تاریخ انتشار: پنجشنبه 1393/03/22 - 14:18
کد خبر: 132167

بسته ‌شعری خواندنی به مناسبت نیمه شعبان

زلفت اگر نبود نســـیــــم ســحــر نبود

زلفت اگر نبود نســـیــــم ســحــر نبود

در آستانه نیمه شعبان و سالروز ولادت منجی عالم بشریت بسته شعری خواندی زیر تقدیم مخاطبان می گردد: زلفت اگر نبود نسیم سحر نبود/گمراه می شدیم نگاهت اگر نبود/مهر شما به داد تمنای ما رسید/ ورنه پل صراط چنین بی خطر نبود

خبرنامه دانشجویان ایران: زلفت اگر نبود نسیم سحر نبود/گمراه می شدیم نگاهت اگر نبود/مهر شما به داد تمنای ما رسید/ ورنه پل صراط چنین بی خطر نبود/ تعداد بی نظیری تان روی این زمین/ از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود

به گزارش خبرنگار«خبرنامه دانشجویان ایران»؛ در آستانه نیمه شعبان و سالروز ولادت منجی عالم بشریت بسته شعری خواندی زیر تقدیم مخاطبان می گردد:

فرشته سوی زمین با شتاب آمده است

که باز هم قلمم را خطاب آمده است

خطاب آمده در چشم چشمه ی شعبان

دوباره ماهی مضمون ناب آمده است

خطاب آمده وقت گدایی دلهاست

چرا که حضرت عالیجناب آمده است

اگر قیامتِ امشب نبود بی لبخند

یقین می آمد، یوم الحساب آمده است

از این خبر شده شیرین دهان قند امشب

که آخرین نمک بوتراب آمده است

اگر غلط نکنم جمع سیزده گل سرخ

اگر درست بگویم گلاب آمده است

از آخرین خُم خود سر گشوده خدا

بیاورید پیاله شراب آمده است

برای اهل خدا رحمت خداوندی

و بر اهالی شیطان عذاب آمده است

کسی که مقصد یا من مجیبُ مضطر ماست

به یاری دل پر اضطراب آمده است

من از فراز «و خزّانُ العلم» فهمیدم

سؤال های جهان را جواب آمده است

چنین که چشم زمین روشن است معلوم است

از آسمان پسر آفتاب آمده است

میان کوچه مان بوی یار می آید

گلی رسیده که با او بهار می آید

خبر رسیده کسی از تبار باران ها

رسد به داد دل خشکسالی جان ها

خبر رسیده که طوفان به پا شود وقتی

نسیم آمدنش می رسد به ایوان ها

خبر رسیده که وقتی رسید می شِکُفد

گل از گل همه ی خارهای گلدان ها

خبر رسیده که روزی ز مشرق کعبه

دوباره سر بزند آفتاب ایمان ها

خبر رسیده که با آیه های چشمانش

پس از ظهور کنند استخاره قرآن ها

خبر رسیده ولی ما هنوز هم خوابیم

شبیه مرده ای افتاده در خیابان ها

عوض شده است زمانه چنانکه مجنون هم

به خانه خفته و لیلاست در بیابان ها

اگر نیاز ببیند بدون ناز آید

چنانکه آب گوارا به کام عطشان ها

به جای خوردن نامش به کوچه ی دلمان

فقط شده است «ولی عصر» نام میدان ها

دعای عهد نرفته ز یادمان اما

نمانده است کسی روی عهد و پیمان ها

اگر چه با دل شیعه کنار می آید

نکردم آنچه ز ما انتظار می آید

دعا برای ظهورش دعایمان شده است

تمام آرزوی ربّنایمان شده است

قسم به «یابن الانوار ظاهره» نورش

میان ظلمت شب روشنایمان شده است

برای آشتی با خدا و توبه ی مان

چقدر واسطه و آشنایمان شده است

