کد خبر: 289727

در نقد حمایت از مدارس لاکچری حزب اللهی

نگاه اشراف متواضع به بقیه اینگونه است: من شرمنده ام که شما بدبختید، من شرمنده‌ام که شما در لجن هستید، من واقعا راضی نبودم از اینکه خودم آدم باشم اما شما کثافت محض باشید، به خدا راضی نبودم اما چه کنم که اینگونه شد دیگر!

خبرنامه دانشجویان ایران: محمدرضا شهبازی در صفحه شخصی خود در نقد حمایت حمید بوالی(پسر رئیس شبکه خبر از مدارس لاکچری حزب اللهی) نوشته است: "ایشان نوشته‌اند:«مشکل اصلی آموزش و پرورش است و تربیت شدگان مدارس عمومی به دلایل مختلف که اصلاح آن نه ربطی به این بحث دارد و نه به مدیر فرهنگ یا هر مدرسه صد نفره و دویست نفره دیگر دارد، افرادی عموما خموده، انگیزه از دست داده، بی علاقه یا متنفر از وطن و متاسفانه بی اعتنا به اصول اخلاقی هستند. همان ها که اکثریت جامعه امروزمان را تشکیل می دهند.»

می‌بینید؟ ادبیات را کیف می‌کنید؟ نگاه عزیز دلمان به اکثریت جامعه را عشق کردید؟ قضاوت دوستمان درباره اکثریتی که پول رفتن به مدارس لاکچری ندارند را دارید؟ دیدید از نظر دوستان اکثریت افرادی که مجبور بوده‌اند در مدارس دولتی درس بخوانند چگونه است: خموده... متنفر از وطن... بی اعتنا به اصول اخلاقی! میبینید از نظر آقایان، کارگرزاده‌ها، کارمندزاده‌ها، کشاورززاده‌ها و... اکثریتی که دستشان به دهنشان آنقدر نمی‌رسد که ماهی دو سه میلیون فقط خرج تحصیل یک فرزندشان کنند چه موجودات پلشتی هستند؟

حالا شما جای اینها باشید چه می‌کنید؟ طبیعی است نجات مملکت از دست این موجودات کثیف و خطرناک خیلی موضوع و کار مهمی است. انقدر مهم که گرفتن یک مقدار رانت برای تاسیس مدرسه و بعد انواع رانتها برای اداره آن و یک مقدار رانت هم برای بهره مندی دانش آموزان آن مدرسه از اتفاقات فرهنگی که حتما موجب تربیت بهترشان میشود خیلی هم طبیعی است!

البته یک راه دیگر هم هست برای کم کردن برخی آسیبهای رایج بین نوجوانها. مثلا اینکه مثل شهید حججی کوله‌ت را از درآمد شخصی پر کتاب کنی و راه بیفتی توی پارک و با نوجوانها رفیق شوی و کتاب مفتی بدهی دستشان تا بخوانند. یا مثل آن آخوند جوان آذری نام راه بیفتی توی روستاها و برای بچه ها کتاب ببری و... . یا اینکه مثل مجموعه هایی چون کانون دانش پژوهان نخبه 25 سال در جنوب تهران در زیرزمینهای نمور مساجد و حسینیه ها کار علمی و فرهنگی کنی و چندین مدال المپیاد کشوری و جهانی بیاوری. اما خب اینها کلاس ندارد! آدم خانه‌اش دروس باشد که نمیتواند هر روز بیاید عبدل‌آباد کار فرهنگی کند و برگردد! کلی وقتش توی ترافیک هدر میشود! باید کار اساسی کرد! بگیر و مدرسه بزن. هم به دروس نزدیک است و ترافیک ندارد، هم زود هم جواب میدهد. سر چند سال نشده آقازاده ها دیپلم را گرفته‌اند و دانشگاه را هم تمام کرده‌اند و رفته‌اند پشت میز سردبیری یک رسانه کلفت یا مدیریت یک مجموعه فرهنگی قطور و می‌توانند نظام را حفظ کنند از شر یک لشکر چند میلیونی آدمهای خموده و بی انگیزه و متنفر از وطن و بی اعتنا به اصول اخلاقی!

بعد اصلا وقتی که آن جماعت را تا این حد پلشت دیدی طبیعی است که چندشت بشود از همنشینی با آنها و بجای اینکار، بروی یک گوشه برای خودت کار کنی و یک عده دیگر را که بو نمیدهند را آموزش بدهی.

نگاه اشراف متواضع به بقیه اینگونه است: من شرمنده ام که شما بدبختید، من شرمنده‌ام که شما در لجن هستید، من واقعا راضی نبودم از اینکه خودم آدم باشم اما شما کثافت محض باشید، به خدا راضی نبودم اما چه کنم که اینگونه شد دیگر!

آقا بوالی! حمید خان! سالار! این جماعت پاپتی و فلک زده که مثل سوسک در لجنزار آموزش و پرورش دولتی لولیده‌اند که کاری به شما ندارند. شبکه خبر پدر شما هر چیزی پخش میکند اینها چیزی می‌گویند؟ فوقش چهارتا توئیت می‌زنند و مسخره میکنند که آن را هم به بزرگی تان ببخشید. یا اگر به اسم بیداری اسلامی  یک پولی میرسد و خبرگزاری میزنید اما چند ماه بعدش میشود یک خبرگزاری عادی کنار بقیه خبرگزاری هایتان، این بنده های خدا حرفی میزنند؟ مملکت خودتان است، پول خودتان است، اختیارش را دارید، حرفی نیست! اما جوانمردی کنید و بدبخت و لجن بودن را هی به روی اینها نیاورید. هی توی سرشان نکوبید که شما یک مشت کثافت متنفر از وطن و عاری از اخلاق هستید. خوبیت ندارد. چهار صباح دیگر دم انتخابات، وقتی سالار عقیلی دارد حنجره اش را جر میدهد و وطنم وطنم میخواند، با اینها چشم توی چشم میشوید ها! باز هرجور صلاح میدانید...

(پی نوشت: درباره متن آقای حمید بوالی نکات دیگری هم هست که در یادداشت بعدی عرض میکنم)