کد خبر: 197507

حسین شهبازی زاده

دل نوشته‌ای برای مرحوم جلال‌فرد

حالت دیگر نیز این است که: یک حزب اللهی ساده و مثبت و مخلص که گاهی میرفته راهپیمایی و هیئت و با دوستانش نیز مهربان بوده و همین! درعین حال کاری به کار کسی نداشته و او به "همه" عشق میورزیده و متقابلا "همه" به او "عشق" میورزیده اند و ...از دست رفته است

خبرنامه دانشجویان ایران: حسین شهبازی زاده* // می شود به دو صورت کلیشه ای و کلی ماجرای فوت برادر جلال فرد را دید.

نخست این که: یکی از دوستانمان که با هم می رفتیم فوتبال و بعد فلافل می خوردیم و بعدش هم خیابان ملاصدرا را متر می کرده ایم تا نیمه شب و...فوت شده

حالت دیگر نیز این است که: یک حزب اللهی ساده و مثبت و مخلص که گاهی می رفته راهپیمایی و هیئت و با دوستانش نیز مهربان بوده و همین! درعین حال کاری به کار کسی نداشته و او به "همه" عشق می ورزیده و متقابلاً "همه" به او "عشق" می ورزیده اند و ... از دست رفته است.

اما آن چه که واقعیت دارد و مهم است آن است که "جواد"؛ هیچ کدام از حالات بالا نبود...

او یک انسان "متوسط" نبود با دردهای متوسط و تمایلات متوسط و یک زندگی روزمره ی عادی و نرمال

یک انسان "بی طرف" و "ممتنع" و "بی موضع" و ساکت و یخ و آرام و بی انگیزه و افسرده و دوست داشتنی....!

جوانی که "شوری" غذا او را بر مادر "بشوراند" و اعتصاب کند و ....

انسانی با غیظ و غضب ها و روابط و قهرها و آشتی های فردی و شخصی...

او "به هیچ عنوان" و "به هیچ عنوان" چنین "جوان"ی نبود

آنان که جواد را می شناختند حتما تصدیق می کنند که او انسان شوریده حال و پیگیر و درگیری بوده است که بیش از "درد خود" ؛ درد جامعه را در سینه احساس می کرد و حقوق "خلق" و "خالق" را به حقوق شخصی خودش ترجیح میداد

همان اندازه که صوم و صلاه را فریضه می دانست، پیگیری حقوق بیچارگان و دور افتادگان و مظلومان و مستضعفان را نیز واجب می دانست و با همان صلابت و ایمانی که نماز اقامه می کرد در راه اقامه "عدالت" میکوشید که فرمود: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ

قهرها و صلح ها و خصومت ها و رفاقت هایش عمدتاً برای مردم و در راه خدا بود.

بر سر "بسط عدالت اجتماعی" و تامین حقوق مردم و خدا با احدی تعارف نداشت و به همین جهت همانطور که دوستان و رفقایش و مردم و مخرومین به او "عشق" میورزیدند ؛ عده ای از او "متنفر" بودند!

و چه "عشق" شور انگیز و چه "تنفر" مقدسی..

و به عقیده حقیر از بزرگترین افتخاراتش و از برجسته ترین فضایلش و از مهم ترین وسایطش برای آن که به خدا عرضه کند و از قبل آن توفیق و رحم و پاداش از خداوند امید داشته باشد همین "عشق" و همین "تنفر" الهی است؛ که به راستی اسلام مکتب بیطرف ها و ترسو ها نیست: انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم و عدولمن عاداکم...

کسانی که به واقع در بند این مکتب باشند همواره و همه روزه و در هر کجا که باشند با حق خوران و شکم بارگان و خاندان سالاران و ویژه خواران و باند بازان؛ سر ستیز دارند و به راستی جواد چنین بود....

و تجمعاتی که برگزار می کرد و بیانیه هایی که می نوشت و تلاش هایی که می نمود همه گواه همین مدعاست.

و همه این ها در آمیخته بود با چهره ای مصمم و نورانی و گام هایی قرص و توانی بالا و موهایی قهوه ای و لهجه ای لری....

که "تابوت" هیچ کدامشان را از خاطر پدر و مادرش و دوستانش و انقلابیون و متقاضیان مظلوم مسکن مهر و تجمع کنندگان جلوی باغ فرزانه و کتک خوردگان آی پی سی و متحصنین برجام و حق خواهان و دادگرانی که میشناختندش نخواهد گرفت....

والله والله انا لانعلم منه الا خیرا
الفاتحه مع الصلواه

* دبیر سابق جنبش عدالتخواه دانشجویی