خبرنامه دانشجویان ایران: محمد علیبیگی// متن مناظره سعید حجاریان و حسن رحیمپورازغدی پس از دو دهه منتشر میشود (اینجــا) و این در حالی است که با ضعف در گفتوگو -خصوصا در مسائل نظری- مواجهیم. یک دلیل این ضعف شاید کنارهگیری از صراحت در جهت نیل به مقام «صلح کل»ی و محبوبیت اجتماعی حداکثری باشد (بالاخره همیشه انتخابات نزدیک است!) و این آفت مباحث نظری است؛ اما باید به یاد داشت که سیطره وضع مدرن، با مدار و محورشدن ego یا «من» متناسب است. طبیعتا با هضم و استحاله افراد - نه صرفا در مدرنیته و مدرنیسم بلکه حتی- در سودا و رویای «ظواهر مدرن»، بیشتر با «من»ها مواجهیم و برای ایشان «جز-من» و «دیگری» خواهیم بود. دیگران هم تا آنجاکه مانع تحقق امیال و خواستههای ما هستند، (به تعبیر سارتر) دوزخند و تکلیفشان از پیش روشن است! به این ترتیب نباید از هواخواهان مدرنیته یا کسانی که افق مدرن را «تنها افق» به حساب میآورند، توقع رفق و مدارا و فداکاری و ایثار داشت، چراکه برای ایشان «من»شان اصل است و سایر افراد و اشیا و امور، به تبع آن «من» اهمیت پیدا میکنند. در چنین وضعی «گفتوگو» با ایشان چه شأنی خواهد داشت؟ چنین گفتوگویی شکل خواهد گرفت یا خیر؟ و آنچه از همکلام شدن با آنها پدید میآید آیا اصلا گفتوگو است یا نه؟ البته هر «همکلامی»ای را نمیشود گفتوگو و dialogue دانست اما همین «همکلامی» هم جز در دورههایی خاص، در میان ما بهندرت شکل گرفته است.
خصوصا اگر این مشتاقان ظواهر مدرن دولت را هم به کف آورند، بیشتر از «گفتوگو» و حتی «همکلام شدن با مخالفان و منتقدان» پرهیز میکنند. مصداق این پرهیز را درمورد برجام یا سایر اقدامات دولت فعلی نیز میشود دید. مگر دولت و ریاست محترم آن، چقدر از نظرات مخالفان و منتقدان استقبال کرده و تا کجا در مذاکرات با منتقدان شفاف بود؟ آیا ضمائم و لواحق قراردادها و معاهدات را منتشر کرده است؟ یا آیا بنای آن دارد که اقداماتش را در معرض دید -و نه لزوما نقد- قرار دهد؟
آنها که از قوت نظری برخوردارند و به معتقدات خود اطمینان دارند البته کمتر از مواجهه با منتقدان و صاحبان آرای مخالف، ترسان و لرزان میشوند، اما سابقه دهههای گذشته نشان داده است که مشتاقان توسعه و ظواهر مدرن، کمتر در همکلامیها و گفتوگوها شرکت جستهاند و بهتدریج شمار گفتوگوهای شفاف و بهدردبخور با آنها، به «تقریبا هیچ» رسیده است. البته در این میان هستند کسانی که با دعوت از برخی «شومن»ها و حتی تقدیم هدایای نقدی به ایشان، درصدد گرم نگهداشتن و رونق بازار گفتوگو و بحث و مناظرهاند.
در سالهای دولت اصلاحات نیز وضع به همین منوال بود و بعضی اهالی علوم سیاسی و روشنفکران اصطلاحا دینی آن دوران -که پشتوانه نظری اصلاحات محسوب میشدند- به بهانههای مختلف و با شگردهای همان دوران، از مناظره تن میزدند. این وضع منحصر به روی کار آمدن اصلاحطلبان و سالهای پس از 76 نبود، بلکه حتی در سالهای 71 و 72 هم سروش حاضر به مناظره با رحیمپورازغدی در «انجمن اسلامی آمریکا-کانادا» در تگزاس نمیشد. در سال 95 نیز محمد مجتهدشبستری اعلام کرده بود صرفا و فقط با مراجع تقلید مناظره میکند و نه هیچکس دیگر.