بیا به سمت ظهورش کمی قدم بزنیم

که انتظار فقط ادعایمان شده است

همیشه در وسط جنگِ کشتی و طوفان

به سمت ساحل حق ناخدایمان شده است

همیشه آخر خط با نگاه رحمت خود

عوض کننده ی حال و هوایمان شده است

همانکه باعث خونگریه های او هستیم

همیشه باعث لبخندهایمان شده است

دوباره نیمه ی شعبان و افضل الاعمال

زیارت حرم کربلایمان شده است

بیا دوباره برای حسین گریه کنیم

بیا که ناله ی او همنوایمان شده است

چقدر با من و تو گریه کرده بر جدّش

چقدر همنفس های هایمان شده است

محسن عرب خالقی

******************************************

ای لسانت لسان پیغمبر

وی بیانت بیان پیغمبر

ای زمانت شبیه رستاخیز

در دهانت زبان پیغمبر

ای فدای صدای تکبیرت

وی به گوشت اذان پیغمبر

هست از پای تا سرت ای سرو

 با تو سرو روان پیغمبر

ناز را، خال آل هاشم را

 داری ارث از نشان پیغمبر

گیسویت ریخته به شانه ی توست

زلفی از گیسوان پیغمبر

ای خدا گونه، گونه گندمگون

گونه گونه نشان پیغمبر

ای خوشا لب به خطبه بگشایی

سوره ی ترجمان پیغمبر

نفس تو، نفس حیدر کرار

جان تو هست جان پیغمبر

رزم تو رزم بی امان علی است

ای توانت توان پیغمبر

دولت توست دولت زهرا

ای امید نهان پیغمبر

ای امام محمّدی سیما

ای نهان و عیان پیغمبر

ای میان سپاه خود پنهان

یوسف خاندان پیغمبر

قرن ها عمر بی خزان داری

ای همیشه جوان پیغمبر

ابر تیره ز آفتاب بگیر

زلف پیچیده را نقاب بگیر

همه حلّال مشکلاتی تو

به خدا کشتی نجاتی تو

قرّة العین آل زهرایی

چشم را چشمۀ حیاتی تو

شب میلاد تو شب رحمت

پس حسین دگر به ذاتی تو

عیدی تو برات آزادی است

خلق را برگه ی براتی تو

ای بنازم شهادتین تو را

هم حیاتیّ و هم مماتی تو

این تو هستی هُداة مهدیین

بحر مستضعفین حُماتی تو

روی کتفت نوشته جاء الحق

زهق الباطلی، نشاطی تو

هر امامی به یک صفت معروف

صاحب اعظم صفاتی تو

نه امام زمینیان تنها

که ولیّ همه کُراتی تو

زمزم از روی تو کند فَوران

جاری نیل تا فراتی تو

مدعی را چه رؤیت رویت؟

منکر این مکاشفاتی تو

مهدویت که نیست بازیچه!

کِی طرفدار سیئاتی تو

انحرافات، انتظار تو نیست

دشمن این مزخرفاتی تو

امر، امرِ تو، حکم، حکمِ شماست

به خدا قاضی القضاتی تو

همه ی خلق پای بست شما

دست رهبر میان دست شما

هر کجا آشیانه ای داری

تا دل ما کرانه ای داری

تو برای هدایت هر کس

در مسیرش بهانه ای داری

ای خوش آن دم که با انالمهدی

بر لب خود ترانه ای داری

ای قدوم تو بر فراز فلک

سایه ی جاودانه ای داری

گرچه خیمه نشین صحرایی

هر طرف آستانه ای داری

با وجودی که ما مسلمانیم

تو به یک خیمه خانه ای داری

در دل هر محبّ منتظرت

 جمکران یگانه ای داری

گاه با بهترین رفیقانت

محفل دوستانه ای داری

با محبان خاص خود گاهی

صحبت مشفقانه ای داری

با علمدار انقلابت گاه

گعده ی عاشقانه ای داری

چه کسی گفته غایبی آقا!

