خورد.

روابط بین چهار بازیگر فیلم معلوم نیست. داستان ربطی هم به شهر هزار سنگر و آمل هم ندارد. می شود اول و آخر هر فیلمی داستان قیام آمل در سال 60 را نوشت و گفت این فیلم در بستر این اتفاقات شکل گرفته است.

بار فیلم  روی دوش بازی خوب مریلا زارعی است. فیلمبرداری خوب و  کارگردانی هم حدی برای کار اول قابل قبول است. ولی همانطور که اشاره شد ماهی سیاه کوچولو ضعف اساسی فیلمنامه دارد و به همین خاطر اولا سوژه بکر حماسه آمل را نابود کرده ثانیا یک فیلم خوب را تبدیل به یک کار متوسط کرده است.

من دیه گو مارادونا هستم؛ یا مارادونا را ول کن...
کار بهرام توکلی جز معدود فیلم های این دوره جشنواره فیلم فجر است که می شود تا انتها آن را تحمل کرد، موضوع دارد و گهگاه لبخندی به لبت می نشاند. توکلی در ده فصل موضوعات متعددی را به چالش کشیده است.

از سطحی بودن عوام تا خود مهم پنداری و دیگری پنداری روشنفکرها. فیلم همانقدر که پایان تلخ فیلم ها را به سخره می گیرد، پایان مضحک خوش سفارشی فیلم ها را هم دست می اندازد.

همانقدر که نادیده گرفتن مردم توسط برخی هنرمندان را نقد می کند، این که هنرمند مسئول طرح مشکل است نه ارایه راهکار را هم می گوید. ریتم اولیه فیلم هر چند کند و گاهی ملال آور است، اما در نیمه دوم سرعت بهتری می گیرد.

در نهایت هم جمله ای گفته می شود که در دعوا های خانوادگی ما مقصر بین خودمان نیست، مقصر دیه گو مارادونا ست که توپ را با دست گل کرد! توکلی هوشمندانه این موضوع که دایم تقصیرها را گردن دشمن فرضی و افرادی بی ربط به مسئله بیاندازید به چالش می کشد و یا به نوعی می گوید مارادونا را بی خیال غضنفر را بچسب!

کوچه بی نام، در دو راهی بی منطقی و حل مسئله
هاتف علیمردانی دومین کار خود را هم به موضوع اجتماعی شکاف نسلی و درک متقابل اختصاص داده است. خانواده ای که بحران زده است، دختر کوچک خانوده برخلاف مادر مذهبی، به شدت باصطلاح امروزی است و در این میان پدر خانواده با نصیحت ها و ملایمت خود رفتار طرفین را تعدیل می کند.

در جریان اصلی فیلم هم بعد از ناپدید شدن حمید و سقوط هواپیما می بینیم پدر تا خرم آباد برای پیدا کردن جنازه و یا رد از حمید می رود اما یک پلان از مهرآباد هم در فیلم نمی بینیم. در پرداخت شخصیت مذهبی و سنتی مادر هم به نوعی اغراق شده به طوری که ازدیاد این صحنه ها توی ذوق مخاطب می زند. در پایان شوک خواهر برادری نسیه  و حمید خیلی بد و خطی مطرح و گره گشایی می شود و زنگ زدن حمید هم بیشتر به یک اجرای فرمایشی برای پایان خوش می ماند.