این در حالی بود که از جانبی دیگر امثال محمدتقی مصباح، پخش زنده مناظره از سیما را بهعنوان شرط شرکت در مناظرات مطرح میکرد و در باب «طرف مناظره»، بحثی نداشت. مصباح در سال 78 با محمدجواد حجتیکرمانی که بهلحاظ فلسفی به تضلع و شهرت او نبود نیز با موضوع «تساهل و تسامح» به گفتوگو نشست و رحیمپورازغدی بدون هیچ پیششرطی، راضی به مناظره با روشنفکران آن دوره بود و به قول خود او، سابقه 15 ساله «فرار از گفتوگو»ی آنها را در خاطر دارد. در این میان بازخوانی بحثهای صورتگرفته در گذشته، بسیار پرفایده است؛ شاید از آن جهت که مسائل اساسیمان چندان عوض نشده.
گفتوگوی تمدنها
در گفتوگوی میان آقایان حجاریان و رحیمپور، البته مطالب جالب کم نیست و میتوانید بروید و بخوانید اما در میان آن مطالب، چند نکته هست که تأمل در باب آنها خالی از فایده نیست.
الف) آقای حجاریان بهقدری مفهوم «گفتوگو» را وسعت میدهند که خواننده از خود میپرسد «آیا واقعا گفتوگوی تمدنها» را خاتمی در مقابل «جنگ تمدنها»ی ساموئل هنتینگتون طرح کرد؟ اگر جنگ و نزاع هم نوعی گفتوگو است، پس اصل «طرح گفتوگوی تمدنها» آیا با جنگ تمدنها مخالفتی دارد؟ و اگر نه، طرحش چه گرهای را گشوده یا چه ضرورتی داشته؟
ب) گرچه ممکن است خواننده بهلحاظ اشتراک لفظی به خطا بیفتد، اما هر دو طرف محترم گفتوگو برآنند که «گفتوگوی تمدنها» و حتی «مذاکره مثمر ثمر سیاسی» عملا ممکن نیست. آقای حجاریان با توسعه دایره گفتوگو (از تجارت تا جنگ تا هر تبادل دیگر) از زیر بار «گفتوگوی محال» بهدر میرود و آقای رحیمپور با این پاسخ که «آنهایند که گفتوگو نمیخواهند». تا اینجا بنده با هیچکدام از بزرگواران مخالفتی نمیکنم ولی آیا با محال فرض کردن گفتوگو، میشود به خلایق وعده داد که «مشکلات با مذاکره حل خواهد شد؟» و آیا با این فرض که «غربیها گفتوگو نمیخواهند، در حالی که انقلاب، از ابتدا به دنبال گفتوگو بوده است» میتوان اولا شأن تاکتیکی گفتوگو را کنار زد و ثانیا از صدور انقلاب (به همان صورت نرمافزاری که آقای رحیمپور به آن قائلند) عزل نظر کرد یا بهرغم تلاش، بیفایدهاش دانست؟
ج) آقای رحیمپور گفتهاند که تمدن جدید، مایههای اصلیاش قدیمی ولی تفرعنش جدید است. نگارنده از پیش خود حدسهایی میزند اما نمیداند منظور ایشان دقیقا از «مایهها»ی قدیمی چیست. اگر تفرعن امر جدیدی است و امور جدید هم پیدا میشود، لاجرم بهنحوی «نظر تاریخی» هم قائل شدهاند و همهچیز دیگر تکرار «همان چیزهای قدیمی» نیست و اموری تازه هم در تاریخ پیدا میشوند. شأن این امور جدید چیست و آیا اجزائی قابل صرفنظرند یا نه؟ آیا این تفرعن امری جبری است و کسی نسبت به آن اختیاری ندارد(؟) یا خیر؛ امری اختیاری است و میشود با اخذ خوبیها و ترک بدیهای تمدن جدید، از شرش خلاص شد.