سایه در هر میانه ای داری

نیمه شب ها که تا طلوع سحر

کربلایی، نشانه ای داری

به دعا گوییا که مشغولی

چه غم مخفیانه ای داری

نکند یاد زخم بازویی

یا غم درد شانه ای داری

نکند در دل رقیّه ای ات

روضۀ ناز دانه ای داری

ای که با هر بهانه می گریی

چه دل پر بهانه ای داری

کِی اشاره کنی بر آن دو نفر

بَه چه عصر و زمانه ای داری

ای علمدار سرمدی برگرد

 ای نگار محمّدی برگرد

محمو ژولیده

***********************

دلم هوای تو کرده هوای آمدنت

صدای پای تو آید صدای آمدنت

بهار با تو بیاید به خانه ی دل ما

سری به خانه ی ما زن صفای آمدنت

بیا که خوانده برایم ز کودکی مادر

همیشه در دل شب قصه های آمدنت

حساب کردم و دیدم که با حساب خودم

تمام عمر نشستم به پای آمدنت

چقدر وعده ی وصل تو را به دل بدهم

چقدر جمعه بخوانم دعای آمدنت

نیامدی و دلم را شکستی ای مولا! 

چه نذرها که نکردم برای آمدنت

محسن عرب خالقی

*********************************

به شیوه ی غزل اما سپید می آید

صدای جوشش شعری جدید می آید

چه آتشی غم تو باز زیرسر دارد

که باغ شعرٍ تر از آن پدید می آید

دوباره سبز شده خاک سرزمین دلم

مگر زخطّه ی چشمت شهید می آید؟

نفس نفس به امید تو عمر می گذرد

امید می رود آری ، امید می آید

برای درد دل تو مفید نیست کسی

وگرنه نامه برای مفید می آید

مردّدم که تو با عید می رسی از راه

و یا به یُمن قدوم تو عید می آید

کلیدداری کعبه نشانه ی حق نیست

کسی است حق که در آن بی کلید می آید

و حاجیان همه یک روز صبح می گویند:

