به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ در بخشی از مقدمه قانون اساسی، پس از معرفی خانواده به عنوان «واحد بنیادین جامعه و کانون رشد و تعالی انسان» در مورد شخصیت انسانی زن چنین آمده است: « زن در چنین برداشتی از واحد خانواده، از حالت (شیء بودن) و یا (ابزار کار بودن) در خدمت اشاعه مصرفزدگی و استثمار، خارج شده و ضمن بازیافتن وظیفه خطیر و پر ارج مادری در پرورش انسانهای مکتبی، پیشاهنگ، و خود همرزم مردان در میدانهای فعال حیات میباشد و در نتیجه، پذیرای مسئولیتی خطیرتر و در دیدگاه اسلامی برخوردار از ارزش و کرامتی والاتر خواهد بود. در اصل بیست و یکم قانون اساسی نیز میخوانیم: دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید و امور زیر را انجام دهد: ایجاد زمینههای مساعد برای رشد شخصیت زن و احیای حقوق مادی و معنوی او ...
حال این پرسش مطرح است که آیا سیاستگذاریها، برنامهریزیها، قانونگذاریها و اقدامات اجرایی مرتبط با زنان در دو سه دهه گذشته به گونهای بوده است که کرامت و ارزش انسانی آنان را آنگونه که قانون اساسی جمهوری خواسته است، پاس دارد و زمینههای مساعد برای رشد شخصیتشان را فراهم کند یا خیر؟ متأسفانه باید گفت با وجود تلاشهای زیادی که در سالهای اخیر برای ارتقای شخصیت فردی و جایگاه اجتماعی زنان در نظام جمهوری اسلامی صورت گرفته است، هنوز زنان ما به جایگاه مطلوبی که در خور آنان است دست نیافتهاند و هویت انسانی زنان چنانکه باید به رسمیت شناخته نشده است.
در عرصه خانواده که مهمترین صحنه بروز و ظهور جایگاه و موقعیت خطیر زنان است، همچنان شأن و منزلت زنان دستخوش تعصبها و جهالتهای مردانی است که بدون هیچ بهرهای از اخلاق اسلامی، حقوقی را که از سوی شرع برای مدیریت و هدایت خانواده به آنها ارزانی شده است، دستاویزی برای ظلم مضاعف به زنان و تحقیر آنها قرار میدهند.
از طرف دیگر اقداماتی هم که در چند سال گذشته برای دفاع از حقوق زنان در عرصه خانواده، و آگاهی بخشی به زنان صورت گرفته است نه تنها کمکی به اصلاح این وضع نکرده بلکه جامعه ما را با بحرانی تازه روبرو کرده و منجر به تزلزل بنیان خانواده شده است.
در واقع ۲ گزاره در این زمینه مطرح می گردد، که هر دو مسئله های مهمی هستند:
1- ناآگاهی زنان از حقوق خود که زمینه ساز ظلم به آنها و تحقیر و عدم رشد و سرکوب استعدادهای آنهاست.
2- آگاهی بخشی به زنان که موجب تزلزل و از هم پاشیدگی خانواده میشود.
زاویه دید متولیان امور زنان در داخل کشور معطوف به کدام یک باشد؟ رفع ظلم علیه زنان یا امتناع از تزلزل بنیان خانواده؟
در پاسخ به این سئوال کلیدی که عاملی جهت تدوین یک استراتژی زیر بنایی و ناظر بر موانع است، باید به این نکته اشاره کرد که در بسیاری از موارد، عواقب ناآگاهی زنان نسبت به حقوق خود دامن شرع را گرفته و تصور این است که دین مقدس اسلام زن را جنس ضعیف میداند و ظلم به زن ناشی از اجرای فرامین اسلامی در جامعه است.
از طرف دیگر در غیر اینصورت نداشتن اطلاع کافی از حقوق منجر به انتقال نسل به نسل میشود و حداقل فایده ی آگاهی دادن این است که خود زنان که این خلأ را میبینند در تربیت فرزندانشان تلاش میکنند که خلأ نسل فعلی در مورد حقوق زن به فرزندان آنها منتقل نشود که این مستلزم این است که باید وقت بیشتری برای فرزندانشان بگذارند. به همین دلیل است که ما همیشه ادعا میکنیم زن محور خانواده است که میتواند به فرزند پسر خودش که مرد آینده است آموزش بدهد که حقوق زنان را رعایت کند.
اما نکته اساسی که نادیده گرفته شده این است که آگاهی یافتن زنان نسبت به حقوق خود الزاما منجر به فرو ریختن بنیان خانواده نمی شود و ریشه مشکل در آگاهی یافتن زنان نیست بلکه آنچه معیوب است شیوه آگاهی بخشی است.
صرف آگاهی بخشی حقوقی به زنان صحیح نیست و درواقع این امر به تنهایی ناقص است و آسیب های خاص خود را دارد.
بنابراین اینجا، در بحث آگاهی بخشی خانوادهها تحول لازم است چون نه در خانواده و نه در آموزش و پرورش این امر به خوبی شکل نگرفته و نگاه افراد بر مبنای فرهنگ ناب اسلامی نیست و نیز آنچه باید مورد تاکید قرار گیرد جهان بینی توحیدی است.
حق و مسئولیت از هم جدا نیستند یعنی هیچ حقی نیست که قبل از آن مسئولیتی وجود نداشته باشد چرا که هر حقی در قبال یک مسئولیتی ایجاد میشود. صحبت از حقوق به تنهایی و نادیده گرفتن تکالیف خود عاملی است در این جهت. همچنین رعایت اخلاق و التزام به رعایت اصول اخلاقی بر مبنای دستورات دین خود عامل پیشبرنده و هموارکننده در این مسیر است. چرا که هرجا اخلاق دینی حاکم باشد جهل، خودخواهی، ظلم و... از بین رفته و مسیر رشد و تعالی انسان، اعم از زن و مرد و فرزندان خانواده هموار میگردد.
*گزارش از فاطمه قنبری