چقدر بر تن کعبه سفید می آید

حسن بیاتانی

************************************

تاکه گردیدم آشنای سحر

شددلم وادی صفای سحر

بین سجاده تربتم گل شد

بانم اشک وگریه های سحر

دست خالی نمی رود هرگز

آن کسیکه شده گدای سحر

تو امام شکسته دلهایی

صاحب سفره عطای سحر

بوی وصل تو میکنم احساس

از نفسهای جان فزای سحر

چشم امید ما گنه کاران

بوده بر سوز یک دعای سحر

ریشه مشکلات ما این است

دلمان نیست مبتلای سحر

گره از کار واکند بی شک

ناله های گره گشای سحر

شب شب همزبانی یار است

درد ما غفلت از تو دلدار است

بی جهت نیست درنوایی تو

ماچه کردیم ؟ تا بیایی تو

این نشد رسم انتظار فقط

نعره ها میزنم کجایی تو

تو زاجداد خود غریب تری

بیکس و یار و آشنایی تو

بارها سرزدی به غفلت ما

شاهد کوه ادعایی تو

دست مارا گرفتی و رفتی

چون کریم و گره گشایی تو

همچونان مادرت تمام شب

تاسحر دست بردعایی تو

بر گنه کارها دعا کردی

بسکه آقا و با وفایی تو

شک ندارم که هر شب نیمه

زائر دشت کربلایی تو

تحت قبه چه ناله ها بکنی

خودبرای فرج دعا بکنی

جلوات پیمبری داری

ازهمه خلق برتری داری

بین اولاد حضرت زهرا

دلربایی دیگری داری

نقش بازوی توست جاءالحق

تابگویی چه محوری داری

ذوالفقار از تو جان بگیر باز

چون تجلی حیدری داری

کرم تو گدا نواز بود

دست اکرام مادری داری

ازتمام پیمبران خدا

یک نشان بهر رهبری داری

از همه برگزیدگان خلق

در رکابت تو لشگری داری

تو کجا و عزیز مصر کجا

چون خداوند مشتری داری

تویی حسن ختام اهل بیت

دست بوست تمام اهل بیت

سامرا از تو آبرو دارد

حرف ناگفته در گلو دارد

در و دیوار خلوت سرداب

با نم اشک تو وضو دارد

کاسه چشم مانده بر راهت

باده ای ناب در سبو دارد

تو گل نرگسی و عرش دلم

با نفسهات  رنگ وبو دارد

چه کنم ؟ این دل گرفتارم

دیدن رویت آرزو دارد

بین محراب نیمه های شب

دل من با تو گفتگو دارد

نیمه شد ماه ، ماه من برگرد

رحم بنما به آه من برگرد

پسر ناز حضرت نرجس

قبله راز حضرت نرجس

روزی خویش بردم عمری از

سفره باز حضرت نرجس

ذکر تسبیحتان به گهواره

بال پرواز حضرت نرجس

بارها دیده ام به زندگی ام

دست اعجاز حضرت نرجس

خواستگاری فاطمه سندی است

بهر اعجاز حضرت نرجس

آمد از عرش تک کنیز خدا

تاکشد ناز حضرت نرجس

روح توحید جلوه ای بنمود

گاه ابراز حضرت نرجس

مادرت همردیف لیلا شد

آخرین نوعروس زهرا شد

نیمه شب بود یا که وقت سحر

مادر آمد به دیدگان تر

چند روزیست گشته مانوس

لب گرم تو سینه مادر

آمد و دید بین گهواره

جای تو خالی است ای دلبر

روبه سوی امام کرده و گفت :

پسرم نیست چاره ای آخر

پاسخ آمد که غم مخور نرجس

گشته مهمان حضرت داور

بال جبریل بالش سر اوست

در طوافش ملائکه یک سر

جای او امن و کام او پر شیر

االسلام علی «علی اصغر»

مادری بین خیمه می چرخید

دست برروی سر دل مضطر

هاجر کربلا چه چاره کند

سینه بی شیر...انتظار پسر

ناگهان در حرم به خود لرزید

میکند از چه هلهله لشگر

چونکه هر بار هلهله کردند

به هدف خورده تیر های سه پر

دختری زد صدا رباب بیا

پشت خیمه به پاشده محشر

وقتی آمد که قبر حاضر بود

غرق خون طفل روی دست پدر

قاسم نعمتی

************************************

زلفت اگر نبود نسیم سحر نبود

گمراه می شدیم نگاهت اگر نبود

مهر شما به داد تمنای ما رسید

ورنه پل صراط چنین بی خطر نبود

تعداد بی نظیری تان روی این زمین

از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود

پیراهن،اشتیاق نسیمانه ای نداشت

تا چشم های حضرت یعقوب ، تر نبود

بی تو چه گویمت؟ که در این خاک ،سرزمین

صدها درخت بود ولیکن ثمر نبود

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای ؟

ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای ؟

این جشن ها برای تو تشکیل می شود

این اشک ها برای تو تنزیل می شود

وقتی برای آمدنت گریه می کنیم

چشمان ما به آینه تبدیل می شود

بوی خزان گرفته ی پاییز می دهد

سالی که بی نگاه تو تحویل می شود

ایمان ما که اکثرا از ریشه ناقص است

با مقدم ظهور تو تکمیل می شود

تقویم را ورق بزن و انتخاب کن

این جمعه ها برای تو تعطیل می شود

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای ؟!

ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای ؟!

ای آخرین توسل خورشید بام ها

ای نام تو ادامه ی نام امام ها

می خواستم بخوانمت، اما نمی شود

لکنت گرفته اند زبان کلام ها

ما آن سلام اول ادعیه ی توایم

چشم انتظار صبح جواب سلام ها

حالا چگونه دست توسل نیاوریم

وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها

از جانماز رو به خدای بهشتی ات

عطری بیاورید برای مشام ها

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای ؟!

ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای ؟!

ای التماس و خواهش بالا، دوازده !

ظهر اذان عقربه ی ما، دوازده!

من حقم است هشت گرفتم چرا که من

یک جمله هم نساخته ام با دوازده

با چند نمره باشد اگر رد نمی شوم ؟

یک ،دو ،سه،هفت،هشت،نه آقا دوازده

بی تو تمام اهل قیامت رفوزه اند

ای نمره ی قبولی دنیا، دوازده !

ثانیه های کند،توسل می آورند

یا صاحب الزمان خدا!یا دوازده

حالا که ساعت تو و چشم خدا یکی است

آقا چقدر مانده زمان تا دوازده !

امروز اگر نشد ولی یک روز می شود

ساعت به وقت شرعی زهرا، دوازده

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای ؟!

ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟

هر شب کنار پنجره های وصال تو

حرف تو بود و آمدنی که قرار بود

آن روزها که بوی تو در سال می وزید

پاییز هم برای درختان بهار بود !

حتی نگاه کردن خورشید جمعه هم

نذر ظهور دولت چشم نگار بود

جمعیتی به ناله ی ما گریه می شدند

از بس که آه ندبه ی ما گریه دار بود

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای ؟!

ای مرد باوقار چرا دیر کرده ای؟!

دارد دوباره میوه ی ما کال می شود

پرواز ما بدون پر و بال می شود

در آسمان و در شب شعر خدا هنوز

قافیه های چشم تو دنبال می شود

یعنی تو آمدی و همه گرم دیدنت

وقتی کنار پنجره جنجال می شود

روز ظهور تو که دقایق،ستاره ای است

روشن ترین ِ خاطره ی سال می شود

بیش از تمام بال و پر یا کریم ها

دست کبود فاطمه خوشحال می شود

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای ؟!

ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟!

علی اکبر لطیفیان

*************************************

بال زدیم و به آسمان نرسیدیم

تا به افق های بیکران نرسیدیم

در خم یک کوچه مانده ایم دوباره

مثل همیشه به کاروان نرسیدیم

شیعه‌ی خوبی نبوده ایم برایش

ما به حضور اماممان نرسیدیم

هر شب از این جاده رفته ایم ولی حیف

تا به سحرهای جمکران نرسیدیم

کوچه به کوچه شمیم سیب بیارید

یا خبری از سوی حبیب بیارید

کار جنونم به تماشا کشیده اَست

یک دو نفس لاأقل شکیب بیارید

با غم تو قلب من کنار نیامد

اشک های جمعه ام به کار نیامد

چشمها سپید شد به راه عبورش

از گذر جاده ها سوار نیامد

در نفس باغ بوی پیرهنش نیست

یوسف شب های انتظار نیامد

نیست تاب عدل علی در دل دنیا

وارث طوفان ذوالفقار نیامد

دل ز همه جز تو گسستم که بیایی

دل به سر زلف تو بستم که بیایی

هر چه دویدم به حضورت نرسیدم

بر سر راه تو نشستم که بیایی

یا کبوتران نامه بر نپریدند

یا عریضه ها به حضورت نرسیدند

عاشقی از دوری تو می رود از دست

از غم مهجوری تو می رود از دست

ندبه‌ی آدینه هم هوای تو دارد

شیون آئینه هم هوای تو دارد

بی تو زمین و زمان ثبات ندارد

بی تو جهان کشتی نجات ندارد

خیمه‌ی سبزت پناه اهل جهان است

شانه تو تکیه گاه مُلک و مکان است

چشم های تو چراغ راه دل ماست

هر نگاه تو پناهگاه دل ماست 

می وزد از سمت جمکران خیالت

هر سحر جمعه آرزوی وصالت 

چشمه زمزم شده ست چشم غریبم

هم نفس زمزمه‌ی اشک زلالت

کاش شوم میهمان خیمه‌ی سبزت

یا کریم آسمان خیمه‌ی سبزت 

کوچه به کوچه شمیم سیب بیارید

یا خبری از سوی حبیب بیارید

هم نفسان کوچه پر از عطر بهار است

می دهد این مژده را نسیم، قرار است

یوسف رحیمی

**************************************

ای آفتاب عشق و عدالت شتاب کن

باز آ قنوت باغچه را مستجاب کن

این خاک تشنه بی‌تو به باران نمی‌رسد

باغ خزان زده به بهاران نمی‌رسد

 خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست

مولای من بیا که جهان بی‌قرار توست

 تنها تو منجی بشر و آدمیتی

اصلاً تویی که فلسفه ی خاتمیتی

 تو سِرّ سجده‌های ملائک بر آدمی

تو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عالمی

 ماتمکده‌ست کعبه ی بی‌تو، خلیل عشق

چشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشق

 با صد هزار جلوه ی مشهود می‌رسی

با نغمه ی الهی داوود می‌رسی

 موسی شدی و طور به سویت شتافته‌ست

نیل است که به شوق تو سینه شکافته‌ست

  سیمای تو ز یوسف مصری ملیح تر

همراه تو مسیح و تو از او مسیح تر

آیات حسن و فضل و کمال تو بی‌حد است

خوی و خصال تو همه عین محمد است

 همراه توست معجزه‌های پیمبری

داری به روی شانه عبای پیمبری

 مولا بیا به دین بده روح دوباره ای

با ذوالفقار فتح، شکوه دوباره ای

 برپاست نهروان و جمل‌های دیگری

بیت الحرام و لات و هُبَل‌های دیگری

 هر سنگ را نگاه تو سجّیل می‌کند

یا هر پرنده را چو ابابیل می‌کند

 باز آ که دست ظلم و ستم را قلم کنی

باز آ که باز عدل علی را علم کنی

 باز آ که در مدینه قیامت به‌پا شود

صحن و سرای حضرت زهرا بنا شود

 در چشم تو شکوه الهی خلاصه است

صلح و جهاد تو همه عین حماسه است

 در هر نگات نور خدا موج می‌زند

امید سیدالشهدا موج می‌زند

 آمیزه ی صلابت و احساس دیدنی ست

در قامتت رشادت عباس دیدنی ست

 سمت تو آب‌های روان سجده می‌کنند

بر خاک پات مُلک و مکان سجده می‌کنند

 بی‌انتهاست لایتناهی ست علم تو

آئینه ی علوم الهی ست علم تو

 تا واژه واژه ات ملکوت حقایق است

در هر نگات جلوه ی صد صبح صادق است

 داری به دوش پرچم باب الحوائجی

در دست توست خاتم باب الحوائجی

 چشم رئوف توست بهشت برین ما

نور ولایتت شده حصن حصین ما

 دلبستگی به رحمت تو در نهاد ماست

پلکی بزن، نگاه تو باب المراد ماست

 شوق تو در هدایت ما بی‌نهایت است

چشمان روشن تو چراغ هدایت است

 برپا شده ست در دل عالم چه محشری

دیگر بتاب ماه خدا! یابن عسکری

 من تشنه ی نگاه توأم أیها العزیز

دلتنگ روی ماه توأم أیها العزیز

 تا کی نصیب ماست «اَرَی الخَلق» و «لا تُری»

کی می‌شود نوای «اَنا المَهدی» تو را ...

 از سمت کعبه بشنوم ای جانِ جانِ جان

«عَجّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزّمان»

یوسف رحیمی

******************************************

 

مرتبط ها
نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
تورهای مسافرتی آفری
روشی دائمی برای خلاصی از ورود حشرات
علائم ایمنی چقدر ضروری است؟
خرید عسل؛ فرق تقلبی و اصلی را به سرعت متوجه شوید!
آیا رای دادگاه تجدید نظر قابل اعتراض است؟ شکستن رای در تجدید نظر امکان دارد؟
آیت‌الله خامنه‌ای: سعدی یکی از پایه‌های بنای استوار ادب پارسی است
اردن: نتانیاهو تنها کسی است که از تنش‌ها در منطقه سود می‌برد
با این وضعیت استقلال قید قهرمانی را بزند
خضریان: نباید فرصت میدان‌داری به افراد لابی‌باز در مجلس دوازدهم داده شود
شبکه ۱۲ تلویزیون اسرائیل: ایرانی‌ها، ما را مسخره‌ می‌کنند
پرسپولیس رکورد لیگ را شکست
چرا اسماعیلی‌فر آن حرکت را انجام داد؟
خانم بازیگر کارگردان شد و جایزه بین‌المللی گرفت
۳دستور ضربتی رئیسی برای کمک به مردم سیستان و بلوچستان
آمریکا و تجاوز به حق وتو !
برای جلوگیری از بستری‌های بی دلیل بیماران چه باید کرد؟
روایتی تکان‌دهنده از اوضاع وخیم اسرای اهل غزه
نظریه‌پرداز برجسته آمریکایی: اسرائیل از حمله ایران شوکه شد
کدام مراکز مجاز به ارائه خدمات زالو درمانی هستند؟
واکنش سفارت ایران در لندن به اتهامات بی دلیل به سپاه
سرکرده فروش کوکائین در فضای مجازی دستگیر شد
ایران مالک یک پهپاد سنگین و قدرتمند است